این روزها که هوای غدیر تازهتر از همیشه در جانها میپیچد، یک دریافت تازه، نگاهم را بهسوی افقهای بلند میکشاند. فکر میکنم اینکه حضرت رسول اعظم الهی (ص) دست حضرت علی (ع) را در دست میگیرد و «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» میخواند، یک مفهوم بزرگ دارد، حتی گستردهتر از ولایت حضرت امیر (ع) در ادامه نبوت حضرت رسول (ص)، فراتر از معرفی، ولی آینده. انگار میخواهد همه اینها را بگوید. گفتن همه اینها هم یک معنای دیگر میتواند داشته باشد؛ آی مردم! مردمان امروز و فردا و فرداها! «علی (ع)» فقط «ولی» شما نیست، بلکه بهعنوان انسان تراز تربیتیافته نبی، سنگ محک و سنجه زندگیتان هم هست. آن کس که کلام خدا را باور دارد و «ولکم فی رسولا... اسوه حسنه» را ملاک زندگی میداند، باید «علی (ع)» بشود. رفتارش، گفتارش و حتی پندارش، چون او باشد. من این گزاره نورانی را از زبان یک واعظ گمنام شنیدم و بهجان گرفتم که میگویند مولا علی (ع) قسیمالناروالجنه است. میگویند در قیامت آنکه حکم میکند، علی است. این نه بهمعنای ترازوداری و بررسی کارنامه افراد، بلکه به این معناست که خداوند علی (ع) را میآورد بهمعنای انسان تام، بهعنوان معیار، بهعنوان سنجه پذیرفتهشده و هر کس با ترازکردن خویش با ایشان میتواند راه ابدیت خود را در پیش گیرد. مثل خطی که استاد مینویسد تا شاگردان نمره خویش را در شبیهکردن خط خود با او بهدست آورند. بهگمانم پیامبر اعظم (ص) در غدیرخم داشت عیار قیامت و تراز حقیقت را رونمایی میکرد. هر کس میخواهد در قیامت رستگار شود، باید در زندگی بهقاعده زیست علوی، زندگی خود را سامان دهد. آنکه در این دنیا که محل کاشت و داشت و برداشت است، بهسیاق علی بکارد و مراقبت کند و برداشت نماید، در قیامت هم سر فراز خواهد داشت. هر که هم بهترازی دیگر زیست کرده است، سرانجامش چیز دیگری است. با این نگاه، راه برای نهفقط مردمان آن عصر و نسل که برای مردمان همیشه زمان و همه زمین مشخص است؛ مثل مولا علی (ع) زندگی کنیم! ولایت یعنی اقتدا به ولی.
درست همانگونه که اقتداکننده به امام در نماز، قیاموقعود را با او تنظیم میکند، تنظیمات زندگی اهل ولایت با حضرت، ولی ترتیب مییابد. با این نگاه میتوان این پیام را از غدیر گرفت که علی (ع) نهفقط، ولی و سرپرست شما که اسوه حسنه و رسمالخط حیات شماست. با ترجمه او در زندگی خود میتوانید بهرستگاری برسید. این خط صراط مستقیم است، وحدتآفرین است برای همه انسانها، همه را از یک مسیر بهسوی یک مقصد میبرد؛ مقصدی که خداست. باری، وقتی تکلیف انسان دلسپردن بهولایت حق و رفتار بر اساس مرامنامه حقیقت است، نمیتواند سر از صواب برتابد، بلکه در تابش انوار علوی، تکلیف خویش را نسبت بهخود و دیگران و جامعه و جهان بهانجام میرساند. از تدبیر برای سفرههای خالی تا پرکردن کاسههای سفالی تا مدیریت تمامساحتی برای همه شئون زندگی. جامعه هم با انسانهای تکلیفمحور از تکلف و سنگینباری افراد خودمحور، شانه سبک خواهد کرد. روح غدیر هم سبکبار و سبکبالشدن است که با بار سنگین و وبالشدن آرزوهای دور و دراز، نمیتوان پر کشید. بهسنت علوی باید سبکخیز و سبکپرواز بود!