هادی دقیق | شهرآرانیوز- تأثیر نثر نفیسی بر ادبیات معاصر انکارناپذیر است، چه اینکه بهنقل اطرافیانش او لحظهای از کتاب خواندن دست نمیکشید و در نوشتن هم کتاب و مقاله و ترجمه فراوان دارد. در کل هر کس که در زمینه ایرانشناسی و فرهنگ و ادب ایران تحقیق کند، محال است با نام وی روبهرو نشود. قلم در دست چنین انسان جامعالاطرافی، روان و رونده بود و حتی نقل است که در آخرین روز زندگیاش، در بیمارستان از همسرش کتابی را که نیاز داشته است درخواست میکند، بیخبر از اینکه کتاب عمرش به پایان رسیده است. این صفات در کنار کوششکاری، وی را به نویسندهای پرآثار بدل کرده است؛ نویسندهای بهقول ایرج افشار «تندکار و پرکار» که از تاریخ ایران، تصوف، داستاننویسی، شعر، نمایشنامهنویسی و ترجمه متون مختلف به فارسی در آثارش یافت میشود.
نفیسی پس از چند سال تحصیل در ایران، برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و پس از بازگشت، مدتی در دستگاههای دولتی مشغول شد و سپس به دعوت وزارت معارف، پیشه معلمی ادبیات را اختیار کرد. در این میان نفیسی تقریبا با همه مطبوعات و مجلات زمان خودش کار میکرد و مطلب مینوشت. او بهقدری در شناساندن فرهنگ ایران پشتکار داشت که در برنامهای رادیویی از سال ۱۳۴۰ که بهتناوب تا سال ۱۳۴۳ اجرا شد، با بیان خودش شرح حال بزرگان علم و ادب را میگفت. پیشتر هم او در برنامه دیگری در رادیو درباره زبان فارسی گفته بود: «برای حفظ ملیت هیچ وسیلهای محکمتر از زبان نیست، زیرا زبان یگانه وسیله حفظ و بقای مشترک ماست؛ بنابراین ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم که ملیت ما سست شود یا در خطر بیفتد.» و از انصاف دور نیست اگر بگوییم که سعید نفیسی تمام تلاش خودش را برای تحقق این مهم به کار بست، چنانکه خودش هم در مقطع یکی از اشعارش گفت: «از نفیسی چو شنیدید سخن زان لب لعل/جان فشانی من و کار مرا یاد کنید.»
نفیسی با تاریخ ایران نیک آشنا بود و روحش از وقایع تاریخ اثرپذیر شده بود. مجموعه داستانهای تاریخی که بهنام ماه نخشب نوشت، نشانی است از دید او در تاریخ و نمونهای است از زیباترین نثر فصیح معاصر. حبیب یغمایی در توصیف نثر او میگفت: «نفیسی در فارسینویسی مهارتی شگفتانگیز داشت، از نویسندگان معاصر کسی را نمیشناسم که بهشتاب و سرعت بنویسد، آنهم بیهیچ اشتباه و قلمخوردگی و در نهایت سادگی و روانی. هنرمندی نفیسی در این بود که یکبار مینوشت و روان و بیغلط مینوشت.» امید نفیسی از چند سال قبل مرگش بر این بود که سالهای آخر عمرش را در پاریس به سر کند. او معتقد بود که، چون هوای آنجا مرطوب است، آسانتر میتواند تنفس کند. آنجا خانهای کوچک خرید و میرفت و میآمد. بار آخر برای شرکت در نخستین کنگره ایرانشناسان به تهران بازگشت و سرنوشتش آن بود که در خاک وطن چشم برهم نهد و در کنار پدرش به خاک سپرده شود.
نفیسی در اواخر عمرش آسم گرفته بود و در نفسکشیدن مشکل داشت، حتی همسرش، پریمرز نفیسی، خواهر مسعود فرزاد، در خاطراتی که به شیوایی از او نوشته است، از ارتباط کتاب و تنگی نفس او میگوید: «وسواس اینکه اگر شخص ثالثی به کتابها دست بزند و نظم درهم ریخته آن را که فقط خود میدانست و میتوانست به آسانی کتاب مورد نظرش را بیابد بر هم زند، باعث گردآمدن گردوخاک زیاد لابهلای کتابها و یادداشتها شده بود و کمکم این میهمانان ناخوانده برای اظهار ارادت یکرنگی و یگانگی، سری هم به روزنه خانههای جگر و جهاز تنفس استاد زدند و آن راهی را که میتوانست بدون میهمان دهساله بپیماید، به پیشباز بردندش.» سرانجام این «معمار واقعی نثر جدید ایران» در تهران فوت کرد و او را در کنار قبر پدرش و در بقعهای بهنام آرامگاه سرقبر آقا، پایینتر از چهارراه مولوی تهران، دفن کردند.