فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

درباره نمایشگاه «پیوستگی» از افسانه عبداللهی که در نگارخانه عسل برگزار شد

  • کد خبر: ۶۱۶۷۴
  • ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۱
درباره نمایشگاه «پیوستگی» از افسانه عبداللهی که در نگارخانه عسل برگزار شد
نمایشگاه «پیوستگی» در «نگارخانه عسل» که از ۲۲ تا ۲۴ اسفند ۹۹ برگزار شد، اولین تجربه انفرادی افسانه عبداللهی بوده است. تجربه‌ای که زود به پایان رسید، ولی هدفش تا مدت‌ها می‌تواند کش بیاید و آدم‌ها را به تفکر و تأمل وادار کند. هدفی که برای قدوقواره این نمایشگاه زیادی بزرگ بود. زیور آلات دست دوزی که او درست کرده بود را نمی‌توان فقط در دسته ابزار زینتی به حساب آورد.
امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - آجر‌های قزاقی کف حیاط، ستون‌های چوبی، درک ارسی ها، طاقی ها، هشتی ها، هلالی ها، چند ضلعی‌های رنگ رنگ، نرده‌های چوب گردو، مطبخ، حوض‌های لاجوردی، ایوان ها، کاشی کاری ها، گنگره دیوارها، پستوها، شاه نشین ها، گوشواره ها، رُف ها، گچ بری‌های درهم سلسله شده، مردَنگی ها، باغچه ها، درخت‌های نارنج، پله ها، سکو‌ها و خیلی چیز‌های دیگر، زمانی بخش‌های خانه‌های اجدادی مان و پاره‌های مهم و جدانشدنی از تاریخ آدم‌ها بوده اند. واقعیت‌هایی که هرروز با آن‌ها زندگی می‌کردیم. زیر همین سقف‌ها زاده می‌شدیم، قد بلند می‌کردیم، دست فرزندمان را می‌گرفتیم، پیر می‌شدیم و می‌مردیم.
 
خانه‌هایی که در غبار فراموشی سال‌ها گم شدند و فرو ریختند. مثل غباری که از سر شانه مان تکاندیم و ندانستیم، نفهمیدیم یا نخواستیم که بفهمیم که انگار هویت خودمان را داریم می‌تکانیم. این نوشته سوگ واره‌ای است برای خانه‌هایی که دیگر نیستند. برای بخش بزرگی از هویت آدم‌ها که الان فقط به مشتی نقش و کلمه تبدیل شده اند. با اینکه نقل قول کردن از دیگران راحت‌ترین وجه ممکن برای کتابت است و تا جایی که بشود خودم را از آن منع کرده ام، ولی نمی‌شود حرف حساب را شنید و ذوق نکرد. ابوتراب خسروی را به یاد می‌آورم که جایی در سطری از کتابتش، انگشت اشاره اش را به طرف این بخش فراموش شده می‌گیرد.
 
برخاسته از نقش و واژه‌های غبارآلود
 
ابوتراب اعتقاد دارد هر چه که اتفاق افتاد یا هرکس و هرچیز که هست را وقتی به کتابت درآوریم، آن اتفاق یا چیز یا فرد به هیبت کلمه در می‌آیند و تا وقتی آن نوشته باشد، آن چیز هم باقی است و هر زمان که آن نوشته را قرائت کنیم، زنده می‌شود و همچون گذشته برپا می‌ایستد. با این نوع تفکر، یاد دیوار‌های فروریخته، سقف‌های تنیده و باغچه‌های آسفالت شده و تبدیل به پارکینگ و اتوبان و برج‌های سیمانی شده، فقط در کلمات ثبت شده زنده می‌ماند. این جادو را نه فقط در کلمات که در تصاویر و نقش‌ها و دیگر ارکان هنر هم می‌بینیم. ولی این روز‌ها چه کسی یادش می‌ماند که هویت چیست؟ دغدغه برای کار کردن روی این قسم چیز‌ها از کسانی برمی آید که طبعشان لطیف‌تر و ذوقشان بسیط‌تر است. هنرمندانی که غصه پول و دیگر اتفاقات هر روز ما را تجربه می‌کنند و از عمق نگاهشان به آن چیزی که تماشایش می‌کردند کم نمی‌شود.

فکر می‌کنم به خانه‌های مهربان و مظلومی که یکی پس از دیگری از نقشه مشهد پاک می‌شدند و جایشان با برج و پارکینگ و هتل پر می‌شد. بخش عمده این اتفاقات در سال‌های گذشته و در دهه‌های پیش‌تر افتاده است. از اواسط دهه ۴۰ تا تقریبا ۵۰ سال بعدش، اقدام به پاک سازی و تخریب بافت تاریخی مشهد در اطراف حرم کرده اند. مدیریت شهری ضعیف در دهه هفتاد و بخشی از دهه هشتاد این روند را سرعت بخشید و شد آنچه نباید می‌شد. خانه‌هایی با تاریخ ۶۰۰ ساله و بیشتر به راحتی به جرم فرسودگی از روی نقشه حذف شدند و جایشان را به ساختمان‌های نونوار و جوان‌تر دادند و یا تبدیل به زمین سفت و آسفالت اتوبان‌ها شدند. همه این اتفاقات در زمانی که سکوتی ناشی از اطلاع رسانی نکردن از طرف رسانه‌های شهری و ناآگاهی مردم از بلایی که به سر تاریخ و هویتشان می‌آید، افتاده است. همه کوتاهی کردیم و بخشی هم سوءاستفاده، ولی جلوی ضرر را از هرکجا بگیریم منفعت است.

یکی از این آدم‌های دغدغه‌مند «افسانه عبداللهی» با نام هنری «پری قصه» است. او که متولد شهریور۱۳۷۰ در مشهد است و درس خوانده زبان و ادبیات انگلیسی است. عبداللهی کار هنری خودش را در حیطه خلق شخصیت و عروسک سازی از سال ۱۳۹۴ شروع کرده است. نمایشگاه «پیوستگی» در «نگارخانه عسل» که ۲۲ تا ۲۴ اسفند ۹۹ برگزار شد، اولین تجربه انفرادی او بوده است. تجربه‌ای که زود به پایان رسید، ولی هدفش تا مدت‌ها می‌تواند کش بیاید و آدم‌ها را به تفکر و تأمل وادار کند. هدفی که برای قدوقواره این نمایشگاه زیادی بزرگ بود. زیور آلات دست دوزی که او درست کرده بود را نمی‌توان فقط در دسته ابزار زینتی به حساب آورد.
 
برخاسته از نقش و واژه‌های غبارآلود
 
پشت گوشواره‌ها و دست بند‌هایی که روی ظروف قدیمی، بند خورده و لب پریده، به سادگی چسبانده شده بودند، حرف‌ها و هدف‌های بزرگ تری نشسته بود که به هویت مشهد ربط داشت. گوشواره‌ها و گردن آویز‌هایی که نقش کاشی‌ها و گنگره‌های ساختمان‌های کهنه و باستانی مشهد را با خودشان داشتند و آن‌ها را به یاد می‌آوردند. او در مورد نمایشگاه و آثارش می‌گوید: من کلا به چیز‌های قدیمی علاقه دارم. ظروف قدیمی و خانه‌های قدیمی بخشی از هویت ما هستند. فکر می‌کنم پشت همه آن‌ها داستانی نهفته است. بنا‌های تاریخی هم جزئی از همان علاقه هستند. این نمایشگاه هم بخش کوچکی از همین داستان است. ما در مشهد بنا‌های تاریخی زیادی داریم و آن قدر مظلوم هستند که تقریبا همه آن‌ها از دست رفته به حساب می‌آیند. به غیر از چند خانه‌ای که احیا شده اند، مابقی در خاموشی و فراموشی قرار دارند. این خانه‌های قدیمی پر از عاطفه و انرژی هستند.
 
برای همین عناصری که در معماری و تزیین خانه‌ها به کار رفته بود را دست مایه کارم قرار دادم. دوست داشتم کاری بکنم که بیشتر آن‌ها را ببینیم و همیشه همراهمان باشند. برای همین سعی کردم تبدیلشان بکنم به چیز‌هایی که استفاده شوند. مثل گوشواره و گردن بند و دست بند‌های زینتی. حتی می‌خواهم به سراغ خانه‌های قدیمی‌ای بروم که هنوز شناسایی نشده اند و با این وسیله یک مقدار اطلاع رسانی در موردشان انجام بدهم و از تخریبشان جلوگیری کنم.

فرهنگ سازی همیشه کاری سخت و زمان بر بوده است. ولی این خانه‌ها زمان زیادی از عمرشان به این شکل، باقی نمانده است. صبر ستون هایشان برای ساخته شدن فرهنگ کم است و هر آن احتمال دارد که از زیر بار شانه خالی کنند و سقف نیم بند این نوع خانه‌ها برُمبد. همان اتفاقی که برای خانه حناساب افتاده است و نیز برای هزاران خانه دیگر. خانه‌هایی که هیچ کجا، هیچ کس نوشته‌ای ازشان ننوشته است و تصویرشان هیچ کجا ثبت نشده است و هیچ هنرمندی با یاد آفتاب روی مهتابی خانه شان، نقشی بر پارچه و کاغذ نزده است. انگار غباری بوده اند که پراکنده شده اند.
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->