خبر کوتاه و مسرتبخش بود؛ مشهد نخستین شهر هوشمند کشور در تراز جهانی شد. این خبر با واکنشهای تبیینی، تحلیلی و تشویقی بسیاری ازسوی صاحبنظران و اعضای ششمین دوره شورای اسلامی شهر مشهد همراه بود؛ تا آنجا که برخی اعضای هیئترئیسه شورا اعلام کردند موضوعهایی همچون فناوریهای نو، استارتاپها، تبدیل کلانشهر مشهد به قطب آیتی کشور و راهاندازی نخستین شهرک هوشمند کشور بخشی از برنامههای شورای ششم است و تحققنیافتن آنها بهمنزله ثبت یک شکست برای مدیریتشهری خواهد شد.
اهمیت هوشمندشدن کلانشهر مشهد تا آنجاست که شهرداری مشهد نیز در چشمانداز برنامه پنجساله خود براساس اسناد بالادستی، ضریب هوشمندکردن فعالیتها و خدمات خود به شهروندان را تعیین و برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده است.
«شهر هوشمند» شهری است که دارای شش ویژگی یا شاخص شامل «مدیریت هوشمند»، «شهروند هوشمند»، «محیط زندگی و کار هوشمند»، «اقتصاد هوشمند»، «حملونقل هوشمند» و «انرژی هوشمند» باشد.
کشورهای موفق در زمینه شهر هوشمند پس از طی فرایند شهروندمحوری، فناوریهای هوشمند را در شهرها مستقر کردهاند، زیرا رکن اصلی شهر هوشمند، شهروند هوشمند است و تعریف شهر هوشمند تنها برمبنای فناوریمحوری نیست، اما متأسفانه ویژگی شهروند هوشمند در سایه نظریه رشد هوشمند به فراموشی سپرده شده است، بهگونهای که در قالب این نظریه، اغلب برنامهریزان و طراحان شهری فقط شاخصهای اقتصاد و خدمات هوشمند در شهرها را بررسی کرده و کمتر به سبک زندگی و فرهنگ شهروندان و تأثیر آن بر پیشرفت شهری پرداختهاند.
با توجه به این اصل مهم که فناوریها فرهنگ میآورند، باید هشدار داد که وجود بهترین فناوریها در شهر هوشمند و تجهیزنشدن شهروندان به مهارت استفاده از آنها گاه اختلال در سبک زندگی فردی و اجتماعی آنان ایجاد خواهد کرد؛ بنابراین ضروری است ابتدا سطح سواد رسانهای و دیجیتالی شهروندان افزایش یابد تا بتوان از فرصتهای موجود برای فرهنگسازی استفاده کرد و آسیبها را بهحداقل رساند و بدینترتیب شکاف فرهنگی و دیجیتالی بین شهروند هوشمند و شهر هوشمند را کاهش داد.
تا امروز کمبود سواد رسانه بهعنوان رکن اساسی فرهنگسازی برای شهروندان هوشمند بر همگان روشن شده، اما متأسفانه دغدغهها در حد سواد تشریفاتی تنزل یافته و تبدیل به فرهنگ عمومی نشده است. با این روند نمیتوان انتظار داشت که آموختههای شهروندان تغییری بهسود توسعه و تحول شهر ایجاد کند و چهبسا این نوع سواد مانع فرهنگسازی باشد. آنچه در این میان راهگشاست، درک تفاوت بین نیاز به آموزش سواد رسانه و نهضت فرهنگ سواد رسانه در این مقطع تأثیرگذار است.
مشاهدهها نشان میدهد سواد رسانه در مشهد به الگوهای آموزشی آکادمیک و غیرعملیاتی با تکیه بر کلیات محدود شده است و مسئولان و مردم هنوز به ضرورت تشکیل نهضتی برای آموزش فرهنگ سواد رسانه که مبتنی بر آموزش مهارتهای عملیاتی و متکی بر تجربه زیسته است، پی نبردهاند.
روشن است که ما نیاز به یک نهضت فراگیر برای آموزش فرهنگ سواد رسانه داریم، زیرا مردم ما آموزش را زمانی جدی میگیرند و سبک زندگی خود را متأثر از آن میدانند که نبود آن را برچسبی برای بیفرهنگی بدانند و آثار آن را در زندگی روزمره خود جاری و ساری ببینند. این وظیفه همه نهادهای آموزشی و اجرایی است که فرهنگ آموزش را بهصورت یک گفتمان کاربردی در قالب نهضت سواد رسانه بهجای آموزش سواد رسانه ایجاد کنند.
تاکنون شاهد کوششهای فراوان و تأثیرگذار سازمانها و نهادهای مردمی ازجمله بسیج برای ایجاد نهضت سواد رسانه از طریق پایگاههای بسیج در مسجدها و مدرسهها و دانشگاهها برای ترویج این گفتمان بودهایم، اما متولیان فرهنگی هنوز به این نتیجه نرسیدهاند که برای آموزش سواد رسانه نیاز به شکلگیری یک نهضت فراگیر با همافزایی همه نهادهای آموزشی و اجرایی و مردمی است و هرگونه تلاش جزیرهای بدون همافزایی در بودجه و امکانات برای این امر مهم نتیجهای جز تأثیر حداقلی و هدررفت نیرو و امکانات نخواهد داشت.
در این میان نقش آموزشوپرورش و شهرداری بهعنوان دو نهاد تصمیمساز که وظیفه فرهنگسازی عمومی در جامعه را بهعهده دارند، برای فراگیری این نهضت در لایههای مختلف جامعه پررنگتر است.
در صورت همکاری این دو نهاد با امضای تفاهمنامههای عملیاتی با نهادهای مردمی مثل بسیج که بهعنوان پرچمدار نهضت سواد رسانه در کشور به تربیت نیروهای متخصص برای آموزش فرهنگ سواد رسانه پرداخته و حامل تجربههای ارزشمند و عملیاتی است، میتوان امید داشت نهضت فرهنگ سواد رسانه بهصورت خوشهای در میان عموم شهروندان شهر هوشمند اجرا و سبب ارتقای سطح فرهنگ سواد رسانه و منجر به توسعه شهر هوشمند شود.