بیماران کلیوی مراقب گرمای تابستان باشند ۸ میلیارد نخ، میانگین مصرف سالیانه سیگار در خراسان رضوی | گزارش شهرآرانیوز از ناگفته‌های تجارت مرگ در بازار دخانیات کشور روز جهانی افشاگری علیه دخانیات! ماجرای پدری که تمام اموالش را از دست داد و دست‌به‌دامن فراموشی شد | «حاج‌احمد» آلزایمر ندارد دستگیری دزد سابقه‌دار با ۳۰۰ فقره سرقت توسط پلیس مشهد کشف جسد خون آلود پیرمرد در کیسه زباله توسط کارشناس شهرداری مشهد ۹ هزار کودک در مراکز بهزیستی زندگی می‌کنند جزئیات حقوق ایام بارداری مادران در سال ۱۴۰۴ اعلام شد مقتول می‌خواست چک هایم را اجرا بگذارد یک زن اماراتی دبیرکل جدید سازمان جهانی گردشگری شد نتایج اولیه کنکور ارشد ۱۴۰۴ اعلام شد راهکار عملیاتی برای بالا رفتن آمار ازدواج مهار پنجمین حریق در مراتع قوچان با متخلفان اراضی ملی در خراسان رضوی برخورد قاطع می‌شود ویدئو | اوباش حمله کننده به سرنشینان یک دستگاه خودرو در حوالی شیراز دستگیر شدند ۵ کشته و زخمی بر اثر تصادف تریلی و سواری در جاده سلفچگان به ساوه (۹ خرداد ۱۴۰۴) گرد و غبار، نفس ساکنان خراسان رضوی را سنگین می‌کند (۹ خرداد ۱۴۰۴) ماجرای تصادف پسر نیکزاد از زبان رئیس منطقه سه پلیس راهور تهران آغاز غربالگری ۱۴۰۴ نوزادان در خراسان رضوی از شنبه (۱۰ خرداد ۱۴۰۴) | آماده‌باش ۵۶ مرکز درمانی منتخب برای کودکان در استان دستگیری سارق سابقه‌داری که به اموال مُرده هم رحم نکرد دود دست دوم سیگار نقض قاطع حق‌الناس است | دورهمی بدون دخانیات را به یک برند خانوادگی تبدیل کنیم ویدیو | سقوط هواپیمای ارتش کره‌جنوبی یک قلب در هزار خانه تپید | روایت ایثار خانواده‌های مرگ مغزی در مشهد+ فیلم سالانه بیش از ۵۰ هزار نفر در کشور جان خود را بر اثر مصرف محصولات دخانی از دست می‌دهند وجود ۷ هزار و ۳۰۰ متخصص اطفال در کشور | خطر کمبود متخصص در ۱۰ سال آتی شیوع ۱۵ درصدی آسم و آلرژی در بین اطفال | خطر حیوانات خانگی برای کودک پژمان فر: به دنبال توسعه مراکز درمانی برای پیوند عضو در کشور هستیم ضرورت نوسازی سالانه ۵۰۰ هزار خودروی فرسوده در کشور
سرخط خبرها

شازده آهنی و معجزه‌ای که هیچ وقت رخ نداد

  • کد خبر: ۸۴۱۳۱
  • ۲۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۸
شازده آهنی و معجزه‌ای که هیچ وقت رخ نداد
محمد امانی - نویسنده

سحرخیزی از همان روزی در خانواده ما به یک عادت دیرینه تبدیل شد که پدرم آن پیکان سفیدیخچالی را خرید. عادتی که نه به منظور کامروایی و رسیدن به اهداف عالی در زندگی، بلکه از سر ناچاری میان اعضای خانواده به خصوص فرزندان ذکور برای همیشه باقی ماند.

آن اتومبیل نزدیک به یک دهه با تمام بدقلقی هایش به پدرم وفادار ماند و از ستوان سومی تا سرگردی هر روز صبح آفتاب نزده، او را به پادگان محل خدمتش رساند. اتومبیل با تمام محاسن و خوبی هایش، یک ایراد بزرگ داشت، آن هم اینکه صبح‌ها برای روشن شدن باید تمام کالری بدن دو پسر نوجوان را می‌سوزاند تا روشن بشود. با وجود سرگردانی میان تعمیرگاه‌های مختلف، این اخلاق گندش تا روزی که به انبار ماشین‌های اسقاطی فرستاده شد، اصلاح نشد.

یعنی همه گردنه‌های جاده کلات را چابک‌تر از یک بز کوهی می‌رفت و در ترافیک‌های چندساعته حتی ذره‌ای آمپر ش بالا نمی‌زد، اما هیچ وقت نشد که صبح‌ها بدون هل دادن و مثل یک ماشین باتربیت با همان استارت اول روشن بشود. همه آن سحر‌ها یک دعای مشترک میان من و برادرم درحالی که کله هایمان را زیر پتو کرده بودیم، به آسمان می‌رفت.

پدرم پیاپی استارت می‌زد و من و برادرم مانند همه صبح‌های پیش از آن، با نفس‌هایی که در سینه حبس کرده بودیم، منتظر یک معجزه می‌ماندیم. اما هیچ وقت آن معجزه رخ نداد و ناچار می‌شدیم پتو‌ها را با عصبانیت به گوشه‌ای پرت کنیم و در آن سوز زمستانی با دمپایی‌های لنگه به لنگه و اخم‌های عمیق بر صورت بیرون بیاییم.

کف دست هایمان را به فلز سرد ماشین می‌چسباندیم و با فریاد‌های «بزن دو... بزن دو» آن شازده آهنی را تا سر کوچه مشایعت می‌کردیم. این دیالوگ نزدیک به یک دهه، آشناترین نغمه برای همسایگانی بود که در اتاق‌هایی گرم، لحظه‌ای خوابشان آشفته می‌شد.

هیچ روزی هم نشد که با چند قدم هل دادن روشن بشود و حتما باید ما دو برادر نوجوان را تا سر کوچه می‌کشاند و بعد اگر صلاح می‌دانست، روشن می‌شد. بعد با همان اندک کالری باقی مانده در پاهایمان می‌دویدیم تا زودتر به خانه برسیم و همسایه‌ای ما را در آن وضعیت شرم آور نبیند.

نوجوان بودیم و تازه طعم غرور را می‌چشیدیم و هیچ دلمان نمی‌خواست یکی از دختر‌های همسایه با آن شلوارک‌های چروکیده و زیرپوش‌های سوراخ ببیندمان.

حالا ســـال هاست که دیگـــر نه آن پیکــــان سفیـــدیخچالی هست و نه پدر سبیلوی سبزه رویم، اما عادت سحرخیزی برای همیشه میان من و برادرم ماندگار شد. شاید اگر آن تجربه بیداری‌های اجباری نبود، هیچ وقت قدر زحمات پدر را درک نمی‌کردیم. اینکه یک مرد مانند هزاران مرد دیگر شهر، یک عمر لذت خواب شیرین سحرگاهی را بر خودش حرام کرد تا لقمه‌ای نان حلال بر سفره بچه هایش بگذارد. یاد تمام آن مردان به خیر!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->