افزایش خطر ابتلا به آسم در زنان شب‌کار عدم تولید برخی مواد غذایی و آرایشی باعث قاچاق این محصولات شده است کشف روغن زیتون با طعم ماده مخدر شیشه در فرودگاه! برای سیاه نشدن دندان کودک پس از مصرف قطره آهن چه کنیم؟ افزایش ۲ درصدی آمار تلفات جاده‌ای خراسان رضوی در بهار ۱۴۰۴ شیوه های ساده و هوشمندانه صرفه‌جویی آب در منزل | چطور قطره ها را دریابیم؟ ازسرگیری پرواز‌های عراق به ایران از فردا سه‌شنبه (۲۴ تیر ۱۴۰۴) جاده چالوس تا اطلاع ثانوی مسدود شد (۲۳ تیر ۱۴۰۴) رویداد دانشجویی «هکاتون» در مشهد برگزار می‌شود | الگویی تازه برای حل مسئله با خلاقیت نسل جوان بازگشت تنها زن ایرانی محبوس در زندان‌های عمان، به کشور بازداشت زورگیر فضای مجازی در تهران (۲۳ تیر ۱۴۰۴) رئیس سازمان بهزیستی کشور: مرحله جدید برنامه‌های اجتماع‌محور در بیش از ۵ هزار محله کشور آغاز خواهد شد بررسی ابهامات والدین درباره سوءمدیریت آزمون سمپاد | آزمون پر حاشیه اعضای باند اعطای تسهیلات بانکی با کلاهبرداری از ۲۷۰ شهروند، دستگیر شدند لغو پروازهای ترکیش‌ ایرلاین به کشور تکذیب شد تکذیب شایعات درباره انفجار در فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد (۲۳ تیر ۱۴۰۴) | دود مشاهده‌شده، ناشی از سوزاندن علف‌های هرز بود هشدار رئیس مرکز حراست سازمان سنجش در خصوص عضویت در کانال‌های متخلف کنکور نشانه‌های تخم‌مرغ فاسد کدام‌اند؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۳ تیر ۱۴۰۴) | مشهدی‌ها منتظر دمای ۴۰ درجه باشند پاداش پایان‌خدمت و حقوق بازنشستگی چگونه محاسبه می‌شود؟ کف و سقف آن چقدر است؟ سهم تأثیر سوابق تحصیلی در کنکور ۱۴۰۴ چند درصد است؟ چرا پرداخت مابه‌التفاوت حقوق فروردین بازنشستگان تأمین اجتماعی به تأخیر افتاده است؟ اهدای عضو بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۳ تیر ۱۴۰۴) توزیع ابهام‌آمیز انسولین در داروخانه‌های مشهد | کمبود انسولین در سایه بدهکاری‌ بیمه‌ها به داروخانه‌ها ۳۷ هزار زوج در ۱۲ روز جنگ تحمیلی به خانه بخت رفتند ناسالم‌ترین نوع روغن برای سلامت قلب کارگران و بازنشستگان در نامه‌ای سرگشاده به قالیباف: استقلال تأمین اجتماعی را برگردانید داوطلبان نوبت دوم کنکور در خراسان رضوی برای دریافت کارت ورود به جلسه خود اقدام کنند بیمه‌شدگان تأمین اجتماعی چگونه و چقدر کمک‌هزینه ازدواج دریافت می‌کنند؟
سرخط خبرها

شازده آهنی و معجزه‌ای که هیچ وقت رخ نداد

  • کد خبر: ۸۴۱۳۱
  • ۲۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۸
شازده آهنی و معجزه‌ای که هیچ وقت رخ نداد
محمد امانی - نویسنده

سحرخیزی از همان روزی در خانواده ما به یک عادت دیرینه تبدیل شد که پدرم آن پیکان سفیدیخچالی را خرید. عادتی که نه به منظور کامروایی و رسیدن به اهداف عالی در زندگی، بلکه از سر ناچاری میان اعضای خانواده به خصوص فرزندان ذکور برای همیشه باقی ماند.

آن اتومبیل نزدیک به یک دهه با تمام بدقلقی هایش به پدرم وفادار ماند و از ستوان سومی تا سرگردی هر روز صبح آفتاب نزده، او را به پادگان محل خدمتش رساند. اتومبیل با تمام محاسن و خوبی هایش، یک ایراد بزرگ داشت، آن هم اینکه صبح‌ها برای روشن شدن باید تمام کالری بدن دو پسر نوجوان را می‌سوزاند تا روشن بشود. با وجود سرگردانی میان تعمیرگاه‌های مختلف، این اخلاق گندش تا روزی که به انبار ماشین‌های اسقاطی فرستاده شد، اصلاح نشد.

یعنی همه گردنه‌های جاده کلات را چابک‌تر از یک بز کوهی می‌رفت و در ترافیک‌های چندساعته حتی ذره‌ای آمپر ش بالا نمی‌زد، اما هیچ وقت نشد که صبح‌ها بدون هل دادن و مثل یک ماشین باتربیت با همان استارت اول روشن بشود. همه آن سحر‌ها یک دعای مشترک میان من و برادرم درحالی که کله هایمان را زیر پتو کرده بودیم، به آسمان می‌رفت.

پدرم پیاپی استارت می‌زد و من و برادرم مانند همه صبح‌های پیش از آن، با نفس‌هایی که در سینه حبس کرده بودیم، منتظر یک معجزه می‌ماندیم. اما هیچ وقت آن معجزه رخ نداد و ناچار می‌شدیم پتو‌ها را با عصبانیت به گوشه‌ای پرت کنیم و در آن سوز زمستانی با دمپایی‌های لنگه به لنگه و اخم‌های عمیق بر صورت بیرون بیاییم.

کف دست هایمان را به فلز سرد ماشین می‌چسباندیم و با فریاد‌های «بزن دو... بزن دو» آن شازده آهنی را تا سر کوچه مشایعت می‌کردیم. این دیالوگ نزدیک به یک دهه، آشناترین نغمه برای همسایگانی بود که در اتاق‌هایی گرم، لحظه‌ای خوابشان آشفته می‌شد.

هیچ روزی هم نشد که با چند قدم هل دادن روشن بشود و حتما باید ما دو برادر نوجوان را تا سر کوچه می‌کشاند و بعد اگر صلاح می‌دانست، روشن می‌شد. بعد با همان اندک کالری باقی مانده در پاهایمان می‌دویدیم تا زودتر به خانه برسیم و همسایه‌ای ما را در آن وضعیت شرم آور نبیند.

نوجوان بودیم و تازه طعم غرور را می‌چشیدیم و هیچ دلمان نمی‌خواست یکی از دختر‌های همسایه با آن شلوارک‌های چروکیده و زیرپوش‌های سوراخ ببیندمان.

حالا ســـال هاست که دیگـــر نه آن پیکــــان سفیـــدیخچالی هست و نه پدر سبیلوی سبزه رویم، اما عادت سحرخیزی برای همیشه میان من و برادرم ماندگار شد. شاید اگر آن تجربه بیداری‌های اجباری نبود، هیچ وقت قدر زحمات پدر را درک نمی‌کردیم. اینکه یک مرد مانند هزاران مرد دیگر شهر، یک عمر لذت خواب شیرین سحرگاهی را بر خودش حرام کرد تا لقمه‌ای نان حلال بر سفره بچه هایش بگذارد. یاد تمام آن مردان به خیر!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->