زندگی شهری و حضور در مکانهای عمومی و خصوصی حاضر در یک شهر، تجربهای در درک و شناخت آن به هریک از ساکنان شهرها میدهد و این تجربه را میتوان به تجارب خوب، بد، مطلوب، نامطلوب، ماندگار، فراموششده و... تقسیم کرد.
به گفته کوین لینچ، این تجارب در ذهن هر فرد سیما یا تصویری از شهر را میسازد که برای او با خاطرات و معانی گوناگون همراه است و از آنجا که این تجربهها اجتماعی شهری بازنمودهای خاصی دارد و با توجه به تأثیری که فضاهای اجتماعی در ادبیات هرجامعه میتوانند بگذارند، دستیابی به محتوای ادبیات داستانی، از مواردی است که میتوان از طریق آن، به بازنمایی و شناخت فضای اجتماعی شهرها دست یافت.
درحقیقت شهرنشینی و ادبیات داستانی پیوندی تنگاتنگ با هم دارند. شهر چونان محمل مدرنیته با تمایز هرچه بیشتر فضاهای خصوصی از عمومی تشخیص مییابد؛ بنابراین گزارش زندگی روزمره مردم در آن به ابزارهای جدیدی نیاز دارد که توان بازتاب این تغییرات را داشته باشد. یکی از این ابزارهای جدید، ادبیات داستانی در اشکال گوناگون آن، همچون رمان و داستان کوتاه است.
انعکاس تحولات درونی و سطحی شهرها در ادبیات داستانی، رهیافتی است که میتواند در شناخت بازههای تاریخی یک جامعه به پژوهشگران یاری رساند، اما از سوی دیگر، عناصر و پدیدههای گوناگونی میتواند بر چگونگی تصویرسازی تحولات فضای اجتماعی شهر در ذهن و تراوشهای قلمی نویسنده اثر گذارد.
شناخت عناصر اصلی و نحوه ساخت این عناصر در اندیشه نویسنده بازگوکننده میزان انطباق تصویر ساختهشده در متن داستان با جامعه بیرونی و تحولات تاریخی آن است. شناخت فضاهای اجتماعی شهری با استفاده از متون ادبیات داستانی بدون توجه به نحوه ارتباط متن داستانی، فضای اجتماعی شهری و نویسنده امری ناقص و شاید گمراهکننده باشد.
شهر همواره بهمنزله قالبی برای نمادهای ادبی متجلی شده است و از همان طرقی که نویسندگان در دل یک فرهنگ شهر را به تصویر کشیدهاند، میتوان به ترسها و آرزوهای نهفته در دل آن فرهنگ پی برد.
مدینههای فاضله در دل فرهنگهای متفاوت، ازجمله مدینه فاضله فارابی و اورشلیم جدید در کتاب مکاشفه یوحنا و شهر خدای سنتآگوستین قدیس نمونههایی از شهرهای آرمانیاند که آرزوی رسیدن به کمال را در روشنایی ظهور منجی بر زمین در عهد سنت ترسیم میکنند، اما در عالم واقع و با نگاهی رئالیستی در برخورد با تأثیر تغییرات جامعهشناختی شهرها در بررسی محتوای رمانهای فارسی درمییابیم که شکلگیری فضاها و کاربریهای جدید و مدرن مانند گاراژ، سینما، بولوار، کافه، نمایشگاه، پلهوایی، پاساژ و شهرکتاب و... ازجمله مصادیق مهم تغییر هویتی در معماری شهرها در ایران از دهه هفتاد به بعد هستند که از ظرفیت کافی برای ایجاد و گسترش وجوه دراماتیک در داستانهای فارسی برخوردار بودند.
همچنین ازبینرفتن حس مکان، کالبد جدید بیهویت، نبود خاطرهانگیزی و درنتیجه شکلگیری رفتارهای جدید، هنجارها و ارزشهای جدید در فضاهای شهری و شلوغی عرصههای شهری بیشترین مضامین رمانهای مرتبط با دگرگونی و دگردیسی هویت شهری را تشکیل میدهند.
با مطالعه و بررسی محتوای مرتبط با معماری و شهرسازی در داستانهای فارسی میتوان گفت که در روند تحولات تاریخی و هویت معماری شهرها بهخصوص تهران که بازنمایی گستردهای در ادبیات فارسی دارد، عمدتا تغییر ارزشها و هنجارهای نخبگان، حاکمان و سپس طبقات روبهرشد جامعه نقطه شروع تحولات در معماری و شهرسازی شهر تهران بوده است.
رویارویی ارزشهای حاکم بر نخبگان با ارزشها و هنجارهای توده جامعه در وهله اول باعث شکلگیری فضاهایی با مطلوبیت کمتر شده است، اما بهتدریج بخشی از خردهفرهنگها و گروههای اجتماعی تحصیلکرده جامعه با این تحولات همسو شدهاند و بنابراین نیازها و فانتزیهای مشترکی بین توده غالب جامعه شکل گرفته است و این موضوع باعث غلبه شکلگیری فضاها و کاربریهایی با ویژگیها و مختصات مربوط به جریان مدرنیستی شده است.
این فضاها، از شکل و نوع فضاهای باز عمومی شهری گرفته تا تغییر عناصر شاخص و نمادین شهر و همچنین تغییر سبک و مصالح و همچنین نوع رابطه درون و بیرون در بناها را شامل شده است. این ویژگیها و فضاها همگی دستمایه حضور شخصیتهای گوناگون در اتمسفر ادبیات داستانی شده است. یعنی فرصتی که نویسندگان داستاننویس از دست ندادهاند.
با گسترش بیرویه شهر و ظهور مفاهیمی ازجمله شهر و حومه، بالاشهر و پایینشهر، تضاد ارزشها و طبقات زیاد شده است و برای بیان تمایز بین طبقات و گروههای اجتماعی، نوع معماری که عیانترین نوع بیان مالکیت و تمایز است، در داستانها نمود یافته است.