در میان مجموعهای از متغیرهایی که در مطالعات جامعهشناختی سنجیده میشود، به جرئت میتوان گفت که امید به آینده از مهمترین آنهاست؛ متغیری که قدرت تبیینکنندگی بسیاری از رفتارها را دارد. البته امید به آینده متغیر کاملا مستقلی نیست و خودش نیز از متغیرهای دیگر تأثیر میپذیرد، ولی در هر حال برآیند این تأثیرات خود را در قالب مفهومی به نام امید به آینده نشان میدهد.
امید به آینده در ۲ زمینه سنجیده میشود؛ امید به آینده فردی و امید به آینده اجتماعی. اولی در کیفیت نگاه فرد به آینده خودش را نشان میدهد؛ اینکه فرد آینده خود را تا چه حد تیره، روشن یا خاکستری میبیند. نکته مهم این است. مگر نه اینکه نقش اول را در ساختن آینده فردی را خودمان ایفا میکنیم؟ از آنجا که قرار نیست دیگران آینده ما را رقم بزنند، پس چرا باید به آینده فردی خود بدبین باشیم؟ پاسخ این است که امید به آینده فردی بازتابی است از اراده و کنشگری فردی برای ساختن آینده. از این رو باید هر چه بیشتر زمینههای بروز این کنشگری را فراهم کرد و بدون این زمینهها امید به آینده فردی نیز کمرنگ خواهد شد.
امید به آینده اجتماعی معطوف به کلیت جامعه است؛ اینکه فارغ از وضعیت آینده فردی خودمان، آینده جامعه را چگونه ارزیابی میکنیم. داشتن یا نداشتن این ۲ نوع امید، ۲ رفتار متفاوت را شکل میدهد که البته لزوما در تعارض با یکدیگر نیستند. هنگامی که امید اجتماعی ما افزایش پیدا کند، میل به مشارکت عمومی و جمعی نیز پیدا میشود. هنگامی هم که قادر به مشارکت میشویم و زمینه برای حضور ما فراهم میشود، اعتماد به نفس پیدا میکنیم و امید به آینده در ذهن ما جوانه میزند و شکوفا میشود.
هر ۲ نوع از امید، اهمیت و کارکردهای خاص خود را دارد، ولی امید به آینده اجتماعی مهمتر است. راهحلهای ایجاد آن هم جامعهشناسانه است؛ درحالیکه ایجاد امید به آینده فردی، تا حدی راه حل روانشناسانه و درمانگری فردی دارد. اگر به آینده اجتماعی امید نباشد و ضمنا امید به آینده فردی هم نداشته باشیم، با ترکیبی از رفتارهای پرخاشگرانه، خطرناک و بعضا منفعلانه و انزواطلبانه و افزایش خودکشی و... مواجه میشویم. اگر امید به آینده اجتماعی باشد، ولی امید به آینده فردی نباشد، با رواج دوریگزینی و انفعال مواجه خواهیم بود. اگر امید به آینده فردی باشد، ولی امید به آینده اجتماعی نباشد یا ضعیف باشد، به احتمال فراوان افراد بیتوجه به دیگران مسیر انتخابی خود را میروند و انسجام اجتماعی و اعتماد و دگرخواهی بهشدت ضعیف خواهد شد. چهبسا فرد برای ارتقای جایگاه و اهداف خود مرتکب رفتارهای ناهنجار و مجرمانه شود.
سیاست کلان کشور باید معطوف به افزایش هر ۲ نوع امید به آینده نزد مردم باشد، ولی این کار بدان معنی نیست که تبلیغ کنیم؛ آی مردم! خوب است که امید داشته باشید! و امید چیز خیلی خوبی است! در درجه اول باید از کسانی که امید ندارند، پرسید که علت ناامیدی آنها چیست؟ سپس برای رفع آن علل و موانع، برنامهریزی کرد. در غیر این صورت با نصیحت و درخواست مسئلهای حل نخواهد شد. به نظر میرسد که دستاندرکاران سیاستگذاری کشور علاقه چندانی به بررسی این مسئله و حل بنیادی آن ندارند. نظرسنجیهایی که در ۲ سال پیاپی ۹۷ و ۹۸ در تهران انجام شد، نشان میدهد که در سال۹۷ کسانی که گمان میکردند وضعیت کشور در آینده بدتر میشود، ۷برابر کسانی بودند که گمان میکردند که این وضعیت در آینده بهتر خواهد شد. این نسبت در تابستان سال۹۸ به نحو چشمگیری بهبود یافت، ولی هنوز بدبینها ۲.۵ برابر خوشبینها بودند. همچنین ۶۰درصد مردم به میزان کم و خیلی کم به بهبود اوضاع فعلی جامعه امید داشتند و ۱۴درصد نیز به میزان زیاد و خیلی زیاد امید به بهبودی داشتند. این شاخصها برازنده و متناسب جامعهای نیست که قصد پیشرفت دارد. پیش از هر اقدامی برای پیشرفت جامعه و کشور ابتدا باید این مشکل را حل کرد.