شهرآرانیوز

داستان

| شهرآرانیوز
کتاب داستانی «مادر بزرگ منتظر است» با موضوع وقف منتشر شد
همزمان با هفته وقف، کتاب داستان ی «مادر بزرگ منتظر است» با محوریت وقف پسری نوجوان برای آباد کردن قنات خشکیده اجدادیش منتشر شد.
کد خبر: ۱۸۷۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۳

مجموعه داستان «بازگشت کاتب» در کتابفروشی‌ها
مجموعه داستان «بازگشت کاتب» به قلم «علی اکبر والایی» با موضوع سبک زندگی معصومین (ع) به چاپ رسید.
کد خبر: ۱۸۶۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۶

داستان‌هایی کوتاه درباره زندگی امام حسن عسکری (ع) در «باد یمانی»
کتاب «باد یمانی» مجموعه داستان ‌های کوتاهی درباره زندگی، کرامات و معجزات امام یازدهم شیعیان، حضرت امام حسن عسکری (ع) است.
کد خبر: ۱۸۵۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۲

تو چه بودی یونس؟
باد چند برگ را گوشه حیاط گیر انداخته بود و هی به دو دیوار قائم بر هم می‌کوبیدشان....
کد خبر: ۱۸۵۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۳۰

گفتگو با رضا طوسی، داستان نویس مشهدی، درباره نخستین کتابش «شرمنده ایم آقا میرزا حسین» | داستان ظلم کارفرما به کارگر را نوشتم
رضا طوسی پس از انقلاب نمایشنامه‌هایی می‌نویسد که کمال علوی به روی صحنه می‌برد و کنار آن، در جان بخشیدن به متونی نمایشی از نویسندگانی، چون آنتون چخوف با آن مرحوم همکاری می‌کند.
کد خبر: ۱۸۵۳۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۳۰

داستان نوجوان | دستکش‌های بوکس چرمی
وارد خــانـــه کــه شدم، از خوشحالی دویدم سمت آشپزخانه. بوی غذای مامان غوغا کرده بود. بالای سر اجاق ایستادم و در قابلمه را برداشتم. نگاه خریدارانه‌ای به محتویاتش انداختم.
کد خبر: ۱۸۵۰۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۹

داستان کودک | نوکم پر از حرف است!
بعضی‌ها همیشه عادت دارند سر و صدا کنند و با این کارشان همسایه‌ها را کلافه کنند. گنجشکی هم این‌طور بود. از بس جیک‌جیک می‌کرد.
کد خبر: ۱۸۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۴

داستان کوتاه | شب مسابقات، استرس ممنوع
همین‌طور که فکرهایم تا عمق آسمان پیش می‌روند، ناگهان یک تکه ابر بزرگ روی آسمان پهن می‌شود. دیگر نه ماه پیداست، نه همان چند ستاره. فکر اینکه فردا دوباره نوک مدادهایم بشکنند یا خودکارهایم ننویسند دست‌هایم را سرد می‌کند.
کد خبر: ۱۸۵۰۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲

یادداشت نوجوان | ستاره باش مثل پرستار
امروز برای من که هم مادرم و هم پدرم پرستارند روز پرافتخاری است. اینکه شغل پدر و مادر کسی پرستاری باشد زندگی‌اش را جالب می‌کند.
کد خبر: ۱۸۵۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸

داستان کودک | مورچه‌زرده زرنگ می‌شود
مورچه‌زرده خیلی خسته بود. حتی دست و پاهای بلوری‌اش مثل ننه‌مورچه درد می‌کرد. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کرد کارهایی که مامان‌مورچه و بابامورچه همیشه انجام می‌دهند این‌قدر سخت باشد.
کد خبر: ۱۸۵۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۱

داستان نوجوان | دوست زمستانی ما
سلامتی ما به هم ارتباط دارد. اگر یک نفر به بیماری‌های ویروسی مانند سرماخوردگی یا آنفلوانزا مبتلا شود، با رعایت نکردن نکات بهداشتی و فاصله از دیگران، ممکن است به‌سرعت بقیه را نیز دچار مشکل کند.
کد خبر: ۱۸۵۰۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۶

داستان نوجوان | جایزه‌ی طلایی
برای دهمین بار به برگه‌ی توی دستم خیره شدم. اسامی کتاب‌هایی را که ‌نوشته بودم مرور کردم: «کنســـرو غـــول» مهدی رجبی، «دروازه‌ی مردگان» حمیدرضا شاه‌آبادی، «اژدهای چهاربال» مریم عزیزی، «دلقک» هدی حدادی و «هستی» فرهاد حسن‌زاده.
کد خبر: ۱۸۵۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۵

داستان کودک | کتاب‌های امید
کتاب‌ها نشسته بودند توی قفسه و چرت می‌زدند. خیلی وقت بود کسی سراغشان نیامده بود. ورق‌هایشان از بس باز نشده بود درد گرفته و روی سرشان خاک نشسته و روی جلد بعضی‌هایشان عنکبوت تار تنیده بود.
کد خبر: ۱۸۵۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۴

دلنوشته یک نوجوان شاعر | امیدوار باش!
به نظر خانم حمیدی، امیدواری، امضای شعر‌های من است. خانم حمیدی معلم ادبیات همه‌ی کلاس‌ هفتمی‌هاست.
کد خبر: ۱۸۵۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹

داستان کودک | چه هسته‌های قشنگی!
همه ترشی‌های خوش‌مزه و رنگارنگ را دوست دارند. نبات خانم هم این‌طور بود. دلش می‌خواست کلی ترشی درست کند.
کد خبر: ۱۸۵۰۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷

صحبت‌های محمدرضا سرشار در مشهد درباره داستان تاریخی مذهبی | پیش از رسیدن به اوج نویسندگی، داستان دینی ننویسید
یک مشکل نویسندگان داستان ‌های تاریخی به ویژه داستان ‌های تاریخی مذهبی این است که تقریبا همه مردم درباره آنچه می‌خواهی در قالب داستان بیان کنی می‌دانند.
کد خبر: ۱۸۴۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

داستان نوجوان | خداقوت بابا
ناگهان می‌ایستی. در آینه به خودت نگاه می‌کنی. برخلاف همیشه لباس‌هایت کمی نامرتب است و به نظر می‌آید که به‌اندازه‌ی یک کوه خسته‌ای.
کد خبر: ۱۸۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸

داستان نوجوان | من در کنار تو هستم
خوشحال بودم و دوست داشتم این لحظه از زندگی‌ام را با کسی تقسیم کنم. تا امروز همه‌ی احساس‌های خوبم را با مامان و بابایم شریک شده بودم اما حالا دنبال آدم‌های امن بیشتری می‌گشتم برای شنیده و فهمیده شدن.
کد خبر: ۱۸۲۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

داستان نوجوان | امام مهربانم، تولدت مبارک
همـه‌ی بــچـه‌ها شعرهای قـشنگ بلدند، شعرهایی که آن‌ها را برای دیگران می‌خوانند. نرگس هم یک شعر خیلی قشنگ بلد بود.
کد خبر: ۱۸۲۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

آن لحظه شگفت انگیز
مدت هاست مطمئن شده ام آدم‌های بینا دید کمتری دارند. آن‌ها فقط وقایع تکان دهنده را می‌بینند. شاید واقعا بهتر بود آدم‌ها مدتی نمی‌دیدند و نمی‌شنیدند.
کد خبر: ۱۸۲۷۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->