کوه سر سنگیاش را خاراند و با خودش گفت: «از صبح دلشوره دارم. انگار یکی دارد توی دلم رخت میشوید.»
کد خبر: ۱۶۴۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۵
امتحانات تمام شده و تابستان طلایی از راه رسیده است. صبحی زیبا دوباره یک روز تازه را نوید میدهد.
کد خبر: ۱۶۴۳۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۴
امروز رسما اولین روز تعطیلات تابستانی من شروع شد. این اولین تابستانی است که من با همهی وجود دوستش دارم.
کد خبر: ۱۶۴۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷
بعضی وقتها شاید با مشکلی روبهرو شویم، یک مشکل بزرگ. این جور وقتها شاید با خودمان بگوییم هیچ راهی وجود ندارد که مشکل را حل کنیم، اما همیشه یک راهی هست!
کد خبر: ۱۶۴۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
اواخر خردادماه بود و امتحانات را با موفقیت تمام کرده بودیم. بابا قول داده بود اولین جمعهی پیش رو ما را به گشتوگذار ببرد.
کد خبر: ۱۶۴۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
یک کافه کوچک خالی بود. نزدیک شهرک. درست در مسیر پیاده آمدنهای من که هربار دلم را مالش میداد.
کد خبر: ۱۶۳۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴
پشت در اتاق زایمان منتظر بود. دوقلوها قرار بود بیایند و زندگی دونفره شان را حالا دوبرابر کنند.
کد خبر: ۱۶۳۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
اردیبهشت خانم را ببینید چه دلبر است، هر روزی یک لباس میپوشد، یکی از یکی هوش ربا تر، یکی از یکی رنگارنگتر ... تا چشم کار میکند عطر است و شکوفه و رنگ.
کد خبر: ۱۶۳۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
تصویر پردههای نقاشی شده قهوه خانهای با آن دو لشکر همیشگی خیر و شر، زندگی و آدمها را برای من ساده کرده بود.
کد خبر: ۱۶۲۶۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۷
بابا برایش هدیه خریده. جعبهی هدیهاش صورتی است و رویش یک پاپیون سفید خالخالی چسبانده شده.
کد خبر: ۱۶۲۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
پس از چند سال کرونایی، با باز شدن مدرسهها بالأخره قرار شد برویم اردو.
کد خبر: ۱۶۲۱۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶
خیلی از دخترها روز دختر از دیگران هدیه میگیرند: یک روسری، یک کتاب، یک شاخه گل و ... . هدیهی زهرا هم یک هدیهی خیلیخیلی خوب بود.
کد خبر: ۱۶۲۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱
و شب بود اقلیما. شغالها زوزه میکشیدند و هوای دهگاه ورم کرده و چرک بود، بوی پهن تازه و شکمبه خالی شده شتر دهگاه را برداشته بود.
کد خبر: ۱۶۱۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۳
نشستم توی تاکسی، هم زمان راننده هم از آن در سوار شد و یک روزنامه را تا شده گذاشت روی داشبورد.
کد خبر: ۱۶۱۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
خبر را که شنیدم خندیدم. مثل یک پرندهی رها دورتادور حیاط مدرسه چرخیدم. واقعا نمیتوانستم جلوی خوشحالیام را بگیرم.
کد خبر: ۱۶۱۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
غلامعلی هرکجا میرفت همان ژست خاص خودش را میگرفت که میگفت از یک یارویی به اسم همفری بوگارت یاد گرفته.
کد خبر: ۱۶۱۳۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰
آفتاب، نور خوش رنگش را روی علفهای آبی پهن کرده بود. قورباغهی خالخالپشمی از برکهی زردرنگ بیرون پرید و خودش را روی چمنها خشک کرد.
کد خبر: ۱۶۰۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
ای کاش میتوانستم این لحظه از زندگیام را با کسی تقسیم کنم تا هم حس و حال خوبم را با دیگران شریک شوم و هم ذهنم را از این همه حرف و کلمه خالی کنم.
کد خبر: ۱۶۰۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
دنیای افسانهها پر از موجودات عجیب و غریب است، پر از پری و غول و دیوهای بیشاخودم، درست مثل دیوهای سرزمین تاریکی.
کد خبر: ۱۶۰۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۵
بعضیها ممکن است وقتی چشمشان به یک خوراکی خوشمزه میافتد، دلشان بخواهد همه خوراکی مال آنها باشد.
کد خبر: ۱۶۰۹۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱