درباره آسیب شناسی فضای مجازی بسیار گفته اند و خوانده ایم و شنیده ایم. یکی از آسیبهای آن به نظرم در فضای روشنفکری و نظری ایجاد توهم عالم بودن و صاحب سخن بودن است. تا قبل از عصر رسانههای اجتماعی انتشار یک مطلب حتی در یک روزنامه دست چندم کار سادهای نبود.
اما اکنون به لطف رسانههای اجتماعی هر کسی میتواند از حق اظهار نظر برخوردار باشد. این البته جنبه مثبت وجود چنین رسانههایی است.
منتهی مشکل آنجاست که کارکرد رسانههای اجتماعی هنوز کاملا مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. مثلا اینکه در سیاست و اجتماع و دین و فرهنگ و علوم هر کدام چه راههایی وجود دارد که بتوان با آنها میان اظهار نظرهای با پشتوانه و بدون پشتوانه علمی تشخیص قائل شد و تمایز برقرار کرد؟ رسانههای اجتماعی در چه حیطههایی میتوانند بستری برای گفت و شنود باشند و در کجاها نیازمند حفظ حدود شناخت علمی و تخصصی هستیم؟ اظهار نظر چه کسانی را باید در رسانههای اجتماعی و در چه موضوعاتی مورد توجه قرار دهیم؟ مسلم است که موضوعات بسیاری در اجتماع و سیاست هست که میتواند عرصه اظهار نظر و رایزنی عمومی باشد و تنها در پرتو خردی جمعی میتوان درباره آن به بحث و بررسی و روشنگری پرداخت.
اما موضوعات علمی چطور؟ جایگاه تخصص چیست؟ سهم جامعه علمی در هر رشتهای چیست؟ آیا پسندیده است در عرصه رسانههای اجتماعی بحثهای علمی و تخصصی را دامن زد؟ اگر این بحثها مطرح میشود چه راههایی وجود دارد تا مانع از سیطره عوام گرایی بر بحثهای علمی شویم؟ چه راهی وجود دارد که علم و تخصص را از سیاست زدگی و یا غلبه موجهای زمانه برحذر داریم؟ چطور میتوان از علم در برابر موجهای رسانهای حفاظت کرد؟
به نظرم یک راه این است؛ در مباحث علمی و آکادمیک ملاکهای متناسب با جامعه علمی هر رشتهای را حتی در رسانههای اجتماعی محترم شماریم. مثلا از کسی که حتی یک کتاب، سهل است یک مقاله آکادمیک در موضوعی علمی که در رسانهای اجتماعی از آن سخن میگوید منتشر نکرده و از طرق معمول تخصص و دانش خود را به محک داوری نگذاشته سخنی و یا بهتر بگویم اظهارنظر مهمی را در رسانههای اجتماعی نپذیریم.
در غیر این صورت علم و به ویژه علوم انسانی در زیر ضربات و شانتاژهای رسانهای له خواهد شد و اسیر موجهای رسانهای و نکته پرانیهای مجازی خواهد گردید. نکته پرانیهای کسانی که سرمایهای علمی جز همین مداخلههای مجازی ندارند.
فضای مجازی حسنهای زیادی دارد. اما آفتهایی هم دارد. یکی از این آفتها این است که عدهای را در توهم تولید اندیشه میاندازد. در فیسبوک و توئیتر به طور خاص آدمهایی را میبینیم که با وجود ادعای داشتن مدارک و مراتب دانشگاهی کار و وظیفه خود را در حد نکته پراکنی و تأملات نویسی و یادداشت نگاریهای چند سطری فروکاسته اند.
معمولا پر از انتقاد از وضع موجود، از فرهنگ گرفته تا اقتصاد و اجتماع و سیاست. انتقاد که چه عرض کنم؛ بیشتر نق زدن است.
همه ما باید تلاش کنیم به این بیماری گرفتار نشویم. اگر بناست من و شما که کارمان تحقیق و نوشتن و پژوهش آکادمیک و روشمند است به جای انجام وظیفه خود و تلاش برای بهبود شرایط و ساختن آیندهای برای جوانان این مملکت دائما به نق زدن و حاشیه نگاری و نکته پراکنی مشغول شویم، خوب کار ما را چه کسی باید انجام دهد؟ از خود بپرسیم کدام کتاب خوب را به طور نمونه در این ده سال نوشته ایم؟ چه متنی اساسی را در این ده سال تصحیح و ویرایش کرده ایم؟
من کاری به فعالان سیاسی ندارم. میدانم که خیلیها در فضای مجازی فعالیت رسانهای حرفهای را با عقاید و باورهای سیاسی و یا حتی انگیزههای شخصی و یا گروهی شان خلط میکنند. جذب مخاطب هم کار خیلی مشکلی نیست. کافی است اندکی از منطق علمی هر بحثی فاصله بگیرید و با احساسات و جوهای ساختگی زمانه همراه شوید.
به درست و غلط این کار الآن کاری ندارم. اما نیک میدانم که فضای آکادمیک نباید خود را آلوده به این اخلاقها کند.
جریانات رسانهای میآیند و میروند، اما وظیفه آدم دانشگاهی و اهل علم این است که پایبند به اصول و مبانی کار آکادمیک و دانشگاهی خود باشد. اگر دیدید یک دانشگاهی در احکام و داوریهای سیاسی و اجتماعی اش سطحی و شتابزده و سیاسی زده عمل میکند و مینویسد به کارهای آکادمیک او هم به نظرم باید شک کرد و با احتیاط آنها را خواند و باور کرد.
فرهنگ چند هزار ساله کشورمان تا اندازه بسیار زیادی مرهون تلاشها و مساهمتها و میراث عالمان این سرزمین است.
در همین صد سال اخیر فرهنگ و میراث ادبی و علمی و ملی ما را چه کسانی حفظ کرده اند؟ اگر علامه قزوینیها و عباس اقبالها و فروزانفرها و جلال هماییها و مجتبی مینویها و زریابها و فرزانها و عصارها و زرین کوبها و ... و ... میخواستند تسلیم جو زمانهها شوند و رسالت علمی و آکادمیک خود را فراموش کنند آیا ما امروز چیزی از ادبیات و فرهنگ و میراثمان را میشناختیم؟ زبان و فرهنگ و ادبیات ما را چه کسانی حفظ کرده اند؟
سخن من اینجا به ویژه با جوان ترهاست. دوره جوانی دوره شور و احساسات است. میدانم که بسیاری از دغدغههای سیاسی و اجتماعی شما را شاید محققان و دانشگاهیان و عالمان و میراث پژوهان ما در سنتهای مختلف علمی همانند و همسان و هم وزن فعالان رسانهای نمایندگی نکنند و بدین ترتیب توقعات شما را آن طور که فکر میکنید برآورده نسازند.
اما باید ملاک داوری شما نسبت به آنچه میخوانید و میشنوید این باشد که چه چیزی با آنچه دستاورد بزرگان تاریخ فرهنگ این کشور است هماهنگ است و یا دست کم برخلاف آن نیست.
جریانات رسانهای میآیند و میروند. عدهای هم در این میان از آبهای آلوده ماهیهای خود را بر میگیرند. مراقب باشیم داوری هایمان به کشور، فرهنگ، تاریخ، ملیت، دین و مذهب، زبان، همبستگیهای اجتماعی تاریخی مان تحت الشعاع هیاهوهای رسانهای و سیاسی و جریان سازیهای زودگذر و متأسفانه در بسیاری اوقات قلابی قرار نگیرد. ملاک را روشن کنیم.
ببینیم هر کس چیزی میگوید و یا جریانی را نمایندگی میکند که با ثوابت فرهنگی و با تاریخ و هویت تاریخی و اجتماعی مان و آنچه حاصل تلاشهای فردوسی ها، ابن سینا ها، ابو سعید ابوالخیر ها، شیخ طوسی ها، خیام ها، عطارها، مولانا ها، خواجه نصیرها، سعدی ها، ملاصدرا ها، آخوند خراسانی ها، نائینی ها، علامه قزوینیها و فروزانفرها در ساختن فرهنگ این مرز و بوم است در تعارض است، با آن همدلی نشان ندهیم و با آن دست کم با تردید و احتیاط و نقادی سخت برخورد کنیم. کشورمان و فرهنگ و هویت ملی اش امانتی است در دستان ما. میراث چند هزار ساله ماست. حافظ آن باشیم.