غلامرضا زوزنی| سالن قدیمی هلالاحمر انتظار ما را میکشید. برای اینکه دوباره میزبان نمایشی باشد، عطش داشت، آنهم نه هر نمایشی؛ نمایش «سیاهبازی» و «تختحوضی»(روحوضی).
شب اول نمایش «ازدواج مبارک» به کارگردانی علیاکبر خداشناس، بازیگر، نویسنده و کارگردان مشهدی تئاتر، با همه کشوقوسش برگزار شد. یک نمایش که پر است از خاطره یا به گفته امروزیها نوستالوژی.
تماشای نمایش در قدیمیترین سالن تئاتر مشهد یک اتفاق خاطرهانگیز است برای همه آنهایی که خاطرشان هست روزهایی در این سالن بروبیایی بود. اجرای «ازدواج مبارک» از هفته گذشته شروع شده است و سالن هلالاحمر، میزبان خانوادههای مشهدیای است که دوست دارند ساعتی را درکنار هم به شادی و خنده بگذرانند.
«ازدواج مبارک» با بازی
جواد انصافی(عبدلی)، عباس جانفدا، کریم جشنی، نوشین نوروززاده، حمید جندقی و خسرو نائبیفرد هرشب ساعت20 روی صحنه میرود و علاقهمندان میتوانند بلیت این نمایش را از مشهدگیشه تهیه کنند.
زنده شدن خاطرات قدیمی
توی سالن نشستیم. پردههای صحنه بسته بود. صدای ضرب و کمانچه از پشتپرده شنیده میشد. مسرور شنیدن نوای کمانچه بودیم که ناگهان صدای زنگداری از پشتسر، توجه همه را به انتهای سالن جلب کرد. یک مرد سالخورده بود که تنها نقطه سفید صورتش سفیدی چشمهایش بود. به روی خودش نمیآورد اما پلههای صحنه را با زحمت بالا میرفت. تماشاچیها هم که تقریبا نصف صندلیهای سالن را پر کرده بودند، صمیمانه «مبارک» نمایش را تشویق میکردند. پرده صحنه همچنان بسته بود که بازیگر دوم، خسرو نائبیفرد، روی صحنه آمد. این اولینبار بود که بعد از گذشت سالهایی طولانی جواد انصافی و خسرو نائبیفرد دوباره با هم همبازی شده بودند. پیش از این آخرینباری که این دو بازیگر کهنهکار تئاتر و تلویزیون با هم روی صحنه آمده بودند، به 40سال پیش برمیگردد. پرده اول را بدون دکور و با دو چهارپایه جلو پرده بسته صحنه ادامه دادند. صدای خنده حضار که بلند شد، حاکی از این بود که «دود از کنده بلند میشود».
تمام خاطرات «عبدلی و آمیرزا» که در اواخر دهه60 و 70 از تلویزیون پخش میشد، در همین یک صحنه برایمان زنده شد. آن زمان که تعداد شبکههای تلویزیونی به عدد سه نرسیده بود و باید منتظر میماندیم تا جمعهشبها برنامه «جنگ هفته» پخش شود و دقدلیمان را از گرانی و احتکار و کمبود مایحتاج و... در آن شرایط سخت دهه 60 با خندیدن به عبدلی و آمیرزا خالی کنیم.
همه آن چیزی که از هنر میخواهیم
پرده اول که تمام شد، پرده صحنه باز شد. یک حوض وسط دکور بود که آب داخلش فواره میزد. دو تا تخت هم دو گوشه صحنه جاخوش کرده بودند. راستیراستی قرار بود یک نمایش تختحوضی را ببینیم؛ نمایش اصیلی که سالهای سال است به فراموشی سپرده شده است.
«ازدواج مبارک» با همه ضعفهایی که همه نمایشها در اولین شب اجرای خود دارند، دهها ویژگی بارز دارد.
در این نمایش از داستان عمیق و پیچیده و از دیالوگهای فلسفی خبری نیست. در اوج سادگی و صداقت، حرفهایش را روراست میزند و مخاطب را گیج نمیکند. همین اصلیترین نکتهای است که در «ازدواج مبارک» و در لحظهلحظه آن به چشم میخورد. «ازدواج مبارک» در این دوره تجددزده هنر، تلنگری میزند به همه آن چیزی که ما از «art» انتظار داریم. «ازدواج مبارک» با بازی دو بازیگر سنوسالدارش به ما میفهماند که همه آن چیزی که در هنر مدرن دنبال میکنیم، در همان نمایشهای سیاهبازی خودمان هم وجود دارد.
سیاهبازی حقطلبی است
پیش از اجرای نمایش با جواد انصافی که خودش را با نام «عبدلی» در ذهن همه ما حک کرده است، همکلام شدیم. او که سالهای سال است سیاهبازی میکند و نمایشهای تختحوضی را روی صحنه میبرد، باور دارد که باید به سیاهبازی محتوایی نگاه کنیم: «حاجیفیروز و عمونوروز دو شخصیت اصیل در هنرهای نمایشی ایران هستند که مخصوص خودمان است و اگر بخواهیم به ظاهر کار آنها نگاه کنیم، شاید بیانصافی باشد. حاجیفیروز یک نماد حقخواهی در روزگاری بود که اربابورعیتی بیداد میکرد. مردم که جرئت و جسارت اعتراض نداشتند، از این روش برای اعتراض خود استفاده میکردند. درواقع سیاهبازی، لایهای از حقطلبی را در خود داشت که هم مردم را میخنداند و هم حرفش را به گوش اربابان میرساند.»
به شکلوشمایل سیاهبازی که خوب نگاه کنیم، به حرف انصافی پی خواهیم برد که میگفت: «این دسته از نمایشها از اولین نمایشهایی است که امروزه به اسم نمایش خیابانی از آن یاد میشود. این نشان میدهد که هنرهای نمایشی در ایران غنی است.»
شاید همین غنا در این سبک از اجرای تئاتر باعث شده است که جواد انصافی سالهای عمر خودش را برای زنده نگهداشتن آن صرف کند و درحالیکه میتوانست در سالهای جوانی به رشتههای دیگر هنری گرایش پیدا کند، همه وقتش را صرف مطالعه، تحقیق و بازی در نمایش سیاهبازی و تختحوضی کرد.
ابزار «خنده» داریم
علیاکبر خداشناس، کارگردان نمایش «ازدواج مبارک» که خیلی پیشتر برای شهرآرا و یکیدو روزنامه دیگر نقد تئاتر مینوشته است. او که در دانشگاه کارگردانی تئاتر خوانده است، دل خوشی از آنچه این روزها به اسم کمدی روی صحنه تئاتر میرود، ندارد. همین موضوع موجب شده است که دوباره برای یادآوری کردن ارزشهای هنرهای نمایشی ایرانی دستبهکار شود.
او از بدیههسرایی تا فاصلهگذاری برشتی که برخاسته از سیاهبازی است در نمایش خود به کار برده است. در کنار اینها آنطور که در داستان نمایشش بگنجد، نقادی هم میکند.
از نقدهای اجتماعی تا کنایه زدن به اوضاع اقتصادی و گاهی سیاست، آنطور که خداشناس میگوید، از هر چیزی برای خنداندن مخاطبش استفاده نکرده است و با حفظ تمام شئون، مخاطبش را به خنده واداشتهاست: «وقتی خودمان میراثی داریم که میتوانیم مردم را با کمک آن بخندانیم، چرا باید سراغ نسخههای خارجی برویم؟ شاید آن چیزی که برای خارجیها خندهدار باشد، مردم ما را نخنداند.
نباید اصرار کنیم و بهسراغ سوژههای دیگر برویم و در ترجمه آنها خودمان را به زحمت بیندازیم و نتیجه دلخواه را هم نگیریم. ایرانیها ابزار خندیدن و سوژه خندیدن را صدها سال است که دارند، فقط باید آن را بهروز کنند.»