گاهی گفته میشود روحانیان، لباس پیامبر را بر تن دارند. شاید سؤال شود که یعنی پیامبر مثل همین لباس را میپوشیدند یا نوع لباسشان دقیقا همین گونه بوده است؟ پاسخ منفی است. اینکه به لباس روحانیان لباس پیامبر میگویند، از باب شأن پیامبری روحانیت در جامعه است؛ شأنی که این لباس، نماد آن است و هر فردی در جامعه وقتی با این لباس مواجه میشود، تأثیری میپذیرد و احیانا استفادهای از آن شخص روحانی در جهت مسائل دینی خود میبرد.
اما اصطلاح دیگری در نزد روحانیان وجود دارد که میگویند شأن این لباس را باید رعایت کرد یا میگویند فلانی، کاری خلاف شأن لباس روحانیان انجام داد؛ کاری انجام داد که با زیّ طلبگی نمیسازد و از این دست الفاظ. حالا بهراستی شأن این لباس به چیست و چه چیزی مخالف این شأن است؟
گاهی متأسفانه استفاده از این کلمات و این فرهنگ رایج، باعث فاصله گرفتن روحانیان از مردم میشود؛ چیزی که برخلاف رسالت طلبگی است. این لباس درواقع یک شأن بیشتر ندارد و آن، تبلیغ دین است و لازمه این امر، بین مردم بودن است، طوریکه شخص طلبه را از خود بدانند و با او انس و الفت بگیرند.
نباید قداستهای نابجایی که برای این سلک و لباس قائل میشویم، ما را از مردم جدا کند تااینکه تحقق اصل رسالت طلبگی بهطورکلی منتفی شود. بنده خودم سالها در فضای دانشگاهی و دانشگاه فردوسی، بین دانشجویان حاضر بودم و کار تبلیغی میکردم. در آنجا شاهد روحانیانی بودم که متأسفانه دانشجو جرئت نداشت حتی به آنها نزدیک شود، چه رسد که بخواهد سؤالی بپرسد یا شوخیای بکند.
این افراد بهاصطلاح خیلی هم شقورق بودند و مرتب لباس میپوشیدند و اداواطوار آخوندی داشتند و حتی گاهی، امثال این افراد به امثال مایی که دراصطلاح با دانشجوها قاتی میشدیم تا بتوانیم انس و الفت ایجاد کنیم و اثرگذار باشیم، میگفتند که شأن لباس را رعایت نمیکنید!
حالا سؤال اصلی همین است که شأن این لباس به چیست؟ شأن این لباس به کارایی داشتن در مسیر دین است و اگر تا حد امکان در رفتار، عین مردم و بین مردم نباشیم، درواقع هیچ شباهتی به پیامبر نخواهیم داشت که بخواهیم این لباس را به ایشان نسبت دهیم و قداست و نفوذی در بین مردم داشته باشیم.
رسول خدا (ص) گاهی در منظر مردم بازیهای بچگانه میکردند تا بتوانند شأن تبلیغی خود را متناسب با سن مخاطب حفظ کنند.
در روایات آمده است: یک روز رسول خدا (ص) که برای خواندن نمازجماعت عازم مسجد بودند، در راه به گروهی از کودکان برخوردند که درحال بازی بودند. بچهها با دیدن پیامبر (ص)، دست از بازی کشیدند و بهسوی ایشان رفتند و گفتند: «کن جملی!»؛ یعنی شتر من باش! رسول خدا درخواست کودکان را اجابت کردند و مشغول بازی با آنها شدند و این درحالی بود که مردم در مسجد در انتظار ایشان بودند. بلال که در مسجد همراه مردم، منتظر ورود رسول خدا (ص) بود، با مشاهده تأخیر پیامبر، بهسمت خانه حضرت حرکت کرد.
در راه به رسول خدا (ص) رسید و با دیدن صحنه بازی کردن ایشان با کودکان، تلاش کرد بچهها را از اطراف پیامبر دور کند، اما رسول خدا (ص) مانع شدند و گفتند: «در نظر من، دیر شدن اقامه نماز، بهتر از ناراحتی کودکان است». سپس از بلال خواستند که به خانه برود و برای کودکان چیزی بیاورد تا به این ترتیب، بچهها ایشان را رها کنند. بلال رفت و از منزل پیامبر تعدادی گردو برداشت و به محضر ایشان بازگشت. رسول خدا (ص) گردوها را از بلال گرفتند و به بچهها گفتند: «آیا شتر خود را به این تعداد گردو میفروشید؟». کودکان، گردوها را از دست پیامبر گرفتند و ایشان را رها کردند.
حالا اگر چنین ماجرایی را نشنیده بودیم و یکی از روحانیان عظیمالقدر را در چنین حالتی مشاهده میکردیم، چه قضاوتی میکردیم؟ این قضیه مربوطبه آن زمان بود. اکنون بازیهای امروزی را فرض کنید؛ مثلا طلبهای که با بچهها فوتبال بازی میکند یا سایر بازیها و فضاهای مرسوم.
طلبههای محترم! باید بدانیم که رعایت شأن طلبگی و کارایی لباس طلبگی، گاهی به انجام کارهایی است که باعث میشود بتوانیم با مخاطب ارتباط لازم را برقرار کنیم تا او، ما را از خود بداند و زمینه حرفشنوی و اثرگذاری ما فراهم شود. امیدوارم روحانیان با تأمل لازم در این معانی و دیدن شیوه کار روحانیان موفق در جامعه، بیش از پیش بتوانند مفهوم این لباس و شأن آن را درک کنند و در وظیفه خود و انجام رسالات دینی خویش موفق باشند.