فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

حکایت سلطان واقعی جنگل و ...

  • کد خبر: ۲۴۰۲۲۶
  • ۳۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۸
حکایت سلطان واقعی جنگل و ...
در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند.

در روزگاران قدیم، نرسیده به قرون وسطی، تنی چند از حیوانات جنگل که از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده بودند نزد شیر رفتند و از ظلم و تعدی انسان به او شکایت کردند. شیر وقتی شکایت حیوانات را شنید یک لحظه احساس کرد واقعا «سلطان‌جنگل» است و یادش رفته بود که این لقب را انسان به وی داده است.

وی پس از اینکه خوب احساس کرد سلطان جنگل است، به حیواناتی که برای شکایت آمده بودند قول داد انسان را پیدا کند و انتقام حیوانات را از او بگیرد. فردای آن روز شیر از جنگل بیرون رفت تا انسان را پیدا کند. در راه به خر برخورد کرد و از وی پرسید: انسان تویی؟ خر گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان بار بر پشت من و هم نوعانم می‌گذارد و کتکمان می‌زند. شیر به سخنان خر گوش سپرد و از آنجا که گرسنه بود، او را زمین زد و کشت و خورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به گاومیش رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ گاومیش گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام.

انسان من و هم نوعانم را می‌گیرد و شیر ما را می‌دوشد و ما را می‌کشد و می‌خورد. شیر به سخنان گاومیش گوش سپرد و از آنجا که سیر بود، او را نخورد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد به فیل رسید و از او پرسید: انسان تویی؟ فیل گفت: من انسان نیستم، اما از ظلم و تعدی انسان به تنگ آمده ام. انسان‌ها من و هم نوعانم را می‌گیرند و چند نفری روی ما می‌نشینند و در نهایت هم به هیکل ما می‌خندند. شیر به سخنان فیل گوش سپرد، و از آنجا که باز گرسنه شده بود خواست فیل را بخورد، اما نگاهی به هیکل فیل کرد و از تصمیمش منصرف شد و به جست وجوی انسان ادامه داد. ساعتی بعد شیر به مرد نجاری رسید.

از او پرسید: انسان تویی؟ مرد نجار گفت: بلی. شیر گفت: من آمده ام تا تو را بخورم و انتقام حیوانات جنگل را بگیرم. مرد نجار گفت: اگر راست می‌گویی اول برو و در آن صندوق چوبی قایم شو ببینم بلدی؟ شیر گفت: معلوم است که بلدم؛ و به داخل صندوق چوبی رفت. مرد نجار نیز فورا در صندوق را بست و یک کتری آبجوش آورد و روی شیر خالی کرد و بعد در صندوق را باز کرد.

شیر که کاملا سوخته بود از صندوق بیرون پرید و در حالی که پوستش کنده شده بود به سلطنت انسان اذعان کرد و پا به فرار گذاشت و تا پایان عمر هرکس او را سلطان جنگل می‌نامید، جیغش به هوا بلند می‌شد ویادش می‌آمد که «سلطان‌جنگل» لقبی بوده که انسان به وی داده است!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->