علی قدیری/ شهرآرانیوز - خودسوزی شهاب مایلهروی، فرزند استاد نجیب مایلهروی، نسخهشناس و پژوهشگر برجسته عرفان و زبان و ادبیات فارسی و از مهاجران افغانستانیِ مقیم مشهد، درمقابل دفتر نمایندگی وزارت امورخارجه در شمالشرق کشور (مشهد)، زمینهساز گفتگوها و تحلیلهای مختلفی درباره وضعیت مهاجران در ایران شده است.
برخی تحلیلگران، دلسوزانه از وضعیت نامطلوب زندگی مهاجران در ایران سخن گفتند و برخی دیگر این اتفاق ناگوار را بستری برای تاختن بر دولت دیدند. برخی دیگر نیز از وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران، بدون هیچ بررسی علمی و مدرک متقنی، به نژادپرستی ایرانیان حکم دادند.
فارغ از شیطنتهای رسانههای خارجی در این موضوع، بررسی وضعیت مهاجران در ایران، موضوعی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و توجه ویژه به آن حائز اهمیت است. نظر به اهمیت موضوع، سراغ محمدکاظم کاظمی رفتیم تا با او درباره تجربه زیستهاش از مهاجرت و زندگی در ایران گفتگو کنیم.
کاظمی از مهاجرانی است که نهفقط برای مردمان افغانستان و ایران بلکه برای اغلب فارسیزبانان جهان، شناختهشده است و بیش از سه دهه نیز در مشهد سکونت کرده است و به چندوچون زندگی مهاجران و میزبانی ایرانیها آشناست.
او اگرچه در ابتدا به وادی مهندسی پای گذاشته، مقطع کارشناسی خود را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه فردوسی مشهد میگذراند، دیری نمیپاید که مسیر خود را در قلمرو بیحدومرز ادبیات فارسی پیدا کرده، از نیمه دهه ۱۳۶۰ فعالیتهای ادبیاش را آغاز میکند. طبعآزماییهای نخستین اگرچه سبب ورود او به محافل ادبی ازجمله گروه شعر حوزه هنری مشهد و انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان میشود، شهرتش در گرو انتشار مثنوی «بازگشت» در سال ۱۳۷۰ است.
کاظمی همچنین در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالات در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابها در زمینه زبان و ادبیات فارسی، فعالیتهای درخورتوجهی انجام داده است. ازجمله کتابهای او میتوان به «پیاده آمده بودم»، «روزنه»، «کلید در باز: رهیافتهایی در شعر بیدل»، «همزبانی و بیزبانی»، «رصد صبح: خوانش و نقد شعر جوان امروز»، «قصه سنگ و خشت»، «کفران» و... اشاره کرد. کاظمی همچنین عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و در سال ۱۳۹۵ بهعنوان دبیر علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر انتخاب شده است.
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
در هر مهاجرتی، مجموعهای از عوامل دخیل است که در یک طیف قابلیت بررسی دارد؛ در یک سوی طیف دافعه مبدأ و در سوی دیگر طیف جاذبه مقصد. بگویید درمورد شما، چه عواملی سبب مهاجرت از افغانستان به ایران و شهر مشهد شد؟ چرا مانند برخی دیگر، مثلا اروپا را برای مهاجرت انتخاب نکردید؟
دلیل مهاجرت من و بخش بزرگی از مردم افغانستان در دهه ۶۰، جنگ و ناامنی حاصل از آن در داخل کشور بود. مهاجرت از روستاهای افغانستان در این زمان بهسبب جریان جنگ در این مناطق بود و مهاجرت از شهرهای افغانستان نیز یا بهدلیل آن بود که جوانان مجبور بودند به خدمت سربازی در راستای اهداف حکومت وقت بروند یا افراد برسر مسائل سیاسی با حکومت، تحت تعقیب نیروهای امنیتی قرار میگرفتند، اما اینکه چرا ایران و مشهد را برای مهاجرت انتخاب کردهام، چند دلیل داشته است. نخست آنکه علقههای خانوادگی و تاریخیای با شهر مشهد داشتهام. این البته خاص من نیست و بسیاری از مردم هرات با مردم مشهد چنین مناسباتی دارند. مردم این دو شهر در دورههای تاریخی متفاوت، تحت حکومت مشترکی بودهاند؛ در دوره تیموریان و صفویان، پس از قتل نادرشاه افشار در هنگامه حکومت درّانی در رقابت با نوادگان نادرشاه و درنهایت قاجار. همچنین این دو شهر در وضعیت کنونی، بزرگترین شهرهای مرزی دو کشور ایران و افغانستان هستند و از نظر جغرافیایی نیز بهنوعی با یکدیگر نزدیکی دارند. رفتوآمدهای بسیاری نیز میان مردم این دو شهر وجود دارد و مهاجرتهای فصلی میان دو شهر در جریان بوده است و مثلا تاجری در هر دو شهر خانه دارد. پدربزرگ من همین وضعیت را داشته و حتی همسر ایرانی داشته است و پدر من، از همسر ایرانی ایشان است. در نتیجه گاهی مناسبتهای فامیلی نیز وجود دارد و بنده از جانب پدر، اقوام ایرانی زیادی دارم. بهجز این مناسبات، علاقهمند بودم ادامه زندگی را در کشوری بگذرانم که اسلامی است و زبان و فرهنگ آن با زبان و فرهنگ ما قرابت داشته باشد. نزدیکی و همسایگی و مسافت کوتاه، دلیل سومی بود که سبب شد این شهر را برای مهاجرت انتخاب کنم. کشورهای دیگری هم نظیر پاکستان در همسایگی ما بودند و فاصله ما با آنان کوتاه بود، اما بهسبب نداشتن اشتراکات قومی و زبانی و فرهنگی، آنها را برای مهاجرت انتخاب نکردم. درمورد مهاجرت نکردن به کشورهای اروپایی نیز علاوهبر همین موضوع یعنی نداشتن قرابت زبانی و فرهنگی، مسئله مسافت هم مطرح بود. درنتیجه این دلایلی که عرض کردم، مهاجرت به ایران و مشهد برای من، هم آسانتر بود و هم خوشایندتر.
بیش از ۳۵ سال است که شما در مشهد سکونت دارید و پیشتر در مصاحبهای اعلام کردهاید که از نظر شخصی، پسزده شدن اجتماعی، تحقیر عمومی و انزوا را تجربه نکردهاید. بهعنوان یک مهاجر، تجربه زیست در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
مجموعهای از عوامل سبب شده است که موقعیت شخصی و زندگی من در ایران، با سایر مهاجران متفاوت باشد و من بسیاری از مشکلاتی که گریبانگیر مهاجران است را تجربه نکنم. یک دلیل همانطور که گفتم، این است که من بهدلیل داشتن اقوام ایرانی، ازپیش با جامعه ایران ارتباط و آشنایی داشتهام و در این جامعه، احساس تنهایی نکردهام. دیگر آنکه من از نوجوانی در ایران بودهام و در مشهد تحصیلات دانشگاهیام را گذراندهام و از همان زمان، وارد فعالیتهای فرهنگی و ادبی شدهام و این فعالیتها و شناخته شدنم بهعنوان شاعر و نویسنده، سبب شده است به یک موقعیت اجتماعی متفاوت از دیگر مهاجران برسم. همچنین بهدلیل همین فعالیتها، بیشترین ارتباط من با محافل فرهنگی و ادبی و رسانههای ایران بوده است و در این محافل، درک بهتری درباره مهاجران و مسائل مرتبط با آنان وجود دارد. شاید اگر من هم بهجای این محافل ادبی و فرهنگی، در زندگی روزمره با محیطهای سخت کارگری، بازار، کارفرما و کارگر ایرانی و زندگی در حاشیه شهر درگیر بودم، وضعیت متفاوتی با اکنون داشتم و همانند دیگر مهاجران با بسیاری از مشکلات نظیر ناامنی شغلی مواجه میشدم. من و تعداد اندکی از مهاجران با این قبیل مشکلات، کمتر مواجه بودهایم و درنتیجه نمیتوان گفت که بنده یا این گروه اندک، نماینده واقعی جامعه مهاجر در ایران هستیم.
بر این نکته تأکید میکنید که شرایط زندگی شما و گروهی اندک از مهاجران در ایران، در مقایسه با عموم مهاجران مستثناست و درنتیجه نمیتوان این شرایط را به دیگر مهاجران تعمیم داد، با این حال در سالهای گذشته ما شاهد موجهای دیگری از مهاجرت به ایران بودهایم. با توجه به موج مهاجرتهای اخیر، نمیتوان گفت که در گذر این سالها وضعیت عموم مهاجران نیز تاحدی در ایران متفاوت شده و مشکلات آنان در جامعه ایران، تاحدی تعدیل شده است؟
اینکه در سالهای اخیر شاهد موج جدیدی از مهاجرت هستیم، بهخاطر این نیست که شرایط زندگی در ایران برای مهاجران نسبتبه گذشته متفاوت شده است. علت موج جدید مهاجرت به ایران، این است که شرایط داخلی افغانستان برای زندگی سختتر شده است. تداوم جنگ و ناامنی و مشکلات اقتصادیِ ناشی از آن، سبب مهاجرتهای جدید به ایران شده است، همانطور که در گذشته این مهمترین دلیل مهاجرت بوده است. پیش از این در افغانستان باوجود مشکلات ناشی از جنگ، بسیاری امید به آینده داشتند و سختی شرایط را به امید زندگی بهتر در آینده تحمل میکردند، اما هرچه صبر کردند، چنین نشد. در دهه ۶۰، امیدوار بودیم که حکومت کمونیستی ساقط شود و مملکتمان از آنِ خودمان شود، اما پس از آن شاهد جنگهای داخلی بودیم. امید داشتیم که با اتمام جنگهای داخلی، صلح برقرار شود، اما پس از آن طالبان ظهور کرد. باز امید داشتیم که طالبان از بین برود و دولتی دموکراتیک بر سر کار بیاید. اکنون، هم دولت دموکراتیکی داریم که دراختیار مردم است و هم رسما صلح برقرار است، اما باز هم اوضاع چندان تغییر نکرده است. اکنون مردم میبینند که هر آنچه برای بهبود اوضاع طلب میکردند، فراهم است و انتظاراتشان پس از دورهای صبر طولانی، تأمین شده است، اما شرایط زندگیشان تغییر نکرده است و مشکلات گذشته باقی است. در این شرایط مردم دیگر امیدشان را از دست دادهاند و راهی جز مهاجرت، پیشِروی خود نمیبینند.
یکی از اشعار شما در دهه ۶۰، در گذر این سالها شهرت درخورتوجهی یافته است و بسیاری، شما را با این شعر میشناسند. بیت آغازین آن شعر را چنین سرودهاید: «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت». برخی بهاشتباه این شعر را به غم و خشم شما از مهاجرت و زندگی در ایران، تفسیر کردهاند. میگویید که علت سرایش این شعر چیست و در چه حالوهوایی آن را سرودهاید؟
این شعر درواقع حاصل تجربیات و مسائلی بود که بنده در محیط مهاجرت در دهه ۶۰ حس میکردم. مهاجرت من مبتنی بر مقتضیات خاصی بود و هنگامی که این شعر را سرودم، چند سالی بیشتر از مهاجرتم نمیگذشت و به بهبود قریببهوقوعِ اوضاع کشورم امیدوار بودم. همچنین درکنار تنگناها و دشواریهای مهاجرت، همدلیها و همراهیهایی را از جانب مردم ایران میدیدم. این سه موضوع یعنی شوق بازگشت به وطن، تحمل دشواریها و سختیهای مهاجرت که برای دیگران دیدنی نبود و قدردانی از مردم ایران و همدلی با آنان و لزوم بازگو کردن آنها، سبب شد تا این شعر را بگویم. احساس کردم در آن برهه زمانی، مسائل مربوط به مهاجرت در قالب یک شعر باید بازگو شود؛ زیرا به بسیاری از دیگر ابزارها نظیر رسانه، فیلم و... دسترسی نداشتم و درنتیجه بارِ شرح بسیاری از مسائل بهدوش شعر میافتاد. بازگو کردن این سه محور توسط جامعه مهاجر که یک جامعه بیصداست، مهمترین انگیزه من برای سرایش این شعر بود و الحمدا... تا حد انتظاراتی که میتوان از یک شعر داشت، این صدا شنیده شد.
شما نخستین و تنها چهره مهاجری هستید که در این سالها در ایران مسئولیتی رسمی داشتهاید؛ دبیر علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر در سال ۱۳۹۵. در آن زمان ارزیابی برخی از این انتخاب آن بود که میتواند کلیشه رایج مهاجر را بشکند و سرآغاز تحولی در آینده زندگی مهاجران در ایران شود. فکر میکنید این انتخاب تا چه میزان به این مهم کمک کرده است؟
در طول این سالها کلیشههای بسیاری در ذهنها شکسته شده، اما در عمل، هنوز اتفاق مهمی نیفتاده است و فاصله بسیاری میان ذهنها و عرصه عمل وجود دارد. ذهنیت بسیاری از مردم در جامعه ایران و بهویژه اهالی فرهنگ و رسانه، درباره تصاویری که از جامعه مهاجر در سالهای گذشته ساخته شده، اصلاح شده است. حتی اهالی فرهنگ و رسانه کوشیدهاند در تقابل با تصاویر گذشته، نخبگان و خدمات، درستکاریها، سختکوشیها و امانتداریهای جامعه مهاجر را که در طول سالها دیدهاند، بازتاب دهند. درنتیجه، آن چهره نخستین ناآشنا، غریب و حتی خوفناکِ جامعه مهاجر که در ابتدا ترسیم میشد، اکنون تاحدی عوض شده است و بسیاری از مردم ایران اکنون با جامعه مهاجر، ارتباط بهتری از نظر ذهنی دارند. اما برای اینکه از اصلاح ذهنیتها به اصلاح در عرصه عمل برسیم، فاصله داریم. متأسفانه اصلاح ذهنیتها هنوز تأثیر مستقیمی بر اصلاح قوانین نگذاشته است و درنتیجه مشکلات مهاجران ازجمله شرایط اشتغال و بهکارگیری آنان همچنان باقی است. انتخاب من بهعنوان دبیر علمی جشنواره شعر فجر، میتواند بر اصلاح ذهنیتها اثرگذار باشد و تأثیری غیرمستقیم در گذر زمان داشته باشد، اما در این میان، برخی موانع و مشکلات نیز سبب میشود تا اصلاح ذهنیتها به اصلاح عرصه عمل نینجامد. یکی از این مشکلات در سالهای اخیر، شرایط نامطلوب و دشوار اقتصادی ایران است که بحرانهای حاصل از آن بر بازار کار و مسائل اجتماعی و سیاسی ایران اثر میگذارد. موج جدید مهاجرت از افغانستان بهدنبال تداوم ناامنی و جنگ و مشکلات اقتصادی ناشی از آن، نیز دلیل دیگری است.
در طول این سالها تجربه ایجاد و اداره انجمنهای مختلف ادبیِ مهاجران افغانستانی را داشتهاید و مدتی هم در روزنامه قدس، مسئولیت صفحهای را برعهده داشتید. فکر میکنید در ایران برای این قبیل فعالیتهای فرهنگیِ مهاجران تا چه میزان بستر و شرایط فراهم است؟ اگر دیگر مهاجران نیز نظیر شما پای در این مسیر بگذارند، میتوانند شرایط متفاوتی را رقم بزنند؟
متأسفانه این بستر بهصورت قانونی برای مهاجران فراهم نیست. بنده بهسبب فعالیتهای متعددم در این سالها و شهرتی که کسب کردهام و البته اعتماد برخی افراد و نهادها، خارج از سازوکارهای قانونی و بسترهای معمول توانستهام فعالیت کنم. بسیاری از فرهنگیان و هنرمندان ما اگر بخواهند در این مسیر فعالیت کنند، با دو مشکل مواجهند؛ یکی نبود حمایت و پشتیبانی مالی و دیگری مشکلات اخذ مجوز و سختگیریهای قانونی موجود. درباره نکته اول، همه میدانیم که فعالیتهای فرهنگی نیاز به حمایت و پشتیبانی دارد. مثلا هرکدام از نشریات ایران از جانب یک نهاد و تشکیلاتی حمایت میشوند؛ روزنامه جامجم با امکانات صداوسیما منتشر میشود، روزنامه قدس با حمایت آستان قدس منتشر میشود یا همین شهرآرا یا همشهری با امکانات شهرداریها منتشر میشوند. نهادهای فرهنگی در ایران نیز بودجه خاص خود را دارند و این بودجه و امکانات است که میتواند زمینهساز کمک و حمایت از فعالان فرهنگی شود. همچنین برای هر فعالیت فرهنگی و هنری در هر زمینهای یک متولی وجود دارد. اما فعالیتهای فرهنگی افغانستان در ایران متولی ندارد و بههمین دلیل هنرمند افغانستانی با دست خالی نمیتواند به فعالیت خود ادامه دهد؛ چراکه فعالیت فرهنگی بازدهی اقتصادی چندانی ندارد. یک روزنامه اگر در شرایط کنونی حمایت مالیِ نهادی را نداشته نباشد، صرفا با تکفروشی و تبلیغات، نمیتواند بهفعالیت خود ادامه دهد. دولت افغانستان نیز دسترسی و امکاناتی ندارد که بتواند در خارج از کشور هزینه و از هنرمندان خود حمایت کند. کنسولگریها و سفارت افغانستان نیز اساسا اجازه هزینه کردن در ایران را ندارند و اگر هم داشته باشند، دولت افغانستان راغب و مایل به چنین اقدامات و فعالیتهایی نیست. اما در مورد نکته دوم، بسیار دیدهایم که هنرمندان مهاجر بارها خواستهاند نمایشگاه عکس یا نگارخانههای دائمی یا محلی برای فروش آثارشان داشته باشند، اما با موانع و محدودیتهای قانونی مواجه شدهاند. اینکه من نسبت به دیگر مهاجران با محدودیتهای کمتری برخورد کردهام، شاید به این خاطر باشد که حوزه کاری من، حوزه قلمی است و این حوزه نه به امکانات خاصی نیاز دارد و نه به مجوزهای چندانی. یک شاعر، نویسنده یا ویراستار، چندان به مجوز کاری نیاز ندارد، اما فردی که بخواهد در نهادی وارد شود یا فعالیتی جمعی را پیش ببرد، طبیعتا با مسئله اخذ مجوز و محدودیتهای آن درگیر است. همکاری بنده با روزنامه قدس در اواخر سال ۷۳ یا اوایل سال ۷۴ بههمین دلیل قطع شد. برای کار در روزنامه من باید از سمت اداره کار، مجوز کار میداشتم، اما این مجوز برای اتباع خارجی صادر نمیشد تا بتوانند در یکی از موسسات مطبوعاتی ایران مشغول بهکار شوند. در همان زمان آقای فیاضی در روزنامه قدس، بارها پیگیر این موضوع شدند و نامهنگاری کردند، اما منجر به نتیجه نشد. بدین ترتیب من از روزنامه بیرون آمدم، اما همکاری قلمیام از همان سال تاکنون با روزنامه ادامه داشته است.
جامعه ایران و افغانستان اشتراکات بسیار زیادی دارند؛ چه در تاریخ و زبان و چه در فرهنگ و دین مبین اسلام و اساسا این دو در یک جغرافیای فرهنگی تعریف میشوند. اما در سالهای اخیر باوجود این اشتراکات، بهجای آنکه بهسمت نزدیکی بیشتر این دو جامعه حرکت کنیم، برخی با انگشت گذاشتن بر تفاوتها و برجسته کردن افتراقات، درصدد دور کردن دو جامعه از یکدیگرند و شیطنتهای دیگر دولتها و رسانههای خارجی نیز در این موضوع دخیل است. فکر میکنید چگونه میتوان در جهت نزدیکی و تعاملات بیشتر دو جامعه ایران و افغانستان حرکت کرد و درنتیجه آن شرایط زندگی جامعه مهاجر را بهبود داد؟
در طول این سالها در سطوح مختلف دولتی و اداری در ایران، شاهد دو رویکرد متضاد درباره جامعه مهاجر بودهایم. یکی رویکرد فرهنگی است که براساس مشترکات زبانی، دینی، منطقهای و منافع راهبردی فرهنگی، علاقهمند به ارتباط بیشتر میان دو کشور است و جامعه مهاجر را بهمنزله یک فرصت درنظر میگیرد و دیگری رویکردی که برگرفته از این است که به مهاجر بهچشم یک تهدید مینگرد. مسئله این است که هر اتفاقی که بخواهد در جامعه مهاجر بیفتد، باید ملاحظات آن را نهادهای مربوط تأیید کنند و تا مادامی که آنها تأیید نکنند، اتفاقی رقم نمیخورد. بارها دیدهایم که فعالیتهای مهاجران مثل یک کنسرت موسیقی یا تجمع فرهنگی آنان با یک نگرانی با بنبست روبهرو شده است. اگر صدها دلیل مثبت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای برگزاری یک برنامه وجود داشته باشد و تنها یک دلیل برای برگزار نشدن آن، آن یک دلیل بر سایر دلایل سیطره پیدا میکند. این واقعیتی در تمام کشورهاست. در موضوع اعطای تابعیت ایرانی به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی، دیدیم که در مجلس بهتصویب رسید، اما تا زمانی که نکات مدنظر در پیوست امنیتی لحاظ و اصلاح نشد، این قانون جنبه عملیاتی نیافت؛ البته باید گفت که نهادهای امنیتی با پدیدهها و موضوعاتی در جامعه مواجهند که شاید ما از آنها بیخبر باشیم و این اصلا بعید نیست و سبب میشود ابعاد امنیتی یک موضوع برای آنان برجسته شود و بر دیگر ابعاد آن موضوع سایه بیندازد. در نتیجه همواره یک مغایرت و نه چالش بین دو نگاه یا رویکرد امنیتی و فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و زبانی در موضوع مهاجرت وجود داشته است و کسی نمیتواند آن را رد بکند؛ چراکه در آن صورت اگر مشکلی امنیتی پیش بیاید، آن فرد باید مسئولیت آن را برعهده بگیرد. بنده نیز در موقعیتی نیستم که بگویم این نگاه، غیرلازم است و نباید وجود داشته باشد یا کسانی که صاحب چنین نگاهیاند، در مسائل مختلف افراط میکنند. اما تصورم این است که میشود در امور مختلف با تدبیرهایی مسائل موجود را حل کرد. ممنوعیت صدور گواهینامه، کارت بانکی یا سند مالکیت برای مهاجران و محدودیت خط تلفن بهنام آنان، احتمالا بهسبب همین مشکلات امنیتی تاکنون برطرف نشده است. اما اینها واقعیتهای موجود جامعه است که اگر راهحلی برایشان پیدا نشود، عوارض ناشی از آن میتواند شدیدتر باشد؛ مثلا مهاجران ناچار میشوند سند ملک خود را به نام یک ایرانی بزنند یا کارت بانکی را به نام یک ایرانی بگیرند و خب درصورت بروز مشکل میان این دو، مسائل حقوقی بسیاری پیش میآید. بسیاری از پروندههای حقوقی مهاجران، مربوط به همین موضوعات است؛ یک مهاجر نمیتواند تسهیلاتی برای زندگی خود داشته باشد و ناچار میشود از یک ایرانی برای پیشبرد امور خود کمک بگیرد؛ مثلا یکی از هموطنان ما در ایران بهسبب محدودیتهای قانونی موجود، بهناچار سند خودروی خود را به نام یک ایرانی زد. این خودرو در جایی نامناسب پارک شده بود و به پارکینگ منتقل شد. زمانی که او برای گرفتن خودرو مراجعه کرده بود، نمیتوانست خودرو را تحویل بگیرد؛ چراکه فرد ایرانی که خودرو به نامش ثبت شده بود، خارج از کشور بود. در نتیجه این موضوع، معضلی برای گروهی از هموطنانم در ایران ایجاد شده بود. فکر میکنم اگر این محدودیتهای قانونی وجود نمیداشت، بسیاری از این موضوعات روزمره اصلا به معضل و بحران تبدیل نمیشد که بخواهیم برای آن چارهاندیشی کنیم.
چند روز قبل اخباری در خصوص استاد مایلهروی منتشر شد. قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم، بگویید که مایلهروی در حوزه زبان فارسی، چه شخصیتی است و اینکه نگاه جغرافیای افغانستان و ایران به او چگونه است؟
استاد نجیب مایلهروی یکی از پژوهشگران گرانقدر حوزه ادبیات و تاریخ در قلمرو زبان فارسی محسوب میشود. تخصص اصلی و مهم ایشان در حوزه شناخت متون کهن و تصحیح آنهاست و دانشی است که معمولا افراد کمتری به آن اشتغال دارند و تسلط بر این موضوع بسیار دشوار است.
آقای مایل علاوه بر اینکه در تصحیح متون، مسلط است، در زمینه تحقیقات درباره متون کهن، نسخهشناسی و کتابآرایی در تمدن اسلامینیز فرد بسیار شاخص و از مراجع اصلی این زمینه است؛ از کسانی است که در این حوزه خاص یعنی تحقیق در مورد سیر تحول نسخهنگاری در تمدن اسلامیو سیر تحول نسخهشناسی و نسخهپژوهی نیز فرد بسیار شاخصی است و کتابی دارد به نام تاریخ نسخهپردازی و تصحیح متون و کتاب دیگری دارد به نام کتابآرایی در تمدن اسلامیکه اینها کتابهای مرجع در این حوزهها هستند.
علاوهبر این، ایشان در حوزه عرفان، ادبیات و تصحیح متون مطالعاتی کردهاند که تصحیح کتاب شرح مصنوعی اکبرآبادی از این جمله است و نیز کتاب بسیار خوبی که درباره شیخ عبدالرحمان جامینوشته است.
از نظر اعتبارات علمی از افراد شاخص چه در ایران و چه در افغانستان در حوزههایی که مشغول به آن بوده، محسوب شده است. نکته دیگر درمورد ایشان، این است که نگرش جهانوطنی درمورد زبان فارسی دارد و تعبیری که بهکار میبرد، این است که ما یک وطن سیاسی داریم که همین مرزهای سیاسی کنونی ماست، یک وطن زبانی داریم که قلمرو زبان فارسی است و یک وطن فرهنگی داریم که تمام جهان اسلام را شامل میشود.
یک نگاه گسترده درباره مفهوم وطن و همزبانی هم وجود دارد که کسانی بهخصوص در افغانستان قائل به این همزبانی نیستند و کشورهای دیگر هم طبیعی است که قائل به این موضوع نباشند که ما، ملل همزبان و همسرنوشتی هستیم، بلکه میخواهند ما از یکدیگر جدا و تفکیکشده باشیم. آنها نگاه بستهای به این وطن فرهنگی دارند و مرزهای جغرافیایی را عامل جداکننده میدانند.
به عقیده شما در حالت کلی چرا چنین اتفاقی میافتد؟
درمورد اتفاقی که پیش آمده است، باید واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم. یک قسمت از واقعیت این است که باوجود اینکه استاد مایل حدود نیمقرن در ایران بوده و همواره مشغول خدمت در حوزه زبان و ادبیات فارسی بوده است، از لحاظ اقامت و معیشت، وضعیت مطلوبی نداشته است. مردم و مهاجران به ایران همواره با تنگناها و دشواریهایی دستبهگریبان هستند که استاد مایل هم تاحدودی با این مشکلات دستوپنجه نرم کرده است. او هرسال ناچار بوده است برای تمدید اقامت خودش دوندگی کند؛ بهطورکلی مشکلاتی برای مهاجران در ایران وجود دارد که استاد مایل هم از این مشکلات مستثنا نبوده است، منتها نکته این است که باتوجهبه شخصیت ارزشمند علمی و ادبی استاد، بعضی مسئولان فرهنگی و حوزههای مربوط به کتاب و کتابخانهها، نگاه ویژهای به ایشان داشتند و سعی کردند تا جایی که قوانین اجازه میدهد، از ایشان حمایت کنند. کتاب ایشان بهعنوان کتاب سال انتخاب شد. بارها محفل نکوداشت برای ایشان برگزار شد. ایشان در برخی موسسات و مجموعههای فرهنگی فعالیت کرده است و درمجموع تلاش و علاقه ویژهای ازسوی اهالی و متولیان فرهنگی ایران درباره استاد مایل دیدهایم و نباید منکر حمایتهای آنها باشیم. بر اثر همین حمایتها بود که یکیدو سال پیش که ایشان کسالت داشت، بعضی مسئولان فرهنگی بهطور جدی پیگیر حال ایشان شدند. آقای پژمانفر، نماینده مشهد در مجلس شورای اسلامی، پیگیر مسئله اقامت ایشان شد و آقای نیکنام حسینپور، مسئول وقت خانه کتاب، ازطرف سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ، مامور پیگیری امور استاد شد. ولی با همه نگاههای مثبتی که فرهنگیان و مسئولان فرهنگی کشور درباره استاد مایل داشتهاند، قوانین و مقررات اقامتی، دشواریها و انعطافناپذیریهای خود را دارد و با وجود همه این تلاشها، این تنگناها برای ایشان بهطورکامل رفع نشده است. این مشکلی است که متأسفانه برای اغلب نخبگان افغانستان وجود دارد و ما دیدهایم که قبلا هم کسانی همچون عبدالقهار عاصی، شاعر نامدار افغانستان، عبدالوهاب مددی، هنرمند و پژوهشگر موسیقی و محمدرحیم خوشنواز، ربابنواز برجسته کشور، با آن دستبهگریبان بودهاند؛ البته درمورد آنان هم بعضی فرهنگیان و متولیان نهادهای هنری تلاشهایی کردند، ولی به نتیجه دلخواه نرسید و آنان کشور را ترک کردند. مشکل اینجاست که بسیاری از کسانی که در فضای مجازی از جزئیات این حمایتها و نظر نیک مسئولان درباره استاد مایل بیخبرند، قضیه را طوری وانمود میکنند که استاد مایل در بیتوجهی تمام بوده است و نهایتا بر اثر خودسوزی فرزند ایشان است که مسئولان به ایشان توجه کردهاند، درحالیکه چنین نیست و استاد مایل همواره نظر نیک مسئولان را همراه داشته است و آنان همکاریها و همراهیهایی کردهاند، ولی متأسفانه این همکاریها در حد کامل نبودهاست؛ بهدلیل همین تنگناها و مقررات دستوپاگیری که وجود دارد.
ولی رسانههای بیگانه و کسانی که قصد آسیب زدن به روابط دو کشور را دارند، غالبا آن نگاه مثبت و خدماتی را که برای استاد مایل انجام شده است، بازتاب ندادهاند و به این ترتیب، بستر مناسبی برای ایجاد کدورت بین دو ملت، فراهم کردهاند. متاسفانه این قضیه بسیار نامطلوب است. آنها موجب شدند بعد از واقعه غرق شدن جمعی از مهاجران در هریرود و آتش گرفتن خودرویی که حامل مهاجران بود، این اتفاق نیز حاشیهها و خبرهایی ایجاد کند که ممکن است سبب بروز کدورت بین دو ملت شود.