انتشار کتابی تازه درباره ساختار مدها در موسیقی دستگاهی ایران نامزدهای جشنواره «عروسکخونه» اعلام شدند وزیر فرهنگ‌ و ارشاد: جشنواره فیلم کوتاه، رویای جوانان در سینما مخاطبان «کنکل» همچنان چشم‌انتظار قسمت جدید نگاهی به قسمت اول سریال «بامداد خمار» پشت پرده سرقت‌های سریال «الگوریتم» جشنواره فیلم کوتاه تهران زیر ذره‌بین رسانه‌ها پرونده عجیب سریال «بامداد خمار» و چالش حقوقی عواملش | واکنش تهیه‌کننده و پاسخ پلتفرم پخش کننده جزئیات سریال تازه مهران مدیری | «شش‌ماهه» در آستانه پخش سجاد بابایی و بهزاد خلج در پشت صحنه فیلم «مجنون» + عکس ویدئو | انتقاد کارگردان «یوز» از شوخی‌های جنسی در سینما فراخوان نخستین جشنواره ملی «داستان ایثار» منتشر شد «خانم مارپل» روی آنتن شبکه تماشا + زمان پخش هادی حجازی‌فر: کارگردان «ناتوردشت» جسارت ساخت اثری متفاوت را داشت کنسرت سیروان خسروی لغو شد فهرست اولیه نامزدهای جوایز فیلم مستقل بریتانیا اعلام شد | فیلم کوثر بن‌هنیه در میان نامزدهای بهترین فیلم بین‌المللی نگاهی به فیلم «بچه مردم» به بهانه اکران سینمایی‌اش | آیا این فیلم نویدی بر رونق محتوای خوب سینمایی است؟ او بی‌صدا صحنه ساخت | یادی از احمد میرباذل، اولین بازیگر مشهدی فیلم‌های صامت تزیینات داخلی عمارت فرسوده | نگاهی به سریال «از یاد رفته»، ساخته برزو نیک نژاد
سرخط خبرها

حکایت اشتباه زدن والی

  • کد خبر: ۳۶۶۸۲۰
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۸
حکایت اشتباه زدن والی
والی جذبه و کاریزمای او را پسندید و پس از سلام و عرض ادب، از او خواست برای ارشاد مردم و بیان جملات قصار پندآموز با وی همراه شود تا به دربار بروند.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های شرق دور، نرسیده به رودخانه بزرگ، زاهدی زندگی می‌کرد که برای دوری از دنیا و تعلقات دنیوی از شهر و مردم کناره گرفته بود و در جنگل برای خود کلبه‌ای درست کرده بود و در آنجا برگ درخت و آب چشمه می‌خورد و به تأمل در احوال هستی می‌پرداخت. روزی جناب والی که به‌همراه هیئت همراه برای بازدید از نحوه پیشرفت پروژه‌های عمرانی به جنگل رفته بود، چشمش به کلبه زاهد افتاد. به کلبه نزدیک شد و زاهد را داخل آن دید که از شدت درنگ و تأمل بسیار کاریزماتیک، خواستنی و جذاب شده بود.

والی جذبه و کاریزمای او را پسندید و پس از سلام و عرض ادب، از او خواست برای ارشاد مردم و بیان جملات قصار پندآموز با وی همراه شود تا به دربار بروند. زاهد نپذیرفت. والی اصرار کرد. زاهد باز نپذیرفت. والی گفت: اقلا برای مدتی کوتاه و نه دائم و در قالب یک پروژه حمایتی هدایتی به دربار بیا و ما را از وجود خود مستفیض فرما.

زاهد بر فرض مذکور قبول کرد و به‌همراه وزیر و همراهان به سمت کاخ والی به راه افتاد. وقتی به کاخ رسیدند، والی دستور داد باغچه ملوکانه را برای اقامت زاهد مهیا کنند و تیم آشپزی و خدمات در باغچه مستقر شوند و به زاهد غذا‌های خوب بدهند بخورد و یک کنیزک خوب‌روی را نیز به عقد وی درآورند. چندی بعد جناب والی تصمیم گرفت به نزد زاهد برود تا زاهد او را نصیحتی بکند و پندی بدهد.

وقتی به نزد زاهد رسید او را دید که تپل شده بود و لباس‌های برند پوشیده بود و دو تن از خدمتکاران او را باد می‌زدند و همسرش حبه حبه انگور در دهان وی می‌گذاشت. والی گفت: سلام بر زاهد بزرگ، گویا خوش می‌گذرد. زاهد گفت: بلی‌ای جناب والی، هیچ دوشواری نداریم. والی گفت: آخ که من به دانشمندان و زاهدان چقدر علاقه دارم. 

در این هنگام وزیر مشاور که مردی آگاه بود گفت: جناب والی، عرضی دارم. والی گفت: بفرما. وزیر مشاور گفت: مدتی است بودجه‌های پژوهشی معطل مانده است و دانشمندان بیکارند و کارخانه‌ها از چرخش افتاده‌اند و شما بجایش زاهدان را در باغچه سکونت می‌دهید تا چاق شوند و معنویتشان این‌طور شود. 

فکر نمی‌کنید دارید اشتباه می‌زنید؟ والی که از این سخن وزیر جا خورده بود، در اندیشه شد و پس از آنکه مقداری اندیشه کرد، گفت: چرا واقعا. اشتباه زدم. پس دستور داد زاهد را به جنگل برگردانند و بودجه‌های پژوهشی را تصویب کنند و تخصیص دهند و با خود عهد کرد که از آن به بعد تا جایی که جا دارد اشتباه نزند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->