محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - روزگار سرد و راکد سینماهای ایران همچنان ادامه دارد و همه چیز تحت تأثیر ویروس کرونا قرار گرفته. بیش از یک سال است که سینمای ایران برای برگشتن به ریل رونق تلاش میکند، اما ظاهرا شیوع کرونا دست از سر این کشور برنمی دارد و سینما هم، مثل دهها شغل به گل نشسته دیگر، از این بابت دچار مشکلات متعددی شده تا چرخه اقتصادی اش به مرز نابودی نزدیک شود.
در این شرایط، انتخابهای غلط مسئولان و تصمیمات کارشناسی نشده هم مزیدبرعلت شده؛ چنان که در این ایام، سه فیلم پرمخاطب
«شنای پروانه»، «خورشید» و «دیدن این فیلم جرم است»، به واسطه آزمون و خطای مسئولان، سوزانده شدند. با این همه، ترکیب شکست خورده اکران نوروزی ۱۴۰۰ یک نقطه تأسف بار دیگر هم داشت و آن فیلم «خون شد» مسعود کیمیایی بود؛ فیلم سازی که بازنده بزرگ اکران دوران کرونا لقب گرفته و با کمترین استقبال ممکن، در تعطیلی مجدد سینماها محو شده است؛ به طوری که حتی تهیه کننده فیلم هم از استقبال سرد مخاطبان و فروش ناامیدکننده این اثر، اظهار تعجب کرده است.
اسطورهها در مسیر افول
این یک دوگانه رایج در سینمای ایران سالهای اخیر است که طرف داران سینما، در هنگام تماشای آثار جدید کارگردانهای باسابقه، دچار حس عجیبی میشوند. به طور کلی، مردم با یک زمینه ذهنی باشکوه پای فیلمهای تازه از کارگردانهای برجستهای همچون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و کیومرث پوراحمد مینشینند؛ اما آنچه بر پرده سینما تماشا میکنند، با انتظارشان متناقض و ناهمخوان است. البته در این میان، موارد استثنایی هم وجود دارد و فیلم جذاب «فراری» به کارگردانی علیرضا داودنژاد جزو همین موارد است. با این همه، به نظر میرسد غولهای فیلم سازی دهههای قبل در مسیر افول قرار گرفته اند و حتی از پس جلب رضایت هواداران دوآتشه خودشان هم برنمی آیند.
اهالی سینما در برخورد با چنین آثاری از این فیلم سازان شهیر، معمولا به دو گروه محافظه کار و منتقد تقسیم میشوند. گروه اول معتقدند باید حرمت سابقه این هنرمندان پیشکسوت را نگه داریم و به پاس یک عمر تلاش پیاپی و خلق آثار ماندگار، لحنمان را در مورد این افراد تعدیل کنیم. محافظه کاران معمولا از جمله تکراری «حتی بهترین فیلم سازها هم فیلم بد دارند» برای تثبیت مواضع خود استفاده میکنند و از یاد میبرند که برخی از فیلم سازان باسابقه کشورمان، با وجود پرکار بودن، بیش از یک دهه است که حتی یک فیلم متوسط هم نساخته اند.
گروه دیگر اما، بر این باورند که وظیفه نقد ایجاب میکند فیلمهای ضعیف را بکوبیم و سازندگان این قبیل آثار را از دم تیغ انتقاد بگذرانیم؛ حتی اگر خالق «قیصر» باشند. با این حال، اعتدال حکم میکند که آثار یک فیلم ساز را، در مقام نقد، تک به تک بررسی کنیم و همان طور که شاهکارهای یک هنرمند را میستاییم، ضعفهای اثرش را هم به روی او بیاوریم. منتقد اجازه ندارد کسی را از ادامه مسیر فیلم سازی منع کند یا خدایی نکرده به زبان وهن سخن بگوید؛ اما از کیفیت پایین آثار تولید شده هم نمیتوان به سادگی گذشت.
فیلم نامه در حد تمرین
«خون شد» اثر تازه مسعود کیمیایی، پیش از هر مشکل دیگری، به دلیل کهنه بودنش مورد بی اعتنایی مخاطبان سینما قرار گرفته. پیرنگ اصلی این فیلم درباره مردی به نام فضلی شکل میگیرد که از زندان آزاد شده و وقتی به خانه برمی گردد، میبیند که خانواده اش از هم پاشیده و هر کدام از اعضا دچار مشکلاتی شده اند. بدین ترتیب، فضلی کمر همت میبندد که دوباره خانواده را دور هم جمع کند و به زندگی سروسامانی بدهد. پیرنگ فیلم نامه «خون شد» همین قدر تکراری و عاری از هرگونه نکته بدیع و خلاقانه دیگری است. البته در شاخ و برگها گاهی نکات جالبی هم، از جنس همان سینمای جاافتاده و محبوب کیمیایی، ظاهر میشود؛ اما این موارد هم به قدری محدود هستند که نمیتوانند یک اثر بلند سینمایی را دیدنی جلوه دهند.
دیالوگ نویسی «خون شد» هم در نوع خودش مورد بسیار عجیبی است؛ چون لحن افراد و جملات آنها کاملا مصنوعی از آب درآمده و تقریبا هیچ تناسبی با محیط ندارد. دیالوگهایی که در فیلمهایی از جنس «حکم» جاافتاده بودند، در این فیلم گویی بر شخصیتها تحمیل شده اند و همین موضوع ژستی غیرواقعی و حتی نوعی کمدی ناخواسته را به آنها اضافه میکند. شخصیتهای این فیلم به ظاهر در زمان حال و در تهران زندگی میکنند، اما با ادبیات غریبی صحبت میکنند که در هیچ نقطهای از این کشور رواج ندارد و بدبختانه مربوط به هیچ دوره تاریخی مشخصی هم نیست.
ماقبل تیپ
شخصیت فضلی که در مرکز «خون شد» قرار گرفته، به نوعی مابه ازای امروزی قیصر است. کاری به این نداریم که انتظار ایفای چنین نقشی از سعید آقاخانی نامعقول است، اما همان شخصیت جاافتاده قهرمان سنتی هم به هیچ وجه در فیلم درنیامده و نه تنها شخصیتی شکل نگرفته، بلکه فضلی در حد یک شمایل باقی میماند و به تیپ هم نمیرسد. فضلی گذشته نامعلومی دارد و حتی مشخص نیست که چرا مدتی غایب بوده. وضعیت خانوادگی او و جایگاه افراد هم تقریبا مبهم است و در کمال تعجب حتی دوست نزدیکی هم ندارد که او را همراهی کند. به اینها اضافه کنید که نقش اول «خون شد» تقریبا بی احساس ظاهر میشود و مخاطب ابدا به جهان ذهنی او راهی پیدا نمیکند؛ گویی یک مأمور امنیتی است که مأموریت یافته خانوادهای را احیا کند و سر پست سازمانی خود برگردد.
وقتی اوضاع شخصیت اصلی و قهرمان یک فیلم این باشد، طبیعتا از دیگر افراد هم نمیتوانیم انتظاری داشته باشیم. لیلا زارع پشت یک ماسک بزرگ پنهان شده و بازیگر توانایی همچون سیامک صفری هم در موقعیتی قرار گرفته است که، متناسب با فضای مشوش آن آسایشگاه روانی عجیب، دیوانه وار به نظر میرسد. روش عجیب ترک اعتیاد در «خون شد»، از شخصیت دکتر با بازی سیامک انصاری، موجود مضحکی ساخته است و البته سکانس مهم فیلم و آن بلبشوی باورنکردی چاقوکشها هم میخی است بر تابوت کارنامه دهه نود یکی از بهترین فیلم سازان تاریخ سینمای ایران.