رادمنش|شاید بهترین توصیف برای انقلابی که نیما یوشیج با شعرش انجام داد، همان باشد که خودش گفته است: «آب در خوابگه مورچگان ریختهام». البته این آب در خوابگه مورچگان بعدها چونان موجی عظیم شد که به رانش زمینِ شعر ِکلاسیک فارسی انجامید. البته این جریان شعری را مهدی اخوان ثالث با مقالات و اشعارش هدایت کرد و در به سرانجام رسیدن آن بسیار مؤثر بود. خراسان به عنوان پایگاه زبان و شعر فارسی نیز از تأثیرپذیری از این جریان برکنار نبود و علاوه بر اخوان ثالث، شخصیتهایی، چون محمدرضا شفیعی کدکنی و دیگرانی با شعر و مقالاتشان، با انقلاب نیمایی همراهی کردند. اما اینکه شعر نیمایی به طور اخص بر شعر و شاعران خراسان چه تأثیری گذاشته است و در این راه با چه مقاومتهایی روبهرو شده، موضوعی است که به مناسبت زادروز نیما، در گفتگو با ۲ شاعر مشهدی یعنی مجید نظافت یزدی و جواد کلیدری به آن پرداختهایم.
شاعران خراسان از استوانههای شعر نو در ایران هستند
هر پدیده نو معمولا با مقاومت از سوی عادات یا شیوههای کهن و ریشه دوانده همراه است. اولین نبرد هر چیزی که حرفی تازه برای گفتن داشته باشد با همنوعان خویش است. شعر هم از این قاعده مستثنا نبوده است و نیست. کسی برای نیما و شعرش فرش قرمز پهن نکرد و این چیزی است که مجید نظافت یزدی، شاعر سپیدسرا، در ابتدای صحبت خود به آن اشاره میکند و در تشریح دلایل آن میگوید: عدهای اول مقوله شعر نو را جدی نگرفتند و فکر کردند یک چیزی هست و تمام میشود. یک عدهای کم و بیش شعر نو را فهمیدند، اما تعصبی که روی گونههای کلاسیک شعر داشتند باعث شد موضع داشته باشند. براساس یک توهم یک مقاومت جدی هم وجود داشت که فکر میکردند شعر نو با آیین و مذهب مشکل دارد و شعر نو یعنی شعر الحاد. این چند موضوع باعث شد شعر نو با مقاومتی در سراسر کشور روبرو شود. منتها تهران با توجه به بازتر بودن فضا و اجتماع گستردهتر شاعران از این مقوله زودتر عبور کردند و مقاومتها با سرعت بیشتری رنگ باخت، اما در استانها مانند خراسان، تبریز یا جاهای دیگر مقاومت بیشتر ادامه پیدا کرد و شاعران کهنسرا با یک سری کجفهمیها سعی کردند ریشه شعر نو را، هنوز که نهال بارآوری نشده است، قطع کنند. منتها حرکتشان با توفیق قرین نشد. در خراسان ما برخی انجمنهای کلاسیک حتی تا همین چهلپنجاه سال پیش، شاعران نوسرا را به انجمنشان راه نمیدادند یا سرودن شعر نو در انجمنشان را ممنوع کرده بودند.
او ادامه میدهد: مقاومتها همینطور ادامه داشت، اما مثل هر پدیدهای که مبنایی داشته باشد، شعر نو از این مقاومتها عبور کرد و در خراسان هم ریشه دواند و محملی پیدا کرد و کمکم حتی بعضی از خراسانیها از سردمداران شعر نو کشور هم محسوب شدند. بههرحال خراسان به عنوان مسقطالرأس شعر فارسی نشان داد در گونههای جدیدتر شعر هم حرفی برای گفتن دارد. امروز هم میبینیم که تقریبا نیمی از شاعران خراسان به شعر نو تکلم میکنند و با لهجه شعر نو شعر میگویند که در کشور هم از استوانههای شعر نو محسوب میشوند. شاعران کلاسیکسرا هم پذیرفتهاند که نمیشود با شعر نو مقابله و جلوی زمان را سد کرد.
شاعر مجموعه شعر «بر لبه خویش» نامآورترین شاعر نوسرای خراسان را مهدی اخوان ثالث میداند که جایگاه شناختهشدهای دارد و به عنوان یکی از استوانههای شعر نو در کشور مطرح است و نیاز به معرفی و تأکید ندارد و خاطرنشان میکند: شاعر نوسرای دیگری که اقبال ایشان به شعر نو و اقبال جامعه به شعر ایشان امتداد پیدا کرده است، آقای کلاهی اهری است. ایشان در کشور شاعر شناختهشدهای هستند و بیشتر کارشان شعر نو است و از پیش از انقلاب تا امروز با شعر نو محشور بودهاند و جشنواره شعر فجر یک بار ایشان را به عنوان شاعر برگزیده شعر نو انتخاب کرده است. ایشان و عدهای از دوستان همراهشان از مشهورترین پیشگامان شعر نو در خراسان محسوب میشوند.
اگر اخوان نبود، شعر نیما به سرانجام نمیرسید
جواد کلیدری، شاعر، منتقد و پژوهشگر، نقش شاعر بلندآوازه مشهد، مهدی اخوان ثالث، را در به سرانجام رسیدن شعر نیمایی بسیار مهم و حیاتی میداند و میگوید: همه میدانیم نه در خراسان که در تمام ایران اگر همت مهدی اخوان ثالث نبود، قریب به یقین شعر نو به سرانجام نمیرسید. اخوان با مقالات متعددی که نوشت، مخصوصا در کتاب «عطا و لقای نیما» و «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» و جز اینها، مقالات و گفتگوهایی که در روزنامهها دارد، در واقع کاری انجام داد که نیما توانست شعر نو را به سرانجام برساند. اخوان نگاه شاعران کلاسیکسرا را به این سمت هموار کرد. چون آنها نگاه بسته و متعصبانهای به شعر کلاسیک داشتند و هر نوع هنجارشکنی را در نُرم زبان برنمیتابیدند؛ بنابراین آدم باسوادی مثل اخوان ثالث توانست به صورت علمی و کاملا دانشگاهی این راه را هموار کند، مشکلات را برشمرد و ضعفهای شعر کلاسیک را و لزوم وجود شعر نو را مطرح کند. جز اخوان افراد دیگری هم در خراسان بودند که با شعر نوشتنشان این کار را کردند، مانند استاد شفیعی کدکنی.
شاعر مجموعه شعر «قطار ساعت هفت» در ادامه استدلالهایش برای نقش شاعران خراسان به ویژه میم. امید در به ثمر رسیدن شعر نو، یادآور میشود: اگر آدم کمسوادی در شعر نو از نیما تأثیر میگرفت و اینگونه شعری مینوشت، شاید مردم و شاعران جدیاش نمیگرفتند، اما وقتی کسی مثل اخوان که ذهنش کلاسیک بود، یا شفیعی کدکنی که پایه محکمی در شعر کلاسیک داشت و قالبهای کلاسیک را کاملا تجربه کرده بود و پشتوانهای قوی در زبان فارسی داشت، شعر نو گفت، شاعران به سمتش رفتند و استقبال کردند.
او در برشمردن شاعران خراسانی تأثیرگرفته از شعر نیمایی و تأثیرگذار بر آن میگوید: عده دیگری بودند در دهه ۴۰ و ۵۰ که کتابی با عنوان «هفت» را در آوردند و شخصیتهایی بودند که بعد از آن نسل تأثیرگذار بودند که میتوانیم از رضا افضلی، کلاهی اهری، دبیری جوان و عدهای مانند اینها یاد کنیم که یا با نوشتن مقالات یا با سرودن شعر تأثیرگذار بودند. خود شعر سرودن خیلی مهم است، یعنی ما از این قالب و شکل کار استقبال
میکنیم.
کلیدری در مورد مقاومتها در خراسان در برابر جریان شعر نو نیز بیان میکند: قطعا بحثهایی بوده است، همانطور که در تهران و دیگرمحافل شعری کشور وجود داشته است، اما خراسانیها در طول زمان، سنجیدهترین و کاملترین شکل زبان را داشتهاند. وقتی میگوییم زبان خراسانی است، یعنی زبانی که شکل کامل و پخته دارد. در طول مسیر این چند دهه خراسانیها نشان دادهاند که زبانشان به شلختگی نرسیده است. نه تنها در شعر نو، بلکه در همین دوران اخیر که غزل پستمدرن و غزلهای نویی را از شاعران جوانتر در پایتخت و دیگر شهرستانهای ایران میبینیم، شاعران خراسان هرگز زبان را دست کم نگرفتند. یعنی سعی میکردند اگر نوآوری هم میکنند از آن شکل سالم زبان خارج نشوند که به نحوی پشت کرده باشند به فردوسی و بیهقی و مفاخری که پیش از آنها در این سرزمین زندگی میکردند. حدس میزنم اگر کسانی مخالفت هم میکردند به خاطر دغدغهای بوده است که خراسانیان برای زبانشان داشتهاند.
نمیشود برای شعر خط و نشان کشید
شاعر مجموعه «کادوی غمگین» در مورد وضعیت امروز شعر نو در خراسان و تأثیر شعر سپید بر اینگونه شعری میگوید: فضای شعری و ادبی شهرها و استانهای کشور از هم متأثر هستند و مثلا اگر میبینیم شعر نیمایی در خراسان اقبال زیادی ندارد، در پایتخت هم همینطور است. بعد از نیما روزبهروز از اقبال به اینگونه شعری کاسته شد. شعرهای درخشانی که در شعر نو دیدیم، همان شعرهایی است که اخوان و نیما سرودهاند. بعد از آن خیلی شعر نو را نمیبینیم، مثل قالبهایی که در گذشته بود و کمکم کمرنگ شد. شعر جریان خودش را طی میکند. این طور نیست که بخواهیم برای یک قالب یا یک سبک شعری خطونشان بکشیم. خود شعر و خود شاعران خط مشی را آزادانه انتخاب میکنند. خودشان میفهمند که در کدام قالب میشود بهتر ظاهر شد و قدرت زبان در کدام قالب بهتر است؛ بنابراین با خط مشیها و مانیفست دادن نمیشود برای قالب شعری تصمیمگیری کرد. به نظر من شعر نو نیمایی نتوانست همراه شعر سپید راه بیاید و همین باعث شد عقب بماند.