هر زمان خانه باباجان جمع میشدیم، ما بچهها بودیم که شروع به توطئه میکردیم تا بعد از شام همگی برویم بالا. تمام زورمان را میزدیم تا بزرگ ترها را راضی کنیم تا ما را برسانند به صدای مسحورکننده رودخانه جاغرق در سیاهی شب.
کد خبر: ۱۸۰۲۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۳۰
سطرهایی درباره اینکه آغاز سفر از جایی است که شهر تمام میشود.
کد خبر: ۱۷۹۶۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶
روی مپ مینویسم سد کارده. فاصله اش از مشهد حدود ۵۰ کیلومتر است، معلوم نیست در تمام این سالها چه قصههایی در این ۵۰ کیلومتر بوده که حالا نیست شده است.
کد خبر: ۱۷۸۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۶
چند تابستان من در زیر سایه سیلو گذشت. سیلوی گندم جایی نزدیک راه آهن مشهد در محله ابوذر.
کد خبر: ۱۷۶۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۹
جاده، اما همیشه خوش نیست، گاهی خطهای سفید جاده به لامپهای سفید وسط راهرو بیمارستان وصل میشود.
کد خبر: ۱۷۰۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹
درباره محلهای در مشهد که آدم هایش در خانه ترکمنی حرف میزنند و در کوچه فارسی.
کد خبر: ۱۶۹۴۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۵
همه چیز در ثبت خاطرات ما یا در روایت ما از این ثبت خاطره به لحظاتی قبل یا بعد از این واقعه (هرچیزی میتواند باشد، دعوا، گم شدن بچه، نخریدن اسباب بازی و...) تقسیم میشود.
کد خبر: ۱۶۵۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
روستای آباد مهدی آباد، حالا محلهای حاشیه نشین در حاشیه مشهد است. جایی پرت افتاده که بیابان هایش، جمعه ها، محل مسابقه اسب هاست تا یورغه بتازند و خاک مسیرهای خاکی اش را سم کوب رفت و آمدهایشان کنند.
کد خبر: ۱۶۴۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۸
چند وقتی بود که مادر از پارچهای باشکوه و در شأن حرف میزد، پارچهای که بزرگ بود و پر از تکههای مرواریدکاری و پولک دوزی که باید آستری از ساتن سبز پشتش را پوشش میداد.
کد خبر: ۱۶۴۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
محمدباقر اوحدی، عکاس پیشکسوت مشهد که بخش مهمی از تاریخ شهرمان را در روزهای انقلاب ثبت کرده بود، در هشتادسالگی به رحمت خدا رفت.
کد خبر: ۱۶۳۷۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۳
اطراف حرم پر از قصه و خاطره است. آنهایی که سالها پیش فرصت زیارت داشتهاند، گاهی که دلشان برای حرم تنگ میشود، زل میزنند به قاب عکس حرم که روی دیوار خانهشان است.
کد خبر: ۱۶۳۲۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
فضه در کلاس ما برای خودش معمایی بود. نه با کسی حرف میزد و نه زنگ تفریح از کلاس بیرون میرفت. یک گوشه مینشست و ساندویچ نان و پنیرش را گاز میزد.
کد خبر: ۱۶۳۰۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
قصه «ش» ربطی به مرگ و میر ندارد. قصه از خیابان خسروی در سال ۶۹ شروع میشود.
کد خبر: ۱۶۲۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
یکی دوهفتهای میشد وقتی به کلاس میآمد نه راه میرفت و نه جلو تخته میایستاد. فقط مینشست پشت میزش و با بی حالی درس میداد. بر خلاف همیشه که آن قدر پرانرژی بود و با خودمان فکر میکردیم آقای جنیدی انگار خسته نمیشود.
کد خبر: ۱۶۱۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
۲۵۰ شاگرد و ۲۵ معلم مدرسه قدیمی خاقانی و استقلال، هر سال به مناسبت روز معلم دور هم جمع میشوند.
کد خبر: ۱۶۱۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
ما اگرچه از هم دور بودیم، اما کنار هم بزرگ شدیم و در خیابانها و کوچههای مختلفی با یکدیگر خاطره داریم.
کد خبر: ۱۶۱۵۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱
با دستپاچگی نامهها را انداختم توی دست دختر و گاز را گرفتم و به حال فرار از معرکه گریختم.
کد خبر: ۱۶۱۳۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰
برای اولین بار توی عمرم مِهر یک دست به دلم نشست و احساس کردم، یک دل نه صد دل، عاشق دست و صدا شده ام.
کد خبر: ۱۶۰۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
نه فقط سالن ورزشی راه آهن، که خود راه آهن هم، با آن ایستگاه بزرگ تاریخی اش، با آن میدانگاهی خلوت وسیع، شبهای ماه مبارک، تبدیل میشد به زمین فوتبال.
کد خبر: ۱۵۹۹۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
همه ما انگار به یک مکان و در یک زمان به تکهای از شهر یا خانه یا یک ییلاق حس دیگری داریم.
کد خبر: ۱۵۶۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴