خاطرات - صفحه 3

خاطرات

| شهرآرانیوز
دریانوردان ارتش کیلومتر‌ها از زادگاه‌شان دور شدند تا از آب‌های کشورمان حفاظت کنند.
دریانوردان ارتش کیلومتر‌ها از زادگاه‌شان دور شدند تا از آب‌های کشورمان حفاظت کنند.
کد خبر: ۱۹۷۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۷

احتمالا تاریخ مانند حلقه‌های پیاز مدام دارد تکرار می‌شود و ما اگر آن واقعه را خوانش و به جهان داستان امروز دعوت کنیم، آن را می‌فهمیم و هضمش می‌کنیم و معاصرش می‌کنیم.
احتمالا تاریخ مانند حلقه‌های پیاز مدام دارد تکرار می‌شود و ما اگر آن واقعه را خوانش و به جهان داستان امروز دعوت کنیم، آن را می‌فهمیم و هضمش می‌کنیم و معاصرش می‌کنیم.
کد خبر: ۱۹۶۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶

وقتی از بالا به مشهد نگاه می‌کنی، خاطرات فشرده می‌شوند، خاطرات امانت نمی‌دهند و در همان چند ثانیه که فرصت داری شهرت را از آن بالا ببینی خاطره‌ها هجوم می‌آورند.
وقتی از بالا به مشهد نگاه می‌کنی، خاطرات فشرده می‌شوند، خاطرات امانت نمی‌دهند و در همان چند ثانیه که فرصت داری شهرت را از آن بالا ببینی خاطره‌ها هجوم می‌آورند.
کد خبر: ۱۹۱۹۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۰

آن باغ و آن سفر چند روزه جاغرق برای دورهمی ما بچه‌ها نبود، پدرانمان انگار تصمیم گرفته بودند عمو احمد را از کار و شلوغی دور کنند تا او با کتاب‌ها و دردهایش خلوت کند.
آن باغ و آن سفر چند روزه جاغرق برای دورهمی ما بچه‌ها نبود، پدرانمان انگار تصمیم گرفته بودند عمو احمد را از کار و شلوغی دور کنند تا او با کتاب‌ها و دردهایش خلوت کند.
کد خبر: ۱۸۶۱۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۶

یک افسانه قدیمی هست که‌  می‌گویند هرکسی براساس اسمی که  روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌  می‌گیرد که  برای اولین  بار آن اسم رویش گذاشته شده است و  انگار خیابان بهشت در مشهد توانسته خلق وخوی بهشتی را  بگیرد که  آدم از  آن رانده شد و  به  ما وعده اش را داده اند.
یک افسانه قدیمی هست که‌  می‌گویند هرکسی براساس اسمی که  روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌  می‌گیرد که  برای اولین  بار آن اسم رویش گذاشته شده است و  انگار خیابان بهشت در مشهد توانسته خلق وخوی بهشتی را  بگیرد که  آدم از  آن رانده شد و  به  ما وعده اش را داده اند.
کد خبر: ۱۸۴۷۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۷

هر زمان خانه باباجان جمع می‌شدیم، ما بچه‌ها بودیم که شروع به توطئه می‌کردیم تا بعد از شام همگی برویم بالا. تمام زورمان را می‌زدیم تا بزرگ تر‌ها را راضی کنیم تا ما را برسانند به صدای مسحورکننده رودخانه جاغرق در سیاهی شب.
هر زمان خانه باباجان جمع می‌شدیم، ما بچه‌ها بودیم که شروع به توطئه می‌کردیم تا بعد از شام همگی برویم بالا. تمام زورمان را می‌زدیم تا بزرگ تر‌ها را راضی کنیم تا ما را برسانند به صدای مسحورکننده رودخانه جاغرق در سیاهی شب.
کد خبر: ۱۸۰۲۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۳۰

سطر‌هایی درباره اینکه آغاز سفر از جایی است که شهر تمام می‌شود.
سطر‌هایی درباره اینکه آغاز سفر از جایی است که شهر تمام می‌شود.
کد خبر: ۱۷۹۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

روی مپ می‌نویسم سد کارده. فاصله اش از مشهد حدود ۵۰ کیلومتر است، معلوم نیست در تمام این سال‌ها چه قصه‌هایی در این ۵۰ کیلومتر بوده که حالا نیست شده است.
روی مپ می‌نویسم سد کارده. فاصله اش از مشهد حدود ۵۰ کیلومتر است، معلوم نیست در تمام این سال‌ها چه قصه‌هایی در این ۵۰ کیلومتر بوده که حالا نیست شده است.
کد خبر: ۱۷۸۰۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۶

چند تابستان من در زیر سایه سیلو گذشت. سیلوی گندم جایی نزدیک راه آهن مشهد در محله ابوذر.
چند تابستان من در زیر سایه سیلو گذشت. سیلوی گندم جایی نزدیک راه آهن مشهد در محله ابوذر.
کد خبر: ۱۷۶۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۹

جاده، اما همیشه خوش نیست، گاهی خط‌های سفید جاده به لامپ‌های سفید وسط راهرو بیمارستان وصل می‌شود.
جاده، اما همیشه خوش نیست، گاهی خط‌های سفید جاده به لامپ‌های سفید وسط راهرو بیمارستان وصل می‌شود.
کد خبر: ۱۷۰۱۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹

درباره محله‌ای در مشهد که آدم هایش در خانه ترکمنی حرف می‌زنند و در کوچه فارسی.
درباره محله‌ای در مشهد که آدم هایش در خانه ترکمنی حرف می‌زنند و در کوچه فارسی.
کد خبر: ۱۶۹۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۵

همه چیز در ثبت خاطرات ما یا در روایت ما از این ثبت خاطره به لحظاتی قبل یا بعد از این واقعه (هرچیزی می‌تواند باشد، دعوا، گم شدن بچه، نخریدن اسباب بازی و...) تقسیم می‌شود.
همه چیز در ثبت خاطرات ما یا در روایت ما از این ثبت خاطره به لحظاتی قبل یا بعد از این واقعه (هرچیزی می‌تواند باشد، دعوا، گم شدن بچه، نخریدن اسباب بازی و...) تقسیم می‌شود.
کد خبر: ۱۶۵۳۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱

روستای آباد مهدی آباد، حالا محله‌ای حاشیه نشین در حاشیه مشهد است. جایی پرت افتاده که بیابان هایش، جمعه ها، محل مسابقه اسب هاست تا یورغه بتازند و خاک مسیر‌های خاکی اش را سم کوب رفت و آمدهایشان کنند.
روستای آباد مهدی آباد، حالا محله‌ای حاشیه نشین در حاشیه مشهد است. جایی پرت افتاده که بیابان هایش، جمعه ها، محل مسابقه اسب هاست تا یورغه بتازند و خاک مسیر‌های خاکی اش را سم کوب رفت و آمدهایشان کنند.
کد خبر: ۱۶۴۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۸

چند وقتی بود که مادر از پارچه‌ای باشکوه و در شأن حرف می‌زد، پارچه‌ای که بزرگ بود و پر از تکه‌های مرواریدکاری و پولک دوزی که باید آستری از ساتن سبز پشتش را پوشش می‌داد.
چند وقتی بود که مادر از پارچه‌ای باشکوه و در شأن حرف می‌زد، پارچه‌ای که بزرگ بود و پر از تکه‌های مرواریدکاری و پولک دوزی که باید آستری از ساتن سبز پشتش را پوشش می‌داد.
کد خبر: ۱۶۴۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷

محمدباقر اوحدی، عکاس پیشکسوت مشهد که بخش مهمی از تاریخ شهرمان را در روز‌های انقلاب ثبت کرده بود، در هشتادسالگی به رحمت خدا رفت.
محمدباقر اوحدی، عکاس پیشکسوت مشهد که بخش مهمی از تاریخ شهرمان را در روز‌های انقلاب ثبت کرده بود، در هشتادسالگی به رحمت خدا رفت.
کد خبر: ۱۶۳۷۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۳

اطراف حرم پر از قصه و خاطره است. آن‌هایی که سال‌ها پیش فرصت زیارت داشته‌اند، گاهی که دلشان برای حرم تنگ می‌شود، زل می‌زنند به قاب عکس حرم که روی دیوار خانه‌شان است.
اطراف حرم پر از قصه و خاطره است. آن‌هایی که سال‌ها پیش فرصت زیارت داشته‌اند، گاهی که دلشان برای حرم تنگ می‌شود، زل می‌زنند به قاب عکس حرم که روی دیوار خانه‌شان است.
کد خبر: ۱۶۳۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰

فضه در کلاس ما برای خودش معمایی بود. نه با کسی حرف می‌زد و نه زنگ تفریح از کلاس بیرون می‌رفت. یک گوشه می‌نشست و ساندویچ نان و پنیرش را گاز می‌زد.
فضه در کلاس ما برای خودش معمایی بود. نه با کسی حرف می‌زد و نه زنگ تفریح از کلاس بیرون می‌رفت. یک گوشه می‌نشست و ساندویچ نان و پنیرش را گاز می‌زد.
کد خبر: ۱۶۳۰۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹

قصه «ش» ربطی به مرگ و میر ندارد. قصه از خیابان خسروی در سال ۶۹ شروع می‌شود.
قصه «ش» ربطی به مرگ و میر ندارد. قصه از خیابان خسروی در سال ۶۹ شروع می‌شود.
کد خبر: ۱۶۲۸۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸

یکی دوهفته‌ای می‌شد وقتی به کلاس می‌آمد نه راه می‌رفت و نه جلو تخته می‌ایستاد. فقط می‌نشست پشت میزش و با بی حالی درس می‌داد. بر خلاف همیشه که آن قدر پرانرژی بود و با خودمان فکر می‌کردیم آقای جنیدی انگار خسته نمی‌شود.
یکی دوهفته‌ای می‌شد وقتی به کلاس می‌آمد نه راه می‌رفت و نه جلو تخته می‌ایستاد. فقط می‌نشست پشت میزش و با بی حالی درس می‌داد. بر خلاف همیشه که آن قدر پرانرژی بود و با خودمان فکر می‌کردیم آقای جنیدی انگار خسته نمی‌شود.
کد خبر: ۱۶۱۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲

۲۵۰ شاگرد و ۲۵ معلم مدرسه قدیمی خاقانی و استقلال، هر سال به مناسبت روز معلم دور هم جمع می‌شوند.
۲۵۰ شاگرد و ۲۵ معلم مدرسه قدیمی خاقانی و استقلال، هر سال به مناسبت روز معلم دور هم جمع می‌شوند.
کد خبر: ۱۶۱۷۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->