قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز
کد خبر: ۱۴۷۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
برف که میآمد، کوچه آسیا منع عبورومرور میشد. چون برف پشت بامها را هم میریختند توی کوچه و تونل میزدیم برای گرفتن نان.
کد خبر: ۱۴۷۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
راستش نقره خانم من این روزها خیلی بیشتر از قبل گریه میکنم، من مانده ام کی گفته این حرف را که مرد گریه نمیکند
کد خبر: ۱۴۷۰۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴
درست است آقایان رجال مملکتی خیلی مقبولی نداریم، تا آنچه باید، فرسخها راه داریم، ولی خودمان رعیت هم به هم رحم نمیکنیم.
کد خبر: ۱۴۶۶۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲
نزدیک پاییز بود. از آن سالهای خشک طرقبه که درختان تشنه بودند. من حدود ۱۰ سال سن داشتم. از همان سالهایی بود که میرفتیم باغ و نمیآمدیم.
کد خبر: ۱۴۶۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱
من حداقل از سن پنج سالگی تا پانزده سالگی حداقل در هشت خانه و محله مختلف زندگی کرده ام. بیشتر این جابه جاییها در خانه برایم نمود داشت و خانه برایم پررنگتر بود، چون ما اجازه نداشتیم توی کوچه بازی کنیم.
کد خبر: ۱۴۵۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶
وقتی صبح بیدار میشدیم تازه میدیدیم چه خبر است و در حیاط خانه سی سانت و بلکه بیشتر برف نشسته است و انصافا چقدر زیبا بود وقتی چشم باز میکردی و میدیدی دورتادور دیوار تاجی از برف نشسته است و شاخههای درخت داخل حیاط هم خم شده از سنگینی برف.
کد خبر: ۱۴۵۴۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۵
حسینیه سفلی جامخوانیهای بزرگی داشت که توی اینها لباس سیاه میریختند. همه لباسها هم سایز بزرگ بود. یعنی من که تنم میکردم تا قوزک پایم میآمد.
کد خبر: ۱۴۴۱۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸
کلا آدم یا درس خوان است یا هنرمند!
کد خبر: ۱۴۳۴۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
متن پیش نمیرود. هرچه مینویسم نچسب است، راضی ام نمیکند، delete را میگیرم و حروف یکی یکی سطر سطر حذف میشوند.
کد خبر: ۱۴۳۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۳
آن چیزی که باعث شد به شعر تمایل پیدا کنم اتفاقی بود که در زندگی جشنوارهای من افتاد.
کد خبر: ۱۴۲۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
شب گذشته بولدوزر به جان آن خانه قدیمی افتاد و همه خاطرات آن خانه را زیر تلی از خاک و آوار دفن کرد.
کد خبر: ۱۴۲۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۸
ما به مدرسه میرفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.
کد خبر: ۱۴۲۰۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷
قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.
کد خبر: ۱۴۱۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد.
کد خبر: ۱۴۱۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
اگر این بود که چرا نشسته اید کرور کرور مواجب میگیرید که هوا رو به آلودگی گذاشت کاری بکنید. پیشگیریای بکنید. درمانی بکنید.
کد خبر: ۱۴۱۲۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۱
میخواستم نمایش را ادامه ندهم، ولی حیفم آمد از اتفاقات متفاوت نمایش خاطرات ی نگویم.
کد خبر: ۱۴۱۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۳۰
ظاهرا زمستان۱۳۵۰ دقیقا وقتی من به دنیا میآیم، وحشتناکترین زمستان کل تاریخ در ایران بوده است.
کد خبر: ۱۳۹۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳
میخواهم درمورد آن دو سالی که ترک تحصیل کردم، برای شما بنویسم. گفتم هرکس هرچه گفت، گوش نکردم. دیگر مدرسه را نمیخواستم. بدم آمده بود.
کد خبر: ۱۳۹۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۱
هر کسی در زمینهای استعداد دارد. خب، من هم در ریاضی هیچ استعدادی نداشتم.
کد خبر: ۱۳۹۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۹