خاطرات - صفحه 5

خاطرات
| شهرآرانیوز
اینکه چطور شد من نامه رسان طرقبه شدم و حدود پنج سال نامه‌های مردم طرقبه را رساندم خودش حکایت متفاوت و جالبی است.
اینکه چطور شد من نامه رسان طرقبه شدم و حدود پنج سال نامه‌های مردم طرقبه را رساندم خودش حکایت متفاوت و جالبی است.
کد خبر: ۱۵۰۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۷

اولین بار چه کسی گفت دلتنگی؟ یعنی چه دلتنگی؟ آدم با دلش که دلتنگ نمی‌شود.
اولین بار چه کسی گفت دلتنگی؟ یعنی چه دلتنگی؟ آدم با دلش که دلتنگ نمی‌شود.
کد خبر: ۱۵۰۰۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۴

وقتی حتی از جنازه بی جان آدم‌ها هم می‌ترسیدیم چطور می‌خواستیم جوانی را که گلوله خورده بود به تماشا بنشینیم.
وقتی حتی از جنازه بی جان آدم‌ها هم می‌ترسیدیم چطور می‌خواستیم جوانی را که گلوله خورده بود به تماشا بنشینیم.
کد خبر: ۱۴۹۳۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹

حوالی دهه فجر در دبستان کوچکمان غوغایی به پا می‌شد که نوستالژی شیرینش تا سال‌ها بعد ماندگار شود و این تکرار نسل به نسل ادامه یابد.
حوالی دهه فجر در دبستان کوچکمان غوغایی به پا می‌شد که نوستالژی شیرینش تا سال‌ها بعد ماندگار شود و این تکرار نسل به نسل ادامه یابد.
کد خبر: ۱۴۹۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹

صدیقه مقدسی در گفتگو با شهرآرا:
کد خبر: ۹۸۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸

از دوردست صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و فریاد‌های نامفهوم مرگ برشاه و صدای رسای ا... اکبر.
از دوردست صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسد و فریاد‌های نامفهوم مرگ برشاه و صدای رسای ا... اکبر.
کد خبر: ۱۴۸۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳

قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز
قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز
کد خبر: ۱۴۷۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰

برف که می‌آمد، کوچه آسیا منع عبورومرور می‌شد. چون برف پشت بام‌ها را هم می‌ریختند توی کوچه و تونل می‌زدیم برای گرفتن نان.
برف که می‌آمد، کوچه آسیا منع عبورومرور می‌شد. چون برف پشت بام‌ها را هم می‌ریختند توی کوچه و تونل می‌زدیم برای گرفتن نان.
کد خبر: ۱۴۷۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸

راستش نقره خانم من این روز‌ها خیلی بیشتر از قبل گریه می‌کنم، من مانده ام کی گفته این حرف را که مرد گریه نمی‌کند
راستش نقره خانم من این روز‌ها خیلی بیشتر از قبل گریه می‌کنم، من مانده ام کی گفته این حرف را که مرد گریه نمی‌کند
کد خبر: ۱۴۷۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴

درست است آقایان رجال مملکتی خیلی مقبولی نداریم، تا آنچه باید، فرسخ‌ها راه داریم، ولی خودمان رعیت هم به هم رحم نمی‌کنیم.
درست است آقایان رجال مملکتی خیلی مقبولی نداریم، تا آنچه باید، فرسخ‌ها راه داریم، ولی خودمان رعیت هم به هم رحم نمی‌کنیم.
کد خبر: ۱۴۶۶۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲

نزدیک پاییز بود. از آن سال‌های خشک طرقبه که درختان تشنه بودند. من حدود ۱۰ سال سن داشتم. از همان سال‌هایی بود که می‌رفتیم باغ و نمی‌آمدیم.
نزدیک پاییز بود. از آن سال‌های خشک طرقبه که درختان تشنه بودند. من حدود ۱۰ سال سن داشتم. از همان سال‌هایی بود که می‌رفتیم باغ و نمی‌آمدیم.
کد خبر: ۱۴۶۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱

من حداقل از سن پنج سالگی تا پانزده سالگی حداقل در هشت خانه و محله مختلف زندگی کرده ام. بیشتر این جابه جایی‌ها در خانه برایم نمود داشت و خانه برایم پررنگ‌تر بود، چون ما اجازه نداشتیم توی کوچه بازی کنیم.
من حداقل از سن پنج سالگی تا پانزده سالگی حداقل در هشت خانه و محله مختلف زندگی کرده ام. بیشتر این جابه جایی‌ها در خانه برایم نمود داشت و خانه برایم پررنگ‌تر بود، چون ما اجازه نداشتیم توی کوچه بازی کنیم.
کد خبر: ۱۴۵۶۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶

وقتی صبح بیدار می‌شدیم تازه می‌دیدیم چه خبر است و در حیاط خانه سی سانت و بلکه بیشتر برف نشسته است و انصافا چقدر زیبا بود وقتی چشم باز می‌کردی و می‌دیدی دورتادور دیوار تاجی از برف نشسته است و شاخه‌های درخت داخل حیاط هم خم شده از سنگینی برف.
وقتی صبح بیدار می‌شدیم تازه می‌دیدیم چه خبر است و در حیاط خانه سی سانت و بلکه بیشتر برف نشسته است و انصافا چقدر زیبا بود وقتی چشم باز می‌کردی و می‌دیدی دورتادور دیوار تاجی از برف نشسته است و شاخه‌های درخت داخل حیاط هم خم شده از سنگینی برف.
کد خبر: ۱۴۵۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۵

حسینیه سفلی جامخوانی‌های بزرگی داشت که توی این‌ها لباس سیاه می‌ریختند. همه لباس‌ها هم سایز بزرگ بود. یعنی من که تنم می‌کردم تا قوزک پایم می‌آمد.
حسینیه سفلی جامخوانی‌های بزرگی داشت که توی این‌ها لباس سیاه می‌ریختند. همه لباس‌ها هم سایز بزرگ بود. یعنی من که تنم می‌کردم تا قوزک پایم می‌آمد.
کد خبر: ۱۴۴۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸

کلا آدم یا درس خوان است یا هنرمند!
کلا آدم یا درس خوان است یا هنرمند!
کد خبر: ۱۴۳۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۴

متن پیش نمی‌رود. هرچه می‌نویسم نچسب است، راضی ام نمی‌کند، delete را می‌گیرم و حروف یکی یکی سطر سطر حذف می‌شوند.
متن پیش نمی‌رود. هرچه می‌نویسم نچسب است، راضی ام نمی‌کند، delete را می‌گیرم و حروف یکی یکی سطر سطر حذف می‌شوند.
کد خبر: ۱۴۳۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۳

آن چیزی که باعث شد به شعر تمایل پیدا کنم اتفاقی بود که در زندگی جشنواره‌ای من افتاد.
آن چیزی که باعث شد به شعر تمایل پیدا کنم اتفاقی بود که در زندگی جشنواره‌ای من افتاد.
کد خبر: ۱۴۲۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰

شب گذشته بولدوزر به جان آن خانه قدیمی افتاد و همه خاطرات آن خانه را زیر تلی از خاک و آوار دفن کرد.
شب گذشته بولدوزر به جان آن خانه قدیمی افتاد و همه خاطرات آن خانه را زیر تلی از خاک و آوار دفن کرد.
کد خبر: ۱۴۲۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۸

ما به مدرسه می‌رفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.
ما به مدرسه می‌رفتیم که برویم دنبال هنر. حالا چندتا تجدید هم که در هر سال لقمه مرد بود.
کد خبر: ۱۴۲۰۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷

قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.
قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.
کد خبر: ۱۴۱۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۵

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->