داستان - صفحه 12

داستان

| شهرآرانیوز
انسان‌های بزرگ همیشه مهربان هستند. از کسی عصبانی نمی‌شوند و سعی می‌کنند با همه خوب رفتار کنند.
انسان‌های بزرگ همیشه مهربان هستند. از کسی عصبانی نمی‌شوند و سعی می‌کنند با همه خوب رفتار کنند.
کد خبر: ۲۰۳۳۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۷

هریک مشغول تمرین کارهایشان بودند و برای جشن‌های دهه‌ی فجر آماده می‌شدند. برای برپایی جشن بزرگ انقلاب اسلامی، هیچ‌کس دل توی دلش نبود. بابای مدرسه‌مان همه‌جا را آب‌جارو می‌کرد.
هریک مشغول تمرین کارهایشان بودند و برای جشن‌های دهه‌ی فجر آماده می‌شدند. برای برپایی جشن بزرگ انقلاب اسلامی، هیچ‌کس دل توی دلش نبود. بابای مدرسه‌مان همه‌جا را آب‌جارو می‌کرد.
کد خبر: ۱۹۸۳۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۵

هم زمان با ۴۵ امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، به سراغ چهار نمونه از کتاب‌هایی رفته ایم که دست روی همین موضوع گذاشته اند.
هم زمان با ۴۵ امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، به سراغ چهار نمونه از کتاب‌هایی رفته ایم که دست روی همین موضوع گذاشته اند.
کد خبر: ۲۰۹۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۴

تاریخچه‌ی فیلم نوآر کلاسیک آمریکا درصدد است تا در یک بستر تاریخیِ قابل فهم درباره‌ی فیلم نوآر ما را به زمانه جنگ جهانی ببرد و با روایت سرآغاز نوآر در سینمای آمریکا در سرتاسر دهه‌ی چهل و پنجاه از وجه تاریکِ زندگی آمریکایی بگوید.
تاریخچه‌ی فیلم نوآر کلاسیک آمریکا درصدد است تا در یک بستر تاریخیِ قابل فهم درباره‌ی فیلم نوآر ما را به زمانه جنگ جهانی ببرد و با روایت سرآغاز نوآر در سینمای آمریکا در سرتاسر دهه‌ی چهل و پنجاه از وجه تاریکِ زندگی آمریکایی بگوید.
کد خبر: ۲۰۸۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹

محضر عزیز دلم نقره خانم، به خاطر عاطرتان عارضم که مم صادق خان اولاد میزمنوچهرخان دیروز دق الباب کردند، اذن ورود دادیم مشرف شدند.
محضر عزیز دلم نقره خانم، به خاطر عاطرتان عارضم که مم صادق خان اولاد میزمنوچهرخان دیروز دق الباب کردند، اذن ورود دادیم مشرف شدند.
کد خبر: ۲۰۸۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹

به طرف صدا برگشتم. مردی بلندقد و لاغراندام‌ با پیراهنی سرمه‌ای و شلواری مشکی پشت سرم ایستاده بود.
به طرف صدا برگشتم. مردی بلندقد و لاغراندام‌ با پیراهنی سرمه‌ای و شلواری مشکی پشت سرم ایستاده بود.
کد خبر: ۱۶۶۵۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲

خانم خیّاط می‌خواست یک عالمه بلوز و شلوار بدوزد برای یک‌ عالمه بچه‌ی خوشگل و کوچولو. چرخ‌خیاطی شروع کرد به دوختن اما یکدفعه گلویش درد و سرفه‌اش گرفت.
خانم خیّاط می‌خواست یک عالمه بلوز و شلوار بدوزد برای یک‌ عالمه بچه‌ی خوشگل و کوچولو. چرخ‌خیاطی شروع کرد به دوختن اما یکدفعه گلویش درد و سرفه‌اش گرفت.
کد خبر: ۲۰۵۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰

علاقه‌مندان به نگارش آثار وهمی و خیالی ترجیح می‌دهند به جای بازآفرینی واقعیت در جامه‌ای واقع نما آن را به قالبی از سازه‌های فراطبیعی عرضه کنند.
علاقه‌مندان به نگارش آثار وهمی و خیالی ترجیح می‌دهند به جای بازآفرینی واقعیت در جامه‌ای واقع نما آن را به قالبی از سازه‌های فراطبیعی عرضه کنند.
کد خبر: ۲۰۷۱۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰

«حفره» اثری خیال پردازانه درباره آدم‌هایی است که دچار مشکلی غیرمنتظره می‌شوند و از رهگذر این ایده، رنج‌های آن‌ها روایت می‌شود.
«حفره» اثری خیال پردازانه درباره آدم‌هایی است که دچار مشکلی غیرمنتظره می‌شوند و از رهگذر این ایده، رنج‌های آن‌ها روایت می‌شود.
کد خبر: ۲۰۷۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰

چندی پیش در بندر واترپمپ تاجر خداناباوری زندگی می‌کرد که معتقد بود جهان از سر صدفه به وجود آمده و خالقی ندارد.
چندی پیش در بندر واترپمپ تاجر خداناباوری زندگی می‌کرد که معتقد بود جهان از سر صدفه به وجود آمده و خالقی ندارد.
کد خبر: ۲۰۶۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۶

تا پس‌فردا تعطیل بودیم‌‌. مانند همیشه می‌خواستم یک ساعت دیرتر بیدار شوم؛ اما وقتی صدای دختر‌عمه‌هایم را شنیدم که از مامان، سراغم را می‌گرفتند، بیدار شدم.
تا پس‌فردا تعطیل بودیم‌‌. مانند همیشه می‌خواستم یک ساعت دیرتر بیدار شوم؛ اما وقتی صدای دختر‌عمه‌هایم را شنیدم که از مامان، سراغم را می‌گرفتند، بیدار شدم.
کد خبر: ۱۹۵۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵

کتاب «پاییز از پاهایم بالا می‌رود» در دانشگاه فردوسی مشهد نقد و بررسی شد.
کتاب «پاییز از پاهایم بالا می‌رود» در دانشگاه فردوسی مشهد نقد و بررسی شد.
کد خبر: ۲۰۵۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱

کارنامه‌ام را که دیدم آتش گرفتم. در همه‌ی درس‌ها سنگ تمام گذاشته و بدون یک نمره‌ی قبولی، همه را از یک کنار افتاده بودم! واقعا از من بعید بود. بعد از آن همه درس خواندن و تست زدن، این حقم نبود.
کارنامه‌ام را که دیدم آتش گرفتم. در همه‌ی درس‌ها سنگ تمام گذاشته و بدون یک نمره‌ی قبولی، همه را از یک کنار افتاده بودم! واقعا از من بعید بود. بعد از آن همه درس خواندن و تست زدن، این حقم نبود.
کد خبر: ۲۰۲۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰

از ترس اینکه مامان ناراحت شود که چرا لقمه‌ام را نخورده‌ام، سریع داخل جیب کاپشنم قایمش کردم. کتاب‌ها را مرتب کردم و می‌خواستم کاپشنم را سر جالباسی بگذارم که مامان از آشپزخانه صدایم زد و گفت بروم نانوایی.
از ترس اینکه مامان ناراحت شود که چرا لقمه‌ام را نخورده‌ام، سریع داخل جیب کاپشنم قایمش کردم. کتاب‌ها را مرتب کردم و می‌خواستم کاپشنم را سر جالباسی بگذارم که مامان از آشپزخانه صدایم زد و گفت بروم نانوایی.
کد خبر: ۱۸۷۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۸

خانه‌ای در شیکاگو که زمانی ارنست همینگوی و همسر اولش هادلی ریچاردسون در آن زندگی می‌کردند، برای نخستین بار پس از ۵۵ سال برای فروش گذاشته شد.
خانه‌ای در شیکاگو که زمانی ارنست همینگوی و همسر اولش هادلی ریچاردسون در آن زندگی می‌کردند، برای نخستین بار پس از ۵۵ سال برای فروش گذاشته شد.
کد خبر: ۲۰۴۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷

سلام خداجانم. از شما به اندازه همه‌ی آسمان‌ها و ستاره‌هایی که آفریدی تشکّر می‌کنم که به من پدر و مادر دادی تا زندگی کنم.
سلام خداجانم. از شما به اندازه همه‌ی آسمان‌ها و ستاره‌هایی که آفریدی تشکّر می‌کنم که به من پدر و مادر دادی تا زندگی کنم.
کد خبر: ۱۹۶۹۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷

تاریخ مشهد چه پیشنهاد‌هایی برای داستان نویسان دارد؟
تاریخ مشهد چه پیشنهاد‌هایی برای داستان  نویسان دارد؟
کد خبر: ۲۰۴۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶

انشا نوشتن کار جالبی است. می‌توانید درباره‌ی هر چیزی انشا بنویسید. مریم قرار بود برای کسی یا چیزی که بیش از همه دوستش دارد انشا بنویسد.
انشا نوشتن کار جالبی است. می‌توانید درباره‌ی هر چیزی انشا بنویسید. مریم قرار بود برای کسی یا چیزی که بیش از همه دوستش دارد انشا بنویسد.
کد خبر: ۱۹۶۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶

درست یک ساعت و ۲۰ دقیقه بود که داشتم به حرف‌های عماد گوش می‌دادم. گوش‌هایم نزدیک بود سوت بکشند و از سرم دود بلند شود.
درست یک ساعت و ۲۰ دقیقه بود که داشتم به حرف‌های عماد گوش می‌دادم. گوش‌هایم نزدیک بود سوت بکشند و از سرم دود بلند شود.
کد خبر: ۱۹۷۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳

اگر مهیار صدایش را درنیاورده بود، اگر با دست‌های لرزان و عرق‌کرده و چشم‌های خجالت‌زده‌اش به آقای مسعودی خیره نشده بود، اگر با طرز حرف زدن استرسی‌اش سیر تا پیاز ماجرای آن روز را لو نداده بود...
اگر مهیار صدایش را درنیاورده بود، اگر با دست‌های لرزان و عرق‌کرده و چشم‌های خجالت‌زده‌اش به آقای مسعودی خیره نشده بود، اگر با طرز حرف زدن استرسی‌اش سیر تا پیاز ماجرای آن روز را لو نداده بود...
کد خبر: ۲۰۳۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->