آمده است اینجا تا شعری برای مولایش بسراید. صندلی را عقب میکشد و روی آن مینشیند. نگاهش را از بین جمعیت روانه میکند، همچون زائری که برای رسیدن به معشوق، عجله دارد.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۰۸
خورشید که طلوع میکرد، نور لطیفِ صبحگاهی از همین پنجره، سرک میکشید و بهترین جا را انتخاب میکرد و میافتاد روی مهر و تسبیحی که مادربزرگ، از آخرین سفری که به کربلا داشت، آورده بود.
کد خبر : ۲۴۷۷۵۴
۱۴۰۳/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۹
درنگی بر وضعیت عکاسی در مشهد به مناسبت روز جهانی عکاس
کد خبر : ۲۴۶۳۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۰۸
کبوتر سفیدی بین آدمهایی که روی قالیها نشسته بودند، آهسته قدم میزد. کسی کاری به کارش نداشت. انگار که هیچ ترسی از گرفتارشدن در دلش نبود. شاید این گلستان را امنتر از آسمان میدید.
کد خبر : ۲۴۵۰۹۲
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۱۷:۲۶
خورشید، پشت این پنجره است. آن کسی که نور را میخواهد، طلوع را همیشه، حتی در ظلمانی ترینِ شب ها، در پشت این پنجره نظاره میکند.
کد خبر : ۲۴۳۷۲۲
۱۴۰۳/۰۵/۱۷ - ۱۳:۱۵
پیرمرد دستش را بلند میکرد و با خوشرویی جواب سلام همه را میداد. حاج غلامرضا از قدیمیهای بازار بود.
کد خبر : ۲۴۲۳۴۱
۱۴۰۳/۰۵/۱۱ - ۱۷:۳۰
مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»
کد خبر : ۲۴۰۸۹۷
۱۴۰۳/۰۵/۰۳ - ۱۶:۲۹
در حاشیه یکی از جادههای ورودی به مشهد الرضا (ع)، در میان ظلمت و تاریکی، چراغِ یک خیمه کوچک از دور سو سو میزد.
کد خبر : ۲۳۹۶۸۶
۱۴۰۳/۰۴/۲۹ - ۱۰:۲۴
سید هاشم به غربت شهدای کربلا فکر میکرد، به تاریکی شبِ هویزه، به نالههای جانسوز زینب (س)، به جاوید الاثرانِ طلائیه، به خیمههای سوخته، به پیکرهای بر زمین افتاده و به لالههای پرپر شده.
کد خبر : ۲۳۹۴۷۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۷ - ۱۵:۵۰
حمید سلطانآبادیان - عکاس و نویسنده
کد خبر : ۲۳۹۱۷۱
۱۴۰۳/۰۴/۲۶ - ۱۵:۳۹
هر سال اول ماه محرم که میرسید، حال و هوای باباحاجی عوض میشد. انگار همیشه منتظر همین روزها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب میکرد.
کد خبر : ۲۳۸۶۵۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۹:۴۰
دور فلکه سراب قرار میگذاشتیم و میرفتیم تا خیابان سعدی، از کوچه شاهین فر گذر میکردیم و وارد کوچه مخابرات میشدیم، از محله چهارباغ میگذشتیم تا میرسیدیم به ورودی شیرازی.
کد خبر : ۲۳۷۱۵۷
۱۴۰۳/۰۴/۱۳ - ۱۷:۵۴
آن سالهای نه خیلی دور، وقتی که هنوز دوربینهای دیجیتال و موبایلهای دوربین دار در دست مردم نبود، حبیب ا... برای عکاسان دور فلکه آب و اطراف حرم، روی پارچههای بزرگ، نقش حرم و بارگاه میکشید.
کد خبر : ۲۳۵۷۰۲
۱۴۰۳/۰۴/۰۶ - ۱۴:۳۱
به ورودی حرم که رسید از دوچرخه پیاده شد. رو به گنبد ایستاد و سلام داد. دستش را بلند کرد.
کد خبر : ۲۳۴۶۳۸
۱۴۰۳/۰۳/۳۱ - ۱۱:۴۰
صبح که با هزار سلام و صلوات، رفت برگه را بگیرد توی راه به دلش افتاد نذر کند اگر محل خدمت، شهر خودش اراک باشد، در اولین فرصت برود مشهد پابوس امام رضا (ع).
کد خبر : ۲۳۳۳۷۸
۱۴۰۳/۰۳/۲۳ - ۱۶:۳۸
اینجا همانجاست که زمان هم میایستد و نگاه میکند. دیر نمیشود. زمان اگر زمان باشد، اینجا هیچ وقت دیر نمیشود.
کد خبر : ۲۳۲۰۳۹
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۴:۵۳
خیابان، همان خیابان همیشگی بود و مسیر همان مسیر، اما عفت خانم، دیگر مثل آن سالهای قدیم توی پیاده رو نبود. پیاده روی برایش سخت شده بود.
کد خبر : ۲۳۱۴۵۷
۱۴۰۳/۰۳/۱۲ - ۱۷:۱۵
سفر به مشهد هیچ وقت برایش تکراری نبود. با اینکه این جاده را بارها و بارها با همین اتوبوس آمده و برگشته بود و تمامش را مثل کف دستش بلد بود، اما این سفر، هربار برایش حسی از تازگی داشت.
کد خبر : ۲۲۸۸۳۳
۱۴۰۳/۰۲/۳۰ - ۱۸:۴۶
حـاج مهـدی با آن ابهـت همیشگی اش، هر روز صبح علی الطلوع در چوبی دکان را باز میکرد، پشت پاچال مینشست و چرتکه را جلو خودش میگذاشت.
کد خبر : ۲۲۸۶۵۰
۱۴۰۳/۰۲/۲۹ - ۱۲:۱۳
مادر همیشه تندتر از من قدم برمیداشت و من درحالیکه دستش را در دست گرفته بودم، با قدمهایی بلند بهدنبالش میدویدم.
کد خبر : ۲۲۸۳۶۵
۱۴۰۳/۰۲/۲۷ - ۲۱:۴۵