سومین جشنواره «عطر و طعم پاییز» مشهد با نمایش ۲۰۰ گونه گل داوودی برگزار می‌شود ۳۵ دستگاه اتوبوس جدید در راه مشهد | ناوگان اتوبوسرانی تقویت می‌شود افزایش آماده‌باش قطار شهری مشهد همزمان با اول مهر ۱۴۰۴ جزئیات اصلاحات جدید در خطوط ۲۹، ۸۱ و ۱۰۹۳ اتوبوسرانی مشهد تامین ۶۰ واگن جدید برای خط یک مترو مشهد وارد فاز اجرایی شد (۲۸ شهریور ۱۴۰۴) جهش بی‌سابقه شهرداری مشهد در توسعه زیرساخت‌های ورزشی بازدید فرماندار مشهد از نمایشگاه فروش پاییزه | حداقل تخفیف ۲۰ درصد، شرط حضور غرفه‌داران در نمایشگاه امسال ارائه خدمات حمل‌ونقل دانش‌آموزی به ۷۰ هزار خانواده در مشهد تصویر دنیای هزاررنگ پاییز در نمایشگاه بین‌المللی مشهد | گزارش شهرآرانیوز از بیست‌وچهارمین نمایشگاه فروش پاییزه  احداث ایستگاه دائمی استقبال از زائران مشهد در مراحل پایانی قرار دارد + فیلم اصلی‌ترین دغدغه ساکنان محله نهضت قاسم آباد مشهد تعریض کوچه ابرار ۱۰ است تکمیل یکی از مهم‌ترین ایستگاه‌های قطار شهری مشهد تا پایان ۱۴۰۴ | اعتبار ۷۰۰‌میلیارد‌تومانی ساخت ایستگاه بسیج تأمین شد تجهیز ۱۵۰ چراغ راهنمایی‌و‌رانندگی مشهد به برق اضطراری توسط مدیریت شهری پویش ملی دانش‌آموزی «ایران سرافراز» در مشهد آغاز شد  عضو شورای اسلامی شهر مشهد: باید به سمت افزایش سطح تعاملات اجتماعی در بوستان‌ها حرکت کنیم معاون محیط زیست و خدمات شهری شهرداری مشهد: تله‌کابین بوستان خورشید با استفاده از ظرفیت سرمایه‌گذار اجرا می‌شود + فیلم زنگ هشدار برای فراریان مالیات؛ از کارت به کارت فاصله بگیرید فرماندار مشهد: بوستان خورشید تا ۳۶۰ هکتار گسترش خواهد یافت شهردار مشهدمقدس: تاکنون ۱۵ پروژه از ۴۷ کلان‌پروژه هدف‌گذاری‌شده شهرداری به بهره‌برداری رسیده است + فیلم
سرخط خبرها

یادگاری بر دیوار بهشت

  • کد خبر: ۱۸۴۷۵۹
  • ۲۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۱
یادگاری بر دیوار بهشت
یک افسانه قدیمی هست که‌  می‌گویند هرکسی براساس اسمی که  روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌  می‌گیرد که  برای اولین  بار آن اسم رویش گذاشته شده است و  انگار خیابان بهشت در مشهد توانسته خلق وخوی بهشتی را  بگیرد که  آدم از  آن رانده شد و  به  ما وعده اش را داده اند.

«دهه ۴۰، شهر به این وسعت نبود و امکانات هم بالطبع کم بود. مثلا از همین خیابان ابومسلم تا گل کاری تقی آباد را که قدم می‌زدی، بیست خانوار بیشتر زندگی نمی‌کردند. بیشتر ساکنانش هم صاحب منصب بودند؛ یعنی شهردار، استاندار، درجه دارها، دکتر‌ها و مهندس ها. در اصطلاح عوام آن زمان، «بهشت» محله سکونت لُرد‌ها بود.

البته پیش از سکونت نامداران شهر در این محله، اینجا هم مثل خیلی از قسمت‌های حاشیه‌ای که حالا به بخشی از مشهد تبدیل شده اند، بیابان بود و خالی از امکانات اولیه. حتی آب و برق و گاز نداشت. آب را سقا‌ها توی بشکه‌های بیست لیتری می‌آوردند و به مردم می‌فروختند یا چند جوی روان داشت که مردم برای شست و شو و حتی استحمام از آن استفاده می‌کردند. ولی از انصاف نگذریم آب و هوای خوبی داشت.

شاید باورتان نشود، اما در بیشتر روز‌ها به ویژه در ایام تعطیل از اینجا تا الندشت و کوهسنگی را که چشم می‌کشیدی، جمعیت بود که فرش و زیراندازی پهن می‌کردند و روزشان بیرون از شهر به گردش در طبیعت سپری می‌شد.»

این چند خط، خاطره یک نفر از خیابان بهشت است که سال ۹۶ در شهرآرامحله چاپ شده است، از آن خاطره‌ها نزدیک پنجاه سال گذشته است، خیابانی که حالا باید نزدیک به شش دهه باشد که احمدآباد را به ابن سینا وصل می‌کند، خیابانی که‌ می‌توان از شلوغی احمدآباد به سکوت آن گریخت، می‌توان غرق در رد درختان کهن سال آن شد، می‌توان صدای خنده و چیدن میز را از پنجره‌های باز خانه‌های یک طبقه آن شنید. خیابانی که هنوز تعداد خانه‌های ویلایی اش، تعداد درخت هایش ردی از بهشت را نشان می‌دهد.

یک افسانه قدیمی هست که‌ می‌گویند هرکسی براساس اسمی که روی آن می‌گذارند، خلق وخوی آدمی را‌ می‌گیرد که برای اولین بار آن اسم رویش گذاشته شده است و انگار خیابان بهشت توانسته خلق وخوی بهشتی را بگیرد که آدم از آن رانده شد و به ما وعده اش را داده اند.

«علت نام گذاری محله ما به «بهشت» در آن دوران، به گمانم ریشه در «مُدرن» بودن آن داشت؛ در توضیح این کلمه باید بگویم که ما در آن دوران جزو محلات برخوردار و بالا دستِ شهرِ مشهد محسوب می‌شدیم که در برنامه ریزی‌های دولتی قرار بود، جزو محلات دارای امکانات پیشرفته و به روز شهری باشد. در واقع وجود امکانات به روز و نام «بهشت» روی آن به نوعی، زندگی در «بهشت برین» را برای ساکنان آن تداعی می‌کرد.» این را هم «فرزان» خانم یکی دیگر از ساکنان قدیمی همین خیابان گفته است، نمی‌دانم چقدر می‌تواند دقیق باشد، اما درست و بجا شش سال پیش این را گفته و حالا در خدمت قصه است.

خیابان بهشت خاصه در بهار که «بودن به از نبود شدن» است، خیابان بهشت در اردیبهشت با این اوصاف انگار جان می‌دهد برای عاشق شدن. سعید در قصه دایی جان ناپلئون جمله‌ای دارد که هرسال ۱۳ مرداد تکرار می‌شود؛ «من یک روز گرم تابستان دقیقا یک ۱۳ مرداد حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم.» من، اما اگر بخواهم ردّ عاشق شدن خودم را بزنم، شاید در همین خیابان بود، جایی که دوان دوان با «ز» داشتیم می‌رفتیم جهاد دانشگاهی تا خودمان را به شب شعری برسانیم که بهانه اش خیام بود و اصلا آدمی که‌ می‌رود جایی که از خیام بشنود حتما یک جای مغزش ایراد دارد و همان آدم بالاخره کاری دست خودش می‌دهد.

ما از قاسم آباد خودمان را رسانده بودیم، جایی حوالی تقی آباد و بعد نمی‌دانم چرا تصمیم گرفته بودیم با اینکه دیرمان شده بود، اما پیاده خودمان را از بهشت به همایش خیام برسانیم. دقیقا نمی‌دانم چندم اردیبهشت بود، یا ما کجای خیابان بهشت بودیم، اما انگار من لحظه‌ای صدای خنده‌ای را از پنجره‌ای در خیابان شنیده ام و بعد در خیامانه‌ترین حالت ممکن به برق چشم‌های «ز» خیره شده ام و بعد هم احتمالا در آن همایش یک نفر از خیام خوانده بوده است: «گر عاشق و‌ می‌خواره به دوزخ باشند / فردا بینی بهشت همچون کف دست» و بعد خب نتیجه چیزی بوده که خیابان بهشت را برای من بدل کرده به خاطره‌ای روشن از نوع خاطراتی که ژان پل گفته؛ «خاطره، تنها بهشتی است که‌ نمی‌توانند ما را از آن طرد کنند.»

حالا شانزده سال است که در یکی از دیوار‌های خیابان بهشت تکه‌ای از ما جا مانده است، تکه‌ای روشن، تکه‌ای آرام مثل پنجره‌ای که نورش کوچه را روشن می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->