آیت‌الله علم‌الهدی: بسیجیان دانشجو و طلبه، نگهبان اعتقادی جریان بسیج هستند+ویدئو پیکر مطهر ۱۴ شهید گمنام دفاع مقدس در استان خراسان رضوی تشییع می‌شود رئیس کمیته امداد: خیرین بازوان انقلاب در خدمت‌رسانی به نیازمندان هستند جمع‌آوری ۴۰ میلیارد تومان کمک برای مردم غزه و لبنان توسط خیرین و هیئت‌های مذهبی کشور قصه آقای راستگو | یادی از حجت‌الاسلام محمدحسن راستگو، روحانی نام‌آشنای مشهدی مروری بر روایات ائمه اطهار (ع) درباره عقل | بهترین نعمت برای دنیا و آخرت نصرت الهی در پرتو صبر و پایداری دهک‌بندی ارائه خدمات به ایثارگران از بودجه حذف می‌شود خوش‌به‌حال گردو‌ها اعتکاف ماه مبارک رجب با حضور ۱۵۰۰ معتکف در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود + فیلم (۳۰ آبان ۱۴۰۳) مروری بر زندگی و خدمات استاد «مهدی ولائی»، مأمور ثبت‌احوال نسخه‌های خطی حرم امام‌رضا(ع) زیارت، مدارِ معرفتیِ تربیت لبخند بزن تا سعادتمند شوی | مروری بر بیانات امام رضا (ع) درباره شادی و سرور خانه‌هایی که حکم بهشت را دارند «پدر»؛ مایه رحمت، مظهر قدرت | بررسی بایدهای نقش پدر خانواده براساس آموزه‌های دینی رونمایی از پایگاه تخصصی «مقاومت» در کتابخانه آستان قدس رضوی (۲۹ آبان ۱۴۰۳) برگزاری انتخابات مجمع عمومی اتحادیه مؤسسات و تشکل‌های قرآنی در مشهد کاهش مصرف برق در حرم مطهر امام رضا(ع) درراستای مصرف بهینه‌ انرژی کار و تلاش برای سعادت خلق و رضایت خدا | چند توصیه اقتصادی برگرفته از سیره امام محمد باقر (ع)
سرخط خبرها

اقیانوسی از ایمان و ایده | درباره مرحوم دکتر علی محمد برادران رفیعی، از مدیران اثرگذار در آستان قدس رضوی

  • کد خبر: ۲۵۰۳۸۵
  • ۲۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۷
اقیانوسی از ایمان و ایده | درباره مرحوم دکتر علی محمد برادران رفیعی، از مدیران اثرگذار در آستان قدس رضوی
مرحوم دکتر علی محمد برادران رفیعی، از مدیران اثرگذار در آستان قدس رضوی است که ۲۱ شهریور ۱۳۹۸ از دنیا رفت​.

به گزارش شهرآرانیوز؛ خانم پیلت، استاد زبان فرانسه دوره لیسانس، دست گذاشته بود روی اسم برادران رفیعی. او همانی بود که می‌شد روی رفتنش به فرانسه، سرمایه گذاری کرد. جوان بی قراری بود. همین که تا پایان مقطع دبیرستان، زبان آلمانی و عربی را یادگرفته بود و حالا با دیپلم ادبیات فارسی آمده بود رشته زبان فرانسه، یعنی ظرفیت آموختن دارد. تک بعدی و بی انگیزه نیست. دلش می‌خواهد به هر رشته‌ای سرک بکشد. از آن هاست که اگر پایش به فرنگ باز شود، نه فقط سرگرم رشته بورسیه تحصیلی که به ابعاد مختلف فرهنگی آن مملکت دقیق می‌شود. 

خانم پیلت خیلی خوب علی محمد را شناخته بود. تازه خبر نداشت قبل از مقطع دیپلم، نقبی هم به علوم قرآنی زده بود و چهار سالی نشسته بود پای کلاس درس استاد ادیب نیشابوری و به جز دیپلم ادبیات، یک دیپلم ریاضی هم به اصرار دوست و آشنا گرفته بود، از بس توی درس‌های محاسباتی با استعداد بود. دست تقدیر بود که سر از دانشکده ادبیات درآورد وگرنه به خودش بود می‌رفت شیمی‌ می‌خواند. ملغمه دانش‌های بی ربطی بود که توی هرکدامشان به بهترین شکل ممکن ظاهر می‌شد. 

او همان اندازه شیمی را دوست داشت که عاشق ادبیات بود و عربی را همان قدر مسلط بود که زبان فرانسه را. وجه تمایز او با باقی دانشجوها، انجام درست و دقیق هر کاری در موعد مشخص خودش بود. نظم و دقت و تمرکز، خصیصه لاینفک ساختار ذهنی اش بود. بعد از اینکه رسید پاریس و چند هفته‌ای از پاگیر شدنش گذشت، تماس گرفت با نوعروسش توی مشهد و یک بار برای همیشه خاطرش را جمع کرد که این سفر قرار نیست طولانی شود.

دلش با رشته شیمی بود ولی پرس و جو کرده بود گفته بودند تمام کردنش خیلی بیشتر از رشته‌های علوم انسانی زمان می‌برد. روا نبود همسرش را اول زندگی چشم انتظار بگذارد. نقدا دست گذاشت روی رشته روان شناسی.

دانشگاه مشهد

این آقا، با سن و سالی کمتر از باقی هیئت علمی دانشگاه، اولین فارغ التحصیل رشته روان شناسی در مقطع دکتری بود. حالا باید کلی دوندگی می‌کرد مدرک فرانسوی اش را در دانشگاه فردوسی مشهد معادل سازی کند. رئیس دانشگاه که عوض شد، گفتند بیا برای تدریس. پیشکسوت ها، پیش پای استاد تازه کار دانشگاه بلند نمی‌شدند.

انگار علی محمد پا گذاشته توی حوزه استحفاظی آن ها، اما هرچه بیشتر می‌گذشت، بیشتر شیفته ادب و خضوع و دانش او می‌شدند. رفته رفته همین طور که دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی از دانشکده ادبیات جدا شد، او هم دیگر سری توی سر‌ها درآورده بود. 

همه چیز داشت او را به روز‌های اوج فعالیت‌های علمی اش نزدیک می‌کرد که انقلاب فرهنگی، دانشگاه‌ها را به تعطیلی کشاند. حالا استاد برادران رفیعی، عین جویباری باریک و روان، از دانشگاه به سمت مجموعه آستان قدس جاری می‌شد.

 آستان قدس رضوی

بنیاد مستضعفان خراسان جوری متحول شده بود که خبرش تا تولیت آستان قدس هم رسید. می‌گفتند یک مدیر اجرایی پیدا شده، تحصیل کرده، پاک دست و باخلاق. اصلا از روزی که آمده، سازمان روح تازه‌ای گرفته. بودجه‌ها بهینه مصرف می‌شود و مدیریت منابع انسانی اش، با جوان‌ها آشتی کرده است. خبر که به مرحوم واعظ طبسی رسید، دعوت کردند بیاید صحبت کنند. 

کمی بعد، دکتر برادران رفیعی هم شده بود یکی از اعضای مؤثر هیئت امنای آستان قدس رضوی. از سال ۱۳۶۲ هم که پایش به معاونت فرهنگی آستان قدس باز شد، کلنگ بسیاری از تحولات اساسی زمین خورد. توی هر زیرمجموعه‌ای که ورود می‌کرد، یا نهادی جدید تأسیس می‌شد یا خدمات سازمان‌های پیشین گسترده‌تر می‌شد. توی آن ۹ سالی که مدیریت سازمان کتابخانه و موزه و مرکز اسناد را عهده دار شد، چه بسیار استادان دانشگاهی با دعوت او، فعالیت‌های پژوهشی ماندگاری را آغاز کردند.

آرشیو کتاب‌ها با سرعت به روز شد. بخش سمعی بصری کتابخانه به راه افتاد و آرام آرام تحولات فرهنگی به سایر نقاط سازمان آستان قدس نیز تسری یافت. یک روز ایده تأسیس بنیاد فرهنگی رضوی را مطرح کرد و به سرعت زمینه تأسیس مدارس امام رضا (ع) را فراهم آورد، روز دیگر به فکر تأسیس دانشگاه امام رضا (ع) افتاد. بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، خاطره حضور مؤثر او را در روند پیشبرد اهداف پژوهشی به یاد دارد. مؤسسه چاپ و انتشارات آستان با پشتکار او به یکی از پرکارترین انتشارات کشور تبدیل شد و مرکز آفرینش‌های هنری و مؤسسه فرهنگی روزنامه قدس، به ابتکار او افتتاح شد.

اصلا انگار بازنشستگی با انرژی بی پایان او در تعارض بود. علی محمد برادران مثل باغبانی خستگی ناپذیر به قسمت‌های مختلف هر سازمان وارد می‌شد، علف‌های هرز و آفات را می‌چید، همه چیز را ضبط و ربط می‌کرد و بعد با خیال راحت و آسوده می‌رفت سراغ پروژه بعدی.

این دغدغه مندی اش تا روزی که سرپا بود، جان مضاعفش می‌داد، اما از زمانی که سروکله بیماری سرطان لابه لای آزمایش‌های پزشکی پیدا شد و کم کم تسلیم میهمان ناخوانده اش شد، نه از غم رویارویی با مرگ، که از غصه کار‌های ناتمامش، زانوی غم به بغل گرفت. می‌نشست، برمی خاست، می‌گفت فقط یک ساعتی بروم سر کار برمی گردم.

مدیر وقت شناسی که پیش از دیگران در جلسات حاضر می‌شد و پس از رفتن حاضران از اتاق خارج می‌شد، آن شنونده صبور و خوشرو که در برابر آرای گوناگون، چین به پیشانی اش نمی‌افتاد، حالا باید می‌نشست دست روی دست می‌گذاشت تا ببیند تقدیر چه خوابی برایش دیده است.

وقتی رفت روی طاقچه خانه قدیمی اش، تصویری از او توی قاب نشست که سال‌ها پیش توی یکی از سالنامه‌ها چاپ شده بود. تصویری آشنا که تمام عمر، همسرش او را با آن شمایل به تماشا نشسته بود؛ خیره به صفحه کتاب با عینکی که سالیان سال او را برای تورق کتاب‌های مختلف همراهی کرده بود. 

او، رفیق شفیق کتاب بود. ارادت او به بوی خوش کاغذ کتاب، توی رزومه پربار سال‌های مدیریتش پیدا بود. تا زمانی که آستان قدس بود، توی کتابخانه مرکزی سنگ تمام گذاشت. روزی هم که به شهادت تقویم بازنشسته شده بود، رفت سراغ تأسیس یکی از فاخرترین کتابخانه‌های شهر. کتابخانه‌ای زیبا با ظاهری برازنده رسالت و جایگاه فرهنگی درونش.

ترکیبی از معماری اسلامی و مدرن با تابلو بزرگی که بالای سردر آن نصب شده بود و رویش نوشته بودند: «کتابخانه عمومی مشارکتی قلم». قلم، فرزند نامیرای دکتر برادران رفیعی بود. موقوفه‌ای که بیش از ۱۷ هزار عنوان کتاب با موضوعات مختلف را در دل خود جا داده و نزدیک به ۲ هزارعضو فعال دارد.
هر بار که با سرزندگی مراحل تجهیز کتابخانه را پشت سر می‌گذاشت، انگار داشت آخرین کار‌های ناتمامش را در این دنیا تمام می‌کرد.

صبورانه و سخت گیرانه بر پیشبرد کار‌ها نظارت می‌کرد و خیال داشت بعد از خود، اگر هیچ چیز نماند، دست کم چراغ این ساختمان روشن بماند. هرگز هم اصراری به رسانه‌ای کردن اقداماتش نداشت. آرام و پیوسته مسیرش را ادامه داد و آخر کار در هشتا دوسه سالگی خود را برای همیشه در زندگی پرفراز و نشیبش بازنشسته کرد. مدیر دل سوز و باتقوایی که به قول آیت ا... واعظ طبسی مثل یک حوض آرام به نظر می‌رسید، اما اقیانوسی از ایمان و اطلاعات و ایده بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->