مهتاب علینژاد | شهرآرانیوز؛ «افزایش چشمگیر طلاق در میان دهههفتادیها» این روزها به تیتری حساسیتبرانگیز برای جامعه تبدیل شده است، زیرا نشان از پایین آمدن سن طلاق و کاهش دوام ازدواج دارد. خانواده در فرهنگ ایرانی از جایگاه بسیار مهمی در زندگی روزانه افراد برخوردار است. تقریبا همه تلاشهای زیستی، اجتماعی و اقتصادی فرد حول محور نگهداشت خانواده و برای ایجاد رضایت در کانون آن انجام میشود. کاهش دوام ازدواج و کانون خانواده تازهشکلگرفته خبری است مؤید ناکارآمدی بستر اجتماعی در ایجاد و نگهداشت نهاد ازدواج در میان نسل جوان. ازدواج موفق در خلأ شکل نمیگیرد. در میدان اجتماعی و در تعامل بینفردی همسران و شرایط ساختاری است که یک ازدواج بالنده میشود یا به سوی انفصال و ازهمگسیختگی پیش میرود.
امروزه نگاه سهلتری به مقوله طلاق در جامعه وجود دارد
زمانی که نیازهای طرفین در زندگی مشترک آنگونه که صحیح میپندارند برآورده و رضایتمندی آنان تأمین نمیشود، ازدواج به سوی فرایند طلاق حرکت میکند. طلاق به خودی خود مسئلهای اجتماعی تلقی نمیشود. یک راه حل قانونی و اجتماعی است که میتواند افراد را از شرایط آسیبرسان زندگی مشترک زمانی که نمیتوانند در آن موفق عمل کنند رها سازد. آنچه در رخداد انتخابی طلاق میتواند برای جامعه از منظر آسیبهای اجتماعی هشدار تلقی شود فراوانی آن و دوام ازدواج است.
آنچه در تیتر خبرهای حوزه خانواده در جامعه ایران دغدغه و حساسیت اجتماعی تولید میکند افزایش صعودی میزان طلاق و گسترش آن در جوانترین گروه به سن ازدواج رسیده جامعه است، یعنی متولدان دهه ۷۰، که در دهه ۲۰ تا ۳۰ زندگی خودند. متداول شدن طلاق به طور کلی و میان شرایط سنی متفاوت به عوامل متعددی برمیگردد که با تغییرات اجتماعی گستردهتر میشود. امروزه به نظر نمیرسد افزایش میزان طلاق نشاندهنده نارضایتی عمیق از خود ازدواج باشد بلکه نشانه عزم بیشتر برای تبدیل ازدواج به رابطهای ثمربخش است.
از آنجا که امروزه نگاه سهلتری به مقوله طلاق در جامعه وجود دارد زن و شوهر میتوانند بدون روبهرو شدن با محرومیتهای اجتماعیای که در گذشته وجود داشت (در قالب ضربالمثلهایی نظیر «دختر باید با لباس سپید به خانه شوهر برود و با کفن بیرون بیاید» و ...) به یک رابطه غیررضایتبخش پایان دهند.
پیوندگسستگی، پدیدهای که برایش بهایی نپرداختهاند
تغییر نگرش ناشی از تغییرات گسترده اجتماعی، امروزه زوجین را به سوی درک متفاوتتری از ازدواج در مقایسه با نسلهای گذشته سوق داده است. این تغییر نگرش سبب شده است زوجین چه مرد چه زن در صورت دریافت نکردن رضایتمندی، به انتقال از با هم زیستن به جدا زیستن بیندیشند و پدیده پیوندگسستگی را رقم بزنند. پیوندگسستگی به تغییر وضعیت از روابط نزدیک و صمیمی بلندمدت به تنها زیستن اشاره میکند. این جریان مقابل فرایند «عاشق شدن» در آغاز یک رابطه است که فرد توجه خود را بر ویژگیهای جالب دیگری متمرکز میکند و جنبههایی را که ممکن است کمتر قابل قبول باشد نادیده میگیرد.
در پیوندگسستگی، بیشتر آغازگران متقاعد میشوند که مسئولیت پیشرفت و رضایت شخصی خودشان بر تعهد در قبال دیگری تقدم دارد. مفهوم پیوندگسستگی از این جهت که به اولویت مسئولیت در قبال خود در برابر دیگری به عنوان عامل گسست توجه دارد، با ویژگیهای هویتی متولدان دهه ۷۰ به بعد در ایران قرابت دارد، نسلی که بر اساس شواهد موجود و تاریخ اجتماعی ۳ دهه اخیر ایران، بینش متفاوتی در راستای چگونگی معنابخشی به زندگی خود در مقایسه با دهههای پیشین دارد.
نسلی که آموزشهای لازم برای زندگی را کسب نکرده است
هویت متولدان دهه ۷۰ بهمراتب فردگراتر است. محوریت یافتن خود و انتخاب مسیر بر اساس میزان بازدهی در راستای دستیابی به موفقیتهای فردی از ویژگیهای این نسل است که آنها را از نسلهای پیشین متمایز کرده است. با این حال، از جهت مدت روابط نزدیک زندگی مشترک، مفهوم پیوندگسستگی را به چالش میکشد. در پیوندگسستگی، روابط نزدیک و صمیمی درازمدت از هم گسسته میشوند حال آنکه دوام ازدواج در متولدان دهه ۷۰ کمتر از ۱۰ سال و در بیشتر موارد بین یک تا ۳ سال است که میتواند اصل شناخت و درک صحیح از خود و چرایی ازدواج را در بر داشته باشد.
متأسفانه نهاد آموزشی جامعه در فرایند جامعهپذیر کردن این نسل، تفاوت نسلی را لحاظ نکرده و از برنامهریزی و طرح آموزش مطابق با تفاوت نسلی و منطبق بر ویژگیهای هویتی دهه ۷۰ غافل بوده است. این در حالی است که تغییرات اجتماعی تاریخ اجتماعی ایران تأیید میکند این نسل و نسلهای پس از آن به دلیل تفاوت بستر اجتماعیشدن و فراگیری تغییرات ناشی از پیشرفت شتابزای فناوری و جهانی شدن زندگی ملی، ویژگیهای متفاوتی در مقایسه با نسلهای پیشین دارد.
ساختار اقتصادی فاقد شرایط متناسب برای همراهی با نهاد خانواده است
معناسازی و هویتیابی نسلهای جدید امروزه در سراسر جهان دستخوش تغییرات عصر ارتباطات است. جوانان جامعه ایرانی نیز از این رویه مستثنا نیستند. این در حالی است که انتظارات اجتماعی فرهنگ ایرانی با شرایط فرهنگی جهان اجتماعی که جوان ایرانی امروز در آن زندگی میکند تعارضها و تناقضهای پرشماری دارد. از یک سو ساختار اقتصادی فاقد شرایط متناسب برای همراهی با نهاد خانواده است. از سوی دیگر، ساختار آموزشی با قصور در امر آموزش متناسب با شرایط زمانی، مهارتهای لازم را میان اعضا جامعه فراهم نیاورده است.
ناکارآمدی والدین و خانوادهها به دلیل آموزش ندیدن آنها و ناهماهنگی دانش آنان با نیازها و شرایط روز جامعه به مشکلات جوانان دامن میزند. زوجین متولد دهه ۷۰ که با دنیایی از آرزوهای منبعث از اشتیاق جوانی به ساختن و پیشرفت کردن به مقوله ازدواج ورود میکنند، با درهمتنیدگی مشکلات ساختاری و تعاملی، ناگزیر میشوند پدیده پیوندگسستگی را حتی زودتر از تجربه ارتباط صمیمانه بلندمدت رقم بزنند.