سرخط خبرها

عنصر کمیاب «هوشمندی»

  • کد خبر: ۴۹۵۳۰
  • ۲۲ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۰
عنصر کمیاب «هوشمندی»
مجتبی مقدم
ساختار و پیرنگ هوشمندانه و شخصیت‌های باهوش در داستان‌های ایرانی به ویژه داستان‌های پلیسی جنایی و معمایی، اگر نه نایاب، کمیاب اند. البته که این گونه‌های ادبی خود نیز با وجود قدمتشان، هم چنان در ایران فراوان نیستند. این کمیابی را در تئاتر، سینما و سریال‌های وطنی نیز می‌توان سراغ گرفت، به یژه در قیاس با آثار شاخص خارجی.

هوشمندی هم در ساخت داستان و هم در خلق شخصیت‌های داستانی رخ می‌دهد. ساختار، زبان، گفتگو، شخصیت پردازی، بداعت، گره افکنی و گره گشایی در ترکیب با هم می‌توانند اثری هوشمند بسازند که مخاطب در مواجهه با آن به درکی لذت بخش می‌رسد و با رضایتی ناگزیر به هوشمندی نویسنده و داستانش اذعان می‌کند. شخصیت‌های باهوش نیز چنین اند و حتی اگر بد یا ضدقهرمان باشند، مخاطب جذب آن‌ها می‌شود. مخاطب در بیشتر اوقات می‌خواهد هم ارز زمانی که برای خواندن یک اثر می‌گذارد، با داستان و شخصیتی باهوش همراه باشد و برتری او در قیاس با خودش را ببیند و درست‌تر اینکه در چالشی با او مغلوب شود. با این همه، در طیف وسیعی از آثار داستانی ما این مهم رخ نمی‌دهد یا به شکل بدش اتفاق می‌افتد.
 
به بیان ساده تر، با خواندن داستان‌های ایرانی شگفت زده نمی‌شویم و هوشمندی نویسنده یا شخصیت‌های داستان را تحسین نمی‌کنیم. این نکته مهم که نویسنده، داستان و شخصیت هایش غافل گیرمان نمی‌کنند، در بیشتر آثار شاخص ما نمود دارد. البته که وظیفه نویسنده و داستانش -اگر قائل به وظیفه باشیم- فقط هوشمندنمایی نیست و لون دیگری از هوش و خلاقیت و هنرمندی -چون ثبت هستی انسان و وضعیت زیست او- در آثار شاخص ما یافت می‌شود، اما نبود هوشی که از آن یاد کردیم، بدجور توی ذوق می‌زند. چیرگی ادبیت و پرداخت بیشتر دنیای درون شخصیت در برابر دنیای بیرون - «بوف کور» سرنمون این درون گرایی است- موجب غفلت از هوشمندی به مثابه هوشمندی در یک اثر و نه هوشمندی به معنای نگاه فلسفی، خاص، ادبی و... شده است.

چشم اسفندیار اینجاست که هوشمندی شخصیت‌های به اصطلاح باهوش داستان‌های ما بیشتر توصیف می‌شود و توضیحی و تعریفی است تا اینکه در رفتار و کردار و جهان بینی آن‌ها بروزی داشته باشد. چنین شخصیت‌هایی مثل آدم‌های تیپیک مثبت سریال‌های تلویزیونی دافعه برانگیزند. آن‌ها باهوش اند، چون نویسنده در توصیفشان نوشته باهوش یا در دهان دیگر شخصیت‌ها گذاشته است که این طور خطابشان کنند. باهوشی آن‌ها به سنت نقلی قصه گویی مان، بیشتر نقل می‌شود تا اینکه آن را ببینیم و لمس کنیم. تعقیب هدف و انگیزه و دست زدن به عمل برای فائق آمدن بر موانعْ بیشتر بر مبنای تصادف و خواست نویسنده رخ می‌دهد و نه خواست و اعمال شخصیت، و در پایان، مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که گره افکنی و موانع داستان نیز خالی از اشکال نیست و این گونه خلل نویسنده و داستان و شخصیت بیشتر آشکار می‌شود.

فرامرز رمان «درخت انجیر معابد» احمد محمود تا اندازه‌ای می‌تواند مثالی از شخصیت باهوش هرچند روان رنجور باشد. ظرایفی که نویسنده اندیشیده است تا او بی هیچ مدرک و تحصیلی پزشک و سپس عارف و ... باشد و عده‌ای را فریب دهد و به خود مشغول دارد، ویژگی‌هایی از یک شخصیت باهوش است. فرامرز در این داستان هم دیگر شخصیت‌ها و هم مخاطب را به بازی می‌گیرد و فریب می‌دهد و ترکیب این هوشمندی با روان رنجوری مخربی که او را از پای درمی آورد، شخصیتی مثالی از وی می‌سازد.

نقل قولی هست که می‌گوید کتاب‌ها از نویسندگانشان باهوش ترند، اما انگار این نقل قول برای داستان و رمان ایرانی -جز معدودی- چندان صدق نمی‌کند. شاید حتی برعکس باشد و نویسنده ایرانی از کتابش به تعبیری باهوش‌تر باشد. گویی با شکافی پرناشدنی روبه روییم. انگار که نویسنده ایرانی نگاهش به داستان و عناصر آن از لون دیگری است و این عنصر به معنای خاصش برای او چندان محلی از اعراب ندارد و در اولویت توجهش نیست.
کتاب‌های هوشمندانه‌تر و شخصیت‌های باهوش مخاطب‌هایی باهوش‌تر را پرورش می‌دهند و این از امکان‌هایی است که داستان ایرانی به عنوان یک جریان -صرف نظر از استثناها- تاکنون از خود دریغ داشته است و باید بیش ازپیش به آن توجه کرد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->