استاد پیش از هر چیز، اگرنه یک روحانی، که عالمی مسلمان و شیعه بود از آن گونه که باید باشد و زیاد نیست و البته در حدود قوت و ضعف یک عالم واقعی زمان خود غیرت و حمیت دینی او چنان بود که گویی حوادث صدر اسلام را شخصا میزید.
هنگامی که از غصب حق مولا و مظلمه اهلبیت (ع) سخن میگفت، بیاختیار اشک از چشمانش جاری میشد. دین، اما برای او فراتر از سلسلهمراتب و نهاد و قشر و طبقه بود؛ بنابراین ترجیح میداد مخاطبان خود را در میان مردم و محصلان و روشنفکران بجوید. از این رو، وارد فرهنگ شد.
با دیکتاتوری رضاخانی و محمدرضاشاهی از موضع آزادی وجدان و عقیده، استقلال ملی و عدالت اجتماعی، سخت مخالف بود و به همین جرم نیز در همه بزنگاهای تاریخ معاصر به زندان و اسارت میافتاد. بر همین محور نیز رویکرد اصولیانتقادی خود را با الهام از آموزه «اجتناب از قدرت» تا پایان عمر حفظ کرد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ که مردم مذهبی مشهد از شر دیکتاتوری، ورود ارتش سرخ را غنیمت میشمردند و حزب توده اکثریت روشنفکران مملکت را به خود جلب کرده بود، استاد به مقاومت فکری رو آورد و سقراطوار در شهر راه افتاد و خانهبهخانه به بحث و جدل با روشنفکران میپرداخت و آنان با تعجب میپرسیدند: «این مسائل را معلم کبیر پرولتاریا و خلقها نمیفهمد، اما تو معلم ساده مشهدی میفهمی؟!» دافعه کمونیسم وابسته واقتدارگر، اما او را به آن سوی بام نظامهای استثماری همچون سرمایهداری نمیافکند و در همان زمان، آثار نویسندگان چپ اسلامی مانند رساله جوده السحار مصری را ترجمه میکرد.
بدین نحو بود که استاد توانست دوشادوش طالقانیها پل رابطی شود میان نسل اول مصلحان دین، همچون سیدجمال با نسل سوم، على شریعتیها. اگر آرا و ایدهها به تعبیر ماکس وبر مانند گلها بدون آب و خاک و هوای مناسب نمیتوانند برویند، به یاد باید داشت که در زمین و میدان معرفتی، استاد در مقام مفسر و محدث یا نوسخنگوی امین متن و سیره و سنت بود که «جهانبینی توحید» در کلام فرزند او شکوفا شد.
ورود استاد شریعتی به نظام آموزش و پرورش پس از گذراندن تحصیلات حوزوی، حرکتی نوآورانه بود.
هنگامیکه لباس روحانیت را کنار میگذارد با سنت دینی قطع رابطه نمیکند، بلکه با بهرهگیری از روشها و متدلوژی جدید درصدد احیای «حقیقت» دین برمیآید. البته این نوآوری با اخلاص همراه و آمیخته بوده است. استاد کار تدریس را از معلمی در دبستانها در سال ۱۳۰۹ آغاز کرد و تا تدریس در دانشگاه مشهد از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۰ در دانشکده الهیات و معارف اسلامی ادامه داد.
حرکت فکری استاد در مشهد از سال ۱۳۲۳ به تأسیس «کانون نشر حقایق اسلامی» منجر شد که بنا به گزارش دکتر شریعتی: «بهزودی به صورت سنگر اعتقادی، علمی و تبلیغی نسل جوان و گروه روشنفکر و مترقیای درآمد.» کانون با انتشار «کارنامه»ای که خط مشی فکری و عملی خود را بیان میکرد، به رهبری استاد شریعتی، نهضتی را آغاز کرد که هدف اساسی آن تجدیدحیات اسلام و مسلمین بود.
کتاب «تفسیر نوین» (جزء سیام قرآن) تنها بخش بازمانده از کلیت پژوهش استاد در مدت ۴ دهه پیش از انقلاب است که سبک و روش تفسیری و هرمنوتیکی استاد را در بازخوانی و فهم نوین متن قدسی نشان میدهد. در این رویکرد تفسیری، استاد از ورود به بحثهای کلامی و فلسفی میگذرد تا به «حقیقت» دین بپردازد و طرح این پرسش که آیا حقیقت دین در سنت تجلی مییابد، در تاریخ، در فقه، در مناسک، در شعایر یا در آگاهی و ایمان دینی.
نام «استاد» بیش از هر چیز، یادآور «تفسیر نوین» است. نسل جوان ما که این تعبیر را میشنود، ممکن است بپندارد که این تفسیری «نو» است از متن مقدس «کهن». حالآنکه مراد استاد بهواقع، نه تفسیری نوین، که فقط تفسیر قرآن بود به اسم دیگر آن که «نوین» است. واژه «حدیث» در زبان عرب این امتیاز را دارد که ۲ مفهوم «سخن و نوین» را یکجا در خود جمع دارد.
پرسش این است که پس چرا «اهل حدیث» به گونهای تناقضنما شهره جهان اسلام بودند در کهنهپرستی، و از چه رو مسلمانان، طی چند برهه تاریخی، در فهم نسبت امر نو (حدوث) و کهن (قدم) بهویژه در مورد قرآن مشکل داشتهاند؛ و پیش از آن، چرا قرآن قدیم خود را هماره نوین مینامد و میخواهد؟ و، اما در مورد استاد، کدام جنبه تفسیر او بهراستی «نوین» بوده است؟ استاد از زبان امام علی (ع) برمیشمرد: زندگی دانش و مرگ نادانیاند. داوری ایشان از دانششان خبرتان میدهد و سکوتشان از گویششان و ظاهرشان از باطنشان. با دین مخالفت نمیکنند و و در آن اختلاف نمیورزند. دین در میان آنها گواهی راستگو و ساکتی گویاست.
یادش زنده و راهش مستمر باد!