داستان - صفحه 23

داستان
| شهرآرانیوز
«هیچ‌کس این زن را نمی‌شناسد» اولین رمان ندا رسولی، نویسنده و منتقد جوان البرزی، و نامزد جایزه ادبی بوشهر است.
«هیچ‌کس این زن را نمی‌شناسد» اولین رمان ندا رسولی، نویسنده و منتقد جوان البرزی، و نامزد جایزه ادبی بوشهر است.
کد خبر: ۱۷۸۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۴

تاریخچه‌ی ثبت احوال در دنیا به قرن ۱۹میلادی و در کشور ما به حدود ۱۰۷ سال پیش برمی‌گردد.
تاریخچه‌ی ثبت احوال در دنیا به قرن ۱۹میلادی و در کشور ما به حدود ۱۰۷ سال پیش برمی‌گردد.
کد خبر: ۱۳۹۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۳

حمید سبحانی - عکاس و نویسنده
حمید سبحانی - عکاس و نویسنده
کد خبر: ۱۴۰۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

یک روز با قطار از کرمان رسیدم و دیگر نشد به خانه بروم و مستقیم رفتم سرکار، توی قطار خوب نخوابیده بودم و تمام طول روز را کوفته بودم.
یک روز با قطار از کرمان رسیدم و دیگر نشد به خانه بروم و مستقیم رفتم سرکار، توی قطار خوب نخوابیده بودم و تمام طول روز را کوفته بودم.
کد خبر: ۱۴۰۹۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

برگ‌ها یکی‌یکی زرد شدند و ریختند. یکی نه، دو تا نه، صد تا برگ. درخت سیب دیگر دست‌هایش خالی شد؛ مثل چوبِ خشک شد. دلش گرفت.
برگ‌ها یکی‌یکی زرد شدند و ریختند. یکی نه، دو تا نه، صد تا برگ. درخت سیب دیگر دست‌هایش خالی شد؛ مثل چوبِ خشک شد. دلش گرفت.
کد خبر: ۱۳۳۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

در این پادکست داستان «دوچرخه جدید» را با صدای محمدمهدی عباسی، نویسنده اثر، می‌شنویم.
در این پادکست داستان «دوچرخه جدید» را با صدای محمدمهدی عباسی، نویسنده اثر، می‌شنویم.
کد خبر: ۷۵۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

پدر فؤاد از آن دست آدم‌هایی بود که روابط خاص خودش را داشت و با کسانی می‌پرید که ظاهر و کار‌هایی داشتند که برای ما جالب و حیرت انگیز بود.
پدر فؤاد از آن دست آدم‌هایی بود که روابط خاص خودش را داشت و با کسانی می‌پرید که ظاهر و کار‌هایی داشتند که برای ما جالب و حیرت انگیز بود.
کد خبر: ۱۴۰۴۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

دختر با اکراه بچه گربه را رها کرد و آمد داخل تاکسی نشست؛ بچه گربه هنوز نگاهش می‌کرد و دختر برایش دست تکان داد.
دختر با اکراه بچه گربه را رها کرد و آمد داخل تاکسی نشست؛ بچه گربه هنوز نگاهش می‌کرد و دختر برایش دست تکان داد.
کد خبر: ۱۳۹۷۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲

از دیروز بعدازظهر که زن‌عمو به مامان زنگ زد و ما را برای مهمانی روز بعد دعوت کرد، کلی ذوق و شوق داشتم.
از دیروز بعدازظهر که زن‌عمو به مامان زنگ زد و ما را برای مهمانی روز بعد دعوت کرد، کلی ذوق و شوق داشتم.
کد خبر: ۱۳۳۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲

تازه بابا از درمانگاه آمده است. سرم تقویتی‌اش را زده است اما مثل آتش شعله‌ور شده!
تازه بابا از درمانگاه آمده است. سرم تقویتی‌اش را زده است اما مثل آتش شعله‌ور شده!
کد خبر: ۱۳۹۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۱

عطا، همسایه طبقه سوم، روزگاری حسابی با ما ایاغ بود. بعد‌ها کم کم خانه نشین شد و هیچ کس نفهمید این جوان رعنا و خوش قامت که عشق بازیگری است، چرا ناگهان غیب شد.
عطا، همسایه طبقه سوم، روزگاری حسابی با ما ایاغ بود. بعد‌ها کم کم خانه نشین شد و هیچ کس نفهمید این جوان رعنا و خوش قامت که عشق بازیگری است، چرا ناگهان غیب شد.
کد خبر: ۱۳۹۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۰

در این پادکست، داستان زیبای «کلاه» اثر «مریم غفارپور»، عضو انجمن ادبی کوله‌پشتی، را با صدای نویسنده‌ی اثر می‌شنویم.
در این پادکست، داستان زیبای «کلاه» اثر «مریم غفارپور»، عضو انجمن ادبی کوله‌پشتی، را با صدای نویسنده‌ی اثر می‌شنویم.
کد خبر: ۱۳۹۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۰

ویژگی‌های شخصیتی که برای داستان و رمان خود می‌آفرینیم، لازم است تا انتهای نوشته ما ثبات داشته باشد.
ویژگی‌های شخصیتی که برای داستان و رمان خود می‌آفرینیم، لازم است تا انتهای نوشته ما ثبات داشته باشد.
کد خبر: ۱۳۹۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۰

پسرخاله ام، توفیق، یک خل وچل تمام عیار است. این بچه حتی یک ذره هم عقل نداشت.
پسرخاله ام، توفیق، یک خل وچل تمام عیار است. این بچه حتی یک ذره هم عقل نداشت.
کد خبر: ۱۳۸۱۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳

لحظه‌ای که منتظرش بودم بالأخره فرا رسید....
لحظه‌ای که منتظرش بودم بالأخره فرا رسید....
کد خبر: ۱۳۷۹۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳

هوای آسایشگاه فیاض‌بخش پر شده بود از برگ‌های رنگارنگی که پر از شادی بود.
هوای آسایشگاه فیاض‌بخش پر شده بود از برگ‌های رنگارنگی که پر از شادی بود.
کد خبر: ۱۳۴۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۲

صفحه‌ی سوم کتاب را برای بار هزارم می‌خواند و انگار باز هم چیزی از آن نمی‌نفهمد که نگاهش را به سمت خط اول سوق می‌دهد.
صفحه‌ی سوم کتاب را برای بار هزارم می‌خواند و انگار باز هم چیزی از آن نمی‌نفهمد که نگاهش را به سمت خط اول سوق می‌دهد.
کد خبر: ۱۳۴۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۲

فرشته‌های آسمان در آن شب پرستاره شاهد اتفاقی بودند، اتفاقی که هیچ چشم آدمی آن را ندید.
فرشته‌های آسمان در آن شب پرستاره شاهد اتفاقی بودند، اتفاقی که هیچ چشم آدمی آن را ندید.
کد خبر: ۱۳۴۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۲

قصه‌ی کتاب «شهری که مردم آن با زانو راه می‌رفتند» ماجرای جهانگردی نه‌چندان پیر است که خانه‌ی خود را ترک می‌کند تا دور دنیا سفر کند.
قصه‌ی کتاب «شهری که مردم آن با زانو راه می‌رفتند» ماجرای جهانگردی نه‌چندان پیر است که خانه‌ی خود را ترک می‌کند تا دور دنیا سفر کند.
کد خبر: ۱۳۶۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

جایی که ترانس‌ها و کابل‌ها مثل کلاف، به هم تنیده می‌شوند و برق مثل جهیدن شاخه نور، بال‌های پرنده را ذوب می‌کند، یک چنین نقطه‌ای جای خیلی بدی است که یک کبوتر گیر بیفتد.
جایی که ترانس‌ها و کابل‌ها مثل کلاف، به هم تنیده می‌شوند و برق مثل جهیدن شاخه نور، بال‌های پرنده را ذوب می‌کند، یک چنین نقطه‌ای جای خیلی بدی است که یک کبوتر گیر بیفتد.
کد خبر: ۱۳۶۸۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->