داستان - صفحه 27

داستان
| شهرآرانیوز
دیوار شهرک و آی از دیوار شهرک. هرکسی می‌توانست بعد از کلی تقلا خودش را برساند آن بالا دنیا می‌آمد توی مشتش.
دیوار شهرک و آی از دیوار شهرک. هرکسی می‌توانست بعد از کلی تقلا خودش را برساند آن بالا دنیا می‌آمد توی مشتش.
کد خبر: ۱۵۹۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

آنچه که علما و حکما و رسولان الهی گفته اند که دانایی نیکوست و ساعتی تفکر بهتر از هفتاد رکعت صلاة است دانایی و آگاهی از اخبار دالر و سکه و طلا و ملک نیست. دانستن این‌ها هم نیکوست لکن به قاعده ...
آنچه که علما و حکما و رسولان الهی گفته اند که دانایی نیکوست و ساعتی تفکر بهتر از هفتاد رکعت صلاة است دانایی و آگاهی از اخبار دالر و سکه و طلا و ملک نیست. دانستن این‌ها هم نیکوست لکن به قاعده ...
کد خبر: ۱۵۹۱۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

سلام بچه‌ها! به کارگاه نمایشنامه‌نویسی خوش آمدید! امروز می‌خواهیم با هم یک نمایش بازی کنیم.
سلام بچه‌ها! به کارگاه نمایشنامه‌نویسی خوش آمدید! امروز می‌خواهیم با هم یک نمایش بازی کنیم.
کد خبر: ۱۵۰۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

از گوشه‌ی پرده بیرون را نگاه می‌کنم. پنجره تا جایی که جا دارد باز است و نسیم ملایمی که در گرمای خورشید داغ شده است به داخل اتاق می‌تابد.
از گوشه‌ی پرده بیرون را نگاه می‌کنم. پنجره تا جایی که جا دارد باز است و نسیم ملایمی که در گرمای خورشید داغ شده است به داخل اتاق می‌تابد.
کد خبر: ۱۵۵۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶

اتفاقی که امشب برای من افتاد مثل یک معجزه بود، معجزه‌ای که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شود.
اتفاقی که امشب برای من افتاد مثل یک معجزه بود، معجزه‌ای که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شود.
کد خبر: ۱۵۲۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۲

می‌گفت اگر شب قدر را کسی عبادت کند و آن قدر خالص باشد و با تمام وجود قلب پاکش را روبه روی خدا بگذارد یک اتفاق می‌افتد؛
می‌گفت اگر شب قدر را کسی عبادت کند و آن قدر خالص باشد و با تمام وجود قلب پاکش را روبه روی خدا بگذارد یک اتفاق می‌افتد؛
کد خبر: ۱۵۷۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

بابابزرگ پیمان و پریا به خانه‌ی آن‌ها آمده بود. مادر برای افطار آش رشته پخته بود. پیمان گفت: «می‌شه امشب روی پشت بوم افطار کنیم؟»
بابابزرگ پیمان و پریا به خانه‌ی آن‌ها آمده بود. مادر برای افطار آش رشته پخته بود. پیمان گفت: «می‌شه امشب روی پشت بوم افطار کنیم؟»
کد خبر: ۱۵۲۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

دیگر تصمیمم را گرفته‌ام. فردا حتما مثل مامان و بابا روزه‌ام را کامل می‌گیرم.
دیگر تصمیمم را گرفته‌ام. فردا حتما مثل مامان و بابا روزه‌ام را کامل می‌گیرم.
کد خبر: ۱۵۳۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۷

در این روز‌های ماه مبارک رمضان نگاهی انداخته ایم به چند رمان و داستان کوتاه که درباره شیطان نوشته شده است.
در این روز‌های ماه مبارک رمضان نگاهی انداخته ایم به چند رمان و داستان کوتاه که درباره شیطان نوشته شده است.
کد خبر: ۱۵۷۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۷

تلاشم برای نخوابیدن توی قطار راه به جایی نبرده است، این را از جایی می‌فهمم که متصدی واگن به در می‌زند و می‌گوید: «ایستگاه مشهد نزدیکه». چشمانم را باز می‌کنم و به نور‌های مسکوت ورودی شهر مشهد که کنار ریل صف کشیده اند نگاه می‌کنم.
تلاشم برای نخوابیدن توی قطار راه به جایی نبرده است، این را از جایی می‌فهمم که متصدی واگن به در می‌زند و می‌گوید: «ایستگاه مشهد نزدیکه». چشمانم را باز می‌کنم و به نور‌های مسکوت ورودی شهر مشهد که کنار ریل صف کشیده اند نگاه می‌کنم.
کد خبر: ۱۵۷۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

امسال حس و حال عجیبی دارم. انگار توی دلم یک پنجره به آسمان باز شده است.
امسال حس و حال عجیبی دارم. انگار توی دلم یک پنجره به آسمان باز شده است.
کد خبر: ۱۵۰۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

به کمک داستان سفید ماجرایی برای خود شرح دهید.
به کمک داستان سفید ماجرایی برای خود شرح دهید.
کد خبر: ۱۵۵۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۵

نوروز بود و اشجار همه پر از گل و شکوفه بودند و بعد از افطار بساتین و باغ‌ها پر می‌شد از این رعیت نازنینی که می‌آمدند و افطار کنار هم رزق حلال طیب طاهر نوش جان می‌کردند.
نوروز بود و اشجار همه پر از گل و شکوفه بودند و بعد از افطار بساتین و باغ‌ها پر می‌شد از این رعیت نازنینی که می‌آمدند و افطار کنار هم رزق حلال طیب طاهر نوش جان می‌کردند.
کد خبر: ۱۵۶۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

سلام حرفی زیباست. پذیرفتن آغازی دوباره و از راه رسیدن حس و حالی تازه است.
سلام حرفی زیباست. پذیرفتن آغازی دوباره و از راه رسیدن حس و حالی تازه است.
کد خبر: ۱۵۰۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۳

شاید همه‌ی ما اسم ننه‌بهار و عمو نوروز را شنیده باشیم اما هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کنیم که آن‌ها واقعا وجود داشته باشند.
شاید همه‌ی ما اسم ننه‌بهار و عمو نوروز را شنیده باشیم اما هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کنیم که آن‌ها واقعا وجود داشته باشند.
کد خبر: ۱۵۰۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۷

سلام بچه‌ها، خوش اومدین به کارگاه نمایشنامه‌نویسی!
سلام بچه‌ها، خوش اومدین به کارگاه نمایشنامه‌نویسی!
کد خبر: ۱۵۰۵۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۶

چفت شیشه جلو تاکسی، روی داشبورد یک کیسه شفاف گره زده نایلونی بود. مقداری آب توش بود و دو ماهی کوچک قرمز.
چفت شیشه جلو تاکسی، روی داشبورد یک کیسه شفاف گره زده نایلونی بود. مقداری آب توش بود و دو ماهی کوچک قرمز.
کد خبر: ۱۵۴۹۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۳

یا این آینه‌های کوفتی تصویر را درست نشان نمی‌دهند یا اصلا ما آدم‌ها توی آینه درست نگاه نمی‌کنیم.
یا این آینه‌های کوفتی تصویر را درست نشان نمی‌دهند یا اصلا ما آدم‌ها توی آینه درست نگاه نمی‌کنیم.
کد خبر: ۱۵۴۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۱

دانه‌های برف دانه‌دانه داشت از آسمان پایین می‌ریخت و هوا را حسابی یخ و برفی کرده بود. کلاغ‌سیاهه نه لانه داشت، نه غذا.
دانه‌های برف دانه‌دانه داشت از آسمان پایین می‌ریخت و هوا را حسابی یخ و برفی کرده بود. کلاغ‌سیاهه نه لانه داشت، نه غذا.
کد خبر: ۱۵۳۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۰

گوشی اش را از توی جیبش د رآورد. جست وجو کرد زیارت عاشورا با صدای فرهمند و دکمه پلی را زد و گذاشت روی سینه مسعود.
گوشی اش را از توی جیبش د رآورد. جست وجو کرد زیارت عاشورا با صدای فرهمند و دکمه پلی را زد و گذاشت روی سینه مسعود.
کد خبر: ۱۵۲۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۰

پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->