اگرچه تحولات تاریخی در مقاطع خاص زمانی و برای افراد خاص رخ میدهد، مهم آن است که بدانیم آن تحول چه ظرفیتی برای اثرگذاری دارد. بعثت اگرچه در زمان پیامبر (ص) و در سرزمینی مشخص رخ داد و ازقضا آن سرزمین، ظرفیت تمدنی خوبی نداشت و مردم آن از جاهلیت رنج میبردند، محتوای پیام بهگونهای است که ظرفیت فراگیری برای تحول در فطرتها را دارد.
تاریخ نشان داده است با وجود مشکلات فراوانی که در سالهای نخست بعثت برای پیامبر (ص) رخ داد، منطق دین نبوی جهانشمول بود. تبعا این دین، جای خود را بین عقول و قلوب باز میکند و در زمان و مکان محصور نمیماند. اسلام از منطق ظلمستیز و استکبارستیز و جامعیت، برخوردار است. این منطق در عصر نبیاکرم (ص) اگرچه در منطقهای غیرپیشرفته رخ داد، نمیشد آن را نپذیرفت، لذا مردم عادی حتی اشراف و بزرگان، این بعثت و پیام آن را پذیرفتند؛ چون دریافتند که سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین میکند.
سعادتی که بعثت برای انسان به ارمغان آورد، بعد از اندک زمانی، گسترهای فراگیر یافت و جوامع انسانی را دستخوش تحولاتی اساسی کرد، از اینرو برخلاف جریانی که میکوشد استیلای اسلام را نظامی جلوه دهد، حاکمیت این دین بر نقاط مختلف جهان، براساس خواست انسانها و جوامع مدنی بود؛ وگرنه چرا در حمله مغولها و امثال آن، مردم همراه نشدند؟
این مبعث که سبب مقابله همه ظرفیتهای کفر و شرک برابر پیامبر (ص) شد، قیامی علیه ضدارزشهای دروغین و جعلی و زمینی و این دنیایی بود و توانست ارزشهای آسمانی و الهی را بر زندگی انسانها حاکم کند. بعثت در عصر حاضر هم باید امتداد داشته باشد و علیه نظم مادی مبتنیبر لذت جسمانی و سرمایهسالاری و استکبار و مادیت قیام کند.
به تعبیر صریحتر چهبسا بعثت، تقابل تمدنی اسلام و غرب است که نمادی از دو فرهنگ مادی و اسلامی محسوب میشود. امروز هم بعثت بهدلیل تقابل همیشگی ارزشهای دینی و غیردینی، در بستر تاریخ جریان دارد و از ظرفیت تحولآفرینی و تمدنسازی برخوردار است. اگر مفاد بعثت و پیام نبوی را درک و فهم کنیم، به اسلام سکولار و متحجر و آمریکایی مبتلا نمیشویم.
پیامبر (ص) با بعثت، توحید را به ارمغان آورد و این محدود به باورها نمیشود، بلکه سبک زندگی را هم در بر میگیرد؛ یعنی نمیتوان توحیدباور بود، اما بهگونهای زیست که زندگی منهای خدا باشد؛ چنانکه قریش بهزبان، اسلام آورد، اما زندگی اشرافی و مبتنیبر مادیت را دنبال کرد؛ خروجی این تفکر، مسلمانانی جاهل بودند که تمدن مبتنیبر سلطنت را شکل دادند و به رفاهگرایی و مادیگرایی مبتلا شدند. این تفکر، مضرات بسیار را بر مسلمانان تحمیل کرد و تمدن خروجی آن، امتداد بعثت نبود، بلکه منطق جاهلیت بود که لباسی از اسلام بر تن داشت!
زمانی از بعثت بهعنوان حادثهای تاریخی یاد میکنیم، اما زمانی بعثت، مقولهای در امتداد و استمرار تاریخ است؛ چراکه مبعث دو امتداد و استمرار دارد: یکی کتاب که ماحصل بعثت و دعوت نبوی است و دیگری اهلبیت (ع). پیامبراکرم (ص) در حدیث مشهور به ثقلین به این دو استمرار تأکید میکنند؛ این دو میراث، استمرار و حیات بعثت را تضمین میکنند.
دو سیره موازی وجود دارد؛ یکی خلفا که عمدتا از سیره و سنت منحرف شدند و درمقابل، اهلبیت (ع) بهمثابه شارحان سنت نبوی و مفسران قرآن هستند که منطق صحیح بعثت را برای نسلهای آینده تبیین میکنند. امیرمؤمنان (ع) در خطبه۹۴ نهجالبلاغه میفرمایند: «به رسالتش فرستاد، درحالیکه مردم گمراهانی حیرتزده و در فتنه فروافتاده بودند. رسولا... (ص) نصیحت و نیکخواهی را به حد اعلی رسانید و به راهشان آورد و به حکمت و اندرز نیکو، آنها را به راه خدا فراخواند». (نهجالبلاغه، ترجمه فولادوند، ص۱۱۹).
سیره اهلبیت (ع)، تفسیر سنت نبوی و قرآن است و از این بستر، حیات بعثت را تضمین کردهاند و درنهایت منطق اصلی اسلام با ظهور امامزمان (عج)، گفتمان و منطق غالب جهان میشود.
دین خاتم، مدعی است که تا قیامت، پاسخگوی همه نیازهای بشر خواهد بود؛ البته این خاتمیت، نیازمند جامعیت نیز است. اگرچه بشر در ادوار مختلف، تحولاتی همچون مدرنیته یا فناوریها را تجربه کرده است، مانع از فهم و درک بعثت برای او نمیشود. منطق بعثت برای همگان در همه زمانها و همه جوامع، قابلیت بازخوانی و اثرگذاری دارد؛ چون اسلام صرفا برای مردم عربستان آنهم با قوانین محدود، ظهور نکرده است.