امیری | شهرآرانیوز، اینکه چرا پس از دوره ابوالحسنخان صدیقی در مجسمهسازی شاهکار نداریم، به چرخه ناسالمی برمیگردد که رضا قرهباغی، عضو هیئتعلمی گروه مجسمهسازی دانشکده هنر دانشگاه نیشابور، به آن اشاره میکند. چرخهای که باعث شده است در دهههای گذشته نتوانیم اثری را در شهر خود بیابیم که بتوانیم کنار آنها بایستیم، گردن بکشیم و به دنیا بگوییم این مجسمه شهر ماست.
رضا قرهباغی میگوید: طرح این سوال که «چرا در نیم قرن اخیر شاهکاری در مجسمهسازی نداریم» جای بحث دارد.
به گفته او در نیم قرن گذشته شاهد خلق آثار ارزنده و فاخر در گرایشهای مختلف مجسمهسازی توسط هنرمندان مجسمه ساز بودیم. این درحالی است که شرایط برای کار مجسمهسازان چندان هم مطلوب نبوده است. اما اینکه تعداد آثار فاخر به نسبت حجم زیاد آثار خلق شده در این سالها چندان چشمگیر نیست دلایل مختلفی دارد که از آن جمله میتوان به سیاستهای نادرست حاکم بر جریان ساخت سفارش مجسمههای شهری اشاره کرد.
عضو هیئتعلمی گروه مجسمهسازی دانشکده هنر دانشگاه نیشابور معتقد است اگر بخواهیم درباره مقطعی از تاریخ مجسمه سازی کشور، به طور مثال زمانی که استاد ابولحسنخان صدیقی کار میکرد صحبت کنیم، با یک رویکرد و برخورد حرفهای، صادقانه و احترامآمیز در تمامی ابعاد و روابط بین سفارش دهنده و هنرمند مواجه میشویم. برخوردی که نتیجه و حاصل آن آثار شایسته و در خور فضای فرهنگی و هنری است.
به گفته این استاد دانشگاه، هنگامی که مجسمه فردوسی برای ساخت و نصب در میدان فردوسی تهران و مجموعه توس مشهد مطرح میشود، هنرمند(ابولحسن صدیقی) به ایتالیا میرود و در کنار دستیاران مجسمهساز ایتالیایی به کار میپردازند و مجسمه همانجا ریختهگری و تبدیل به برنز میشود سپس از آنجا به ایران ارسال میشود و بر روی یک پایه زیبا از سنگ که توسط استاد سیحون طراحی شده است مستقر میشود.
به گفته قرهباغی در تمامی آنچه که اتفاق افتاده است ارزشگذاری و احترام به اثر هنری مشاهده میشود.
او ادامه میدهد: حال اگر بخواهیم برخورد با کار مجسمهسازان را در آن دوره با شرایط حاضر مقایسه کنیم، فاصله زیادی مشاهده میشود.
به گفته او سفارش دهنده آثار مجسمه شهری عمدتا نهاد شهرداری است که با صرف هزینه و بودجه اندک و با در نظر گرفتن حداقل زمان برای ساخت با هنرمند مجسمه ساز روبرو میشود. همین امر باعث می شود که کم کم مجسمهسازان حرفهای و شایسته در پروژههای ملی و فاخر از میدان رقابت خارج میشوند. در نتیجه افراد بیتجربه و بدون ظرفتهای لازم هنری جایگزین هنرمندان حرفهای میشوند.
قرهباغی در بخشی دیگر از صحبتهایش به ماده ساخت مجسمه اشاره میکند و میگوید که در گذشته از بهترین مواد مثل برنز و سنگ برای ساخت مجسمه استفاده میشده اما الان به دلیل سرمایهگذاری پایین این ماده تغییر کرده است: به علت اعتبار و بودجه اندکی که برای ساخت این آثار در نظر گرفته میشود، ماده ساخت مجسمهها به سمت نازلترین نوع یعنی فایبرگلاس و کامپوزیتها سوق داده میشوند.
او معتقد است برای اصلاح این وضعیت که ماحصل چندیدن دهه سیاست نادرست در مدیریت هنر شهری است، هر چه زودتر باید اقدام کرد زیرا فرصتها از دست میروند و عمر مفید فعالیت هنرمندان صاحب امضا و حرفهای که در اصل سرمایههای هنری کشور هستند کوتاه است.