حکایت

حکایت
| شهرآرانیوز
حکایت اسب حکیم و خر ابله را در اینجا بخوانید.
حکایت اسب حکیم و خر ابله را در اینجا بخوانید.
کد خبر: ۳۷۱۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۸/۱۸

پسربچه وسط حرف پدر و مادرش دوید و گفت:‌ای پدر،‌ای مادر، مثال لازم نیست. من خودم الان به‌خوبی فهمیدم جنگ‌ها چگونه آغاز می‌شوند. بیشتر از این خودتان را اذیت نکنید و دنبال مثال‌های دیگر نگردید.
پسربچه وسط حرف پدر و مادرش دوید و گفت:‌ای پدر،‌ای مادر، مثال لازم نیست. من خودم الان به‌خوبی فهمیدم جنگ‌ها چگونه آغاز می‌شوند. بیشتر از این خودتان را اذیت نکنید و دنبال مثال‌های دیگر نگردید.
کد خبر: ۳۶۷۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۸/۰۱

والی جذبه و کاریزمای او را پسندید و پس از سلام و عرض ادب، از او خواست برای ارشاد مردم و بیان جملات قصار پندآموز با وی همراه شود تا به دربار بروند.
والی جذبه و کاریزمای او را پسندید و پس از سلام و عرض ادب، از او خواست برای ارشاد مردم و بیان جملات قصار پندآموز با وی همراه شود تا به دربار بروند.
کد خبر: ۳۶۶۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۲۹

در روزگاران جدید، مرد ثروتمندی که از تجار بازار بود، خودروی گران‌قیمت خارجی‌اش را از نمایندگی فروش خودرو‌های گران‌قیمت خارجی تحویل گرفت.
در روزگاران جدید، مرد ثروتمندی که از تجار بازار بود، خودروی گران‌قیمت خارجی‌اش را از نمایندگی فروش خودرو‌های گران‌قیمت خارجی تحویل گرفت.
کد خبر: ۳۶۵۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۲۱

حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه را در یادداشت زیر بخوانید.
حکایت بهروز و وصیت سه‌جانبه را در یادداشت زیر بخوانید.
کد خبر: ۳۶۴۳۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۷/۱۷

در روزگاران قدیم در نواحی دوردست پهلوانی زندگی می‌کرد که کارش رفع مشکل از نیازمندان و مبارزه با زورگویان بود.
در روزگاران قدیم در نواحی دوردست پهلوانی زندگی می‌کرد که کارش رفع مشکل از نیازمندان و مبارزه با زورگویان بود.
کد خبر: ۳۴۸۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۵/۰۶

روزی از روز‌ها یا به‌عبارت دقیق‌تر شبی از شب‌ها، چهار شمع که در اتاقی تاریک به آهستگی می‌سوختند و ذره ذره آب می‌شدند به گفت‌و‌گو با هم مشغول بودند.
روزی از روز‌ها یا به‌عبارت دقیق‌تر شبی از شب‌ها، چهار شمع که در اتاقی تاریک به آهستگی می‌سوختند و ذره ذره آب می‌شدند به گفت‌و‌گو با هم مشغول بودند.
کد خبر: ۳۴۶۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۳۰

مرد مسافر که کم‌کم حوصله‌اش سر رفته بود، نخست تصمیم گرفت خودش سر صحبت را باز کند، اما با خود گفت شاید وی ناراحتی یا مشکل شخصی دارد که فکرش را به خود مشغول کرده است و با خود اندیشید که بهتر است رشته افکار او را پاره نکند.
مرد مسافر که کم‌کم حوصله‌اش سر رفته بود، نخست تصمیم گرفت خودش سر صحبت را باز کند، اما با خود گفت شاید وی ناراحتی یا مشکل شخصی دارد که فکرش را به خود مشغول کرده است و با خود اندیشید که بهتر است رشته افکار او را پاره نکند.
کد خبر: ۳۴۴۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۳

در راه به خانه مجللی رسید که از آنِ یکی از بازنشستگانِ متمایل به حزب محافظه‌کار بود. زاهد درب خانه بازنشسته را زد و نانی طلب کرد.
در راه به خانه مجللی رسید که از آنِ یکی از بازنشستگانِ متمایل به حزب محافظه‌کار بود. زاهد درب خانه بازنشسته را زد و نانی طلب کرد.
کد خبر: ۳۰۶۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۴

گایوس ژولیوس باوجود برخورداربودن از تبار خوب و ژن مرغوب و انتساب به یکی از کهن‌ترین خانواده‌های روم، دچار تنگدستی شدید بود.
گایوس ژولیوس باوجود برخورداربودن از تبار خوب و ژن مرغوب و انتساب به یکی از کهن‌ترین خانواده‌های روم، دچار تنگدستی شدید بود.
کد خبر: ۳۰۱۸۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

ادیسون گفت: این حرف را نزن. بیا و در کنار من رنگ‌آمیزی شعله‌ها را تماشا کن و لذت ببر. ببین، آن شعله‌های بنفش ناشی از سوختن پتاسیم است و آن شعله‌های زرد ناشی از سوختن گوگرد و فسفر.
کد خبر: ۳۰۰۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

جوان اول دستش را داخل جیبش کرد و تخم‌مرغی از داخل جیبش درآورد و در دست دیگرش گرفت و به جوان دوم گفت:‌ ای جوان دوم، اگر بگویی در دستم چه‌چیزی دارم آن را به تو می‌دهم.
جوان اول دستش را داخل جیبش کرد و تخم‌مرغی از داخل جیبش درآورد و در دست دیگرش گرفت و به جوان دوم گفت:‌ ای جوان دوم، اگر بگویی در دستم چه‌چیزی دارم آن را به تو می‌دهم.
کد خبر: ۳۰۰۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۶

مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را از خودش درآورده بود، از اثر کردن این ورد و غیب شدن دزد بسیار تعجب کرد، اما از آنجا که خیلی خوابش می‌آمد، در خانه را سه قفله کرد و به همسرش شب به خیر گفت و هردو به خوابی عمیق فرو رفتند.
مرد صاحب خانه که داستان جاکارتا را از خودش درآورده بود، از اثر کردن این ورد و غیب شدن دزد بسیار تعجب کرد، اما از آنجا که خیلی خوابش می‌آمد، در خانه را سه قفله کرد و به همسرش شب به خیر گفت و هردو به خوابی عمیق فرو رفتند.
کد خبر: ۲۹۹۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

روزی دو تن از رعایا که در همسایگی هم زندگی می‌کردند با هم دچار نزاع خیابانی شدند و پس از آنکه علیه یکدیگر فحاشی بسیار کردند، مأموران قربانشاه آن‌ها را به جرم اخلال در نظم و خدشه دار کردن عفت عمومی دستگیر کردند.
روزی دو تن از رعایا که در همسایگی هم زندگی می‌کردند با هم دچار نزاع خیابانی شدند و پس از آنکه علیه یکدیگر فحاشی بسیار کردند، مأموران قربانشاه آن‌ها را به جرم اخلال در نظم و خدشه دار کردن عفت عمومی دستگیر کردند.
کد خبر: ۲۹۹۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۹

صدراعظم گفت:‌ای پادشاه بزرگ، من خیلی تشنه ام. اگر ممکن است، بفرمایید یک چکه آب به من بدهند، بعد هرطور صلاح می‌دانید. اشک فوق الذکر گفت: در این حد ایراد ندارد.
صدراعظم گفت:‌ای پادشاه بزرگ، من خیلی تشنه ام. اگر ممکن است، بفرمایید یک چکه آب به من بدهند، بعد هرطور صلاح می‌دانید. اشک فوق الذکر گفت: در این حد ایراد ندارد.
کد خبر: ۲۹۸۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۴

اسکندر مقدونی پس از آنکه بخش اعظم دنیای زمان خودش را تصرف کرد، تصمیم گرفت آب حیات را به دست بیاورد و عمر جاودانی پیدا کند.
اسکندر مقدونی پس از آنکه بخش اعظم دنیای زمان خودش را تصرف کرد، تصمیم گرفت آب حیات را به دست بیاورد و عمر جاودانی پیدا کند.
کد خبر: ۲۹۷۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 
مرد روستایی گفت: یک لیوان دیگر بخوری مدعی می‌شوی خود مسیح هستی. یک لیوان دیگر هم بخوری مدعی می‌شوی خود خدا هستی. وقتی جنبه نداری چرا نوشیدنی گازدار می‌خوری؟ 
کد خبر: ۲۹۵۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند.
مردم روستا به‌سرعت از جا برخاستند و بیل و چوب و چماق و هرچی که دم‌دست داشتند، برداشتند و خرس را پیدا کردند و پیش از آنکه بتواند به کسی صدمه بزند، او را در گوشه‌ای به دام انداختند.
کد خبر: ۲۹۵۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹

خانم جوان بسته شکلات را که روی صندلی بین او و مرد سیاه پوست قرار داشت باز کرد و یک دانه شکلات برداشت تا بخورد. مرد سیاه پوست نیز بلافاصله پس از او یک دانه شکلات برداشت.
خانم جوان بسته شکلات را که روی صندلی بین او و مرد سیاه پوست قرار داشت باز کرد و یک دانه شکلات برداشت تا بخورد. مرد سیاه پوست نیز بلافاصله پس از او یک دانه شکلات برداشت.
کد خبر: ۲۹۳۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶

مرد باکلاس و خوش تیپ و خوش پوش با استفاده از کم کردن شیر گاز بالن، ارتفاع بالن را کم کرد و کم کرد تا اینکه به فاصله‌ای از زمین رسید که در آن فاصله می‌توانست صدایش را به آدم‌های روی زمین برساند.
مرد باکلاس و خوش تیپ و خوش پوش با استفاده از کم کردن شیر گاز بالن، ارتفاع بالن را کم کرد و کم کرد تا اینکه به فاصله‌ای از زمین رسید که در آن فاصله می‌توانست صدایش را به آدم‌های روی زمین برساند.
کد خبر: ۲۹۱۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۷

پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->