یک جایی خواندیم بزرگی از اهل فرنگ گفته بود و انصافا خوب هم گفته بود که هر کودکی که به دنیا میآید، یعنی هنوز حی لایموت از بنی بشر نامید نشده است و میآیند بندگانی که قرار است دنیا را آبادان کنند، البته که فرمود ما راه را هم نشانشان میدهیم، حالا خودشان انتخاب میکنند که شکرگزار باشند یا کفران نعمت کنند.
کد خبر: ۱۶۹۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
بمیها خرما را که میفروشند، عموما عازم مشهد میشوند، عموما هم با خودرو خودشان. رفتنشان با خودشان است و برگشتنشان با خدا.
کد خبر: ۱۶۸۸۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
من هر وقت توی حرم میروم و این زن و شوهرهای جوان را میبینم که دست هم را گرفته اند و دارند زیارت میکنند یا توی حرم نشسته اند و دارند کتاب دعا میخوانند خیلی دلم برای شما تنگ میشود.
کد خبر: ۱۶۸۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷
در لحظه اول زخم که اتفاق میافتد تو نمیفهمی، حس میکنی یک خراش است، یک خنکایی به پوستت مینشیند و بعد سرخی خون که پدیدار میشودت، میفهمی کار از کار گذشته...
کد خبر: ۱۶۷۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶
سلام داد و وارد صحن گوهر شاد شد. گنبد پدیدار بود. به پدر گفته بود. جمع و جور کنید هتل را تحویل بدهید. من میروم حرم سلام میدهم.
کد خبر: ۱۶۷۰۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۰
الیوم که بر یکی از شوارع مشهد عزیز قدم میزدیم و یاد از گذشته میکردیم، پیرزالی دیدیم نحیف و ریزه میزه.
کد خبر: ۱۶۶۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
سالها بود که در دلش تمنای عصیان و طغیانی نبود. سالها بود که نماز و روزهاش از سر عادت و تجارت نبود. سالها در سرما و گرما رفته بود حرم و هرچه میکرد و میگفت و میدید رفاقت بود و لطف. یک شلنگ نازک آبیرنگ و کپسولی بیستکیلویی رفیق این سالهایش بود.
کد خبر: ۱۶۵۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
در مطبوعات قلم زدن، از مردم گفتن و برای مردم گفتن است. از طرفی، قلمت را سمباده میزنی و نرم و لطیفش میکنی که کسی دردش نیاید و به کسی بر نخورد و کسی از نان خوردن نیفتد و نانی هم قرض ندهی.
کد خبر: ۱۶۵۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
متروپل خبری سهمگین بود که اتفاق افتاد و خوزستان مظلوم یک بار دیگر بر پیکر مجروحش زخمی نشست جان کاهتر از زخمهای قبل.
کد خبر: ۱۶۵۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۲
دختر داشتن حس غریبی دارد. قشنگ میتوانی ببینی یک تکه از قلبت دارد جلویت راه میرود، لبخند میزند.
کد خبر: ۱۶۵۱۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱
نزدیک ضریح شد و کاغذ را انداخت توی ضریح. بعد زیر لب زمزمه کرد: من این رباعیها را برای شما گفتم.
کد خبر: ۱۶۴۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
من خانه ام حوالی میدان فردوسی است در تهران و هر بار که از کنار آن پیرمرد باشکوه رد میشوم، نقل، نقل احیاگر زبان فارسی است.
کد خبر: ۱۶۴۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۵
پشت در اتاق زایمان منتظر بود. دوقلوها قرار بود بیایند و زندگی دونفره شان را حالا دوبرابر کنند.
کد خبر: ۱۶۳۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
اردیبهشت خانم را ببینید چه دلبر است، هر روزی یک لباس میپوشد، یکی از یکی هوش ربا تر، یکی از یکی رنگارنگتر ... تا چشم کار میکند عطر است و شکوفه و رنگ.
کد خبر: ۱۶۳۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
چند کفتار حلقه زده بودند بر گرد دخترکی نوگل و چونان رستم از راه رسید و با دست خالی به پیکار برخاست، کاردآجینش کردند جانکم. تیغی بر قلبش و تیغی بر ریه اش نشاندند و به دیار باقی رهسپارش کردند. چندین روز است دندان قروچه ایم و خشم.
کد خبر: ۱۶۲۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۷
و شب بود اقلیما. شغالها زوزه میکشیدند و هوای دهگاه ورم کرده و چرک بود، بوی پهن تازه و شکمبه خالی شده شتر دهگاه را برداشته بود.
کد خبر: ۱۶۱۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۳
داستان صوتی با عنوان «مرگ با طعم انگور» به قلم حامد عسکری را در ادامه بشنوید.
کد خبر: ۱۶۱۸۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
گویا روزی در بلاد فرنگ را روز لبخند و خنده نام گذاری کرده اند. هم خوشحال گشتیم و هم کمی دلگیر.
کد خبر: ۱۶۱۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۱
سروده تازهای است از حامد عسکری
کد خبر: ۱۶۰۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
تماشای فوتبال را در کارنامه نداشتیم که به لطف این دو وروجک سرتق تجربه کردیم و الحق هم شیرین بود و دل چسب، حالا بازی تمام شده داریم از گوشه گوشه اتاق پوست تخمه و پوست پرتقال و پسته جمع میکنیم.
کد خبر: ۱۶۰۲۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴