درباره نویسنـده
حمید سلطان آبادیان

حمید سلطان آبادیان

عکاس و پادکستر

تعداد مطالب ۴۲
بازدید کل مطالب ۲۶۳۲۳
کامنت های مطالب ۲

آخرین مطالب حمید سلطان آبادیان

اینجا هر گم‌شده‌ای پیداست

اینجا هر گم‌شده‌ای پیداست

تا شب میلاد در مشهد مانده بود و از آن موقع به بعد، نذر کرده بود که اگر زنده ماند و شفا پیدا کرد، هر سال شب میلاد آقا، حرم باشد. دل توی دلش نبود.
کد خبر : ۳۳۱۴۳۹
۱۴۰۴/۰۲/۱۸ - ۱۴:۰۵
ما و یه عالمه کبوتر

ما و یه عالمه کبوتر

ما دلمان دریا می‌خواست. تا آن زمان به شمال نرفته بودیم. ذوق دیدن ساحل و دریا و جنگل را داشتیم، اما بابا فکر دیگری توی سرش بود. می‌گفت: باشه، باشه، میریم لب دریا، اما قبلش باید بریم یک جای خوب دیگه.
کد خبر : ۳۳۱۱۲۸
۱۴۰۴/۰۲/۱۷ - ۱۱:۱۴
مرز میان خاک و افلاک

مرز میان خاک و افلاک

از میان انوار طلایی و شاخه‌های دوار و درهم‌پیچیده راه خود را باز کرده‌اند و به اینجا رسیده‌اند. از پشت گل‌های سبز و فیروزه‌ای و از میان کاشی‌های خفته و آرام‌گرفته بر دیوار، جان گرفته‌اند و پر کشیده‌اند.
کد خبر : ۳۳۰۹۲۱
۱۴۰۴/۰۲/۱۶ - ۱۲:۴۰
عکسی که همیشه بوی تازگی دارد

عکسی که همیشه بوی تازگی دارد

از آن سفر بـه بـعد، پیرمرد، عـکـس هم‌سفری‌هایش را می‌گرفت و توی همین قاب می‌گذاشت. هرچند روز یک‌بار، با عزیز‌خانم، جلو همین قاب، می‌ایستادند و خودشان را توی حرم می‌دیدند.
کد خبر : ۳۳۰۶۸۲
۱۴۰۴/۰۲/۱۵ - ۱۱:۳۹
خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را

خاک‌روبِ در میخانه کنم مژگان را

مراسم نظافت صحن آغاز می‌شود. زائران به دخترکی که لباس قرمزی بر تن دارد و در بین خادمان سیاه‌پوش حرم، با طمأنینه جاروی سبز را بر زمینِ صحن می‌کشد، نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند.
کد خبر : ۳۳۰۴۶۶
۱۴۰۴/۰۲/۱۴ - ۱۳:۱۳
پا در رکاب برای مشهد

پا در رکاب برای مشهد

فرمان دوچرخه کمی کج شده و با طناب باریک سبز‌رنگی، محکم به بدنه بسته شده است. انگار که پسرک، خودش با دستان کوچکش راهی برای رام کردن این اسب قرمز و سرکش پیدا کرده و او را گوش به فرمان خودش کرده است.
کد خبر : ۳۲۹۹۱۳
۱۴۰۴/۰۲/۱۱ - ۱۰:۳۳
دختری با کفش‌های صورتی

دختری با کفش‌های صورتی

کلید داشت، اما دست به آن نزد. دکمه زنگ خانه‌اش را فشار داد تا صدایی را بشنود که آرامش جانش بود. می‌دانست دخترش، دردانه‌اش، عزیزش، همیشه همین موقع‌ها منتظر رسیدن اوست.
کد خبر : ۳۲۹۵۰۳
۱۴۰۴/۰۲/۰۹ - ۱۳:۰۹
وقتی رفاقت، پیکان نارنجی را به فردوسی رساند

وقتی رفاقت، پیکان نارنجی را به فردوسی رساند

آلبوم عکس‌های قدیمی همچون صندوقچه کوچک گنجی است که درون خود روایت‌های تصویری بی‌شماری از آدم‌ها، مکان‌ها، اتفاقات و بودن‌ها و نبودن‌ها دارد.
کد خبر : ۳۰۸۲۲۴
۱۴۰۳/۱۰/۱۱ - ۱۲:۴۸
نامه‌ای برای خدا

نامه‌ای برای خدا

مصطفی به آرزوهایش فکر می‌کرد. به اینکه دلش می‌خواهد حال پدرش زودتر خوب شود و به سر کارش برگردد، به اینکه یک دوچرخه داشته باشد، به خوب شدن درس و مشق و نمره هایش فکر می‌کرد.
کد خبر : ۲۹۸۶۹۹
۱۴۰۳/۰۸/۱۶ - ۱۴:۴۳
کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم!

کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم!

این عکس را در هیچ کدام از شهر‌های ایران نگرفته ام. اینجا روستای امهات است، نزدیک شهر سلطان پور در ایالت اوتارپرادش هند.
کد خبر : ۲۹۷۵۱۹
۱۴۰۳/۰۸/۰۹ - ۲۲:۳۳
یک تکه از بوی بهشت

یک تکه از بوی بهشت

رایحه خوش عود و مشک و عنبر و اسپند، فضای صحن را پر کرده است. این بوی شامه نواز برای پسرک آشناست. چشمانش را می‌بندد و دوباره نفسی عمیق می‌کشد.
کد خبر : ۲۹۶۲۴۴
۱۴۰۳/۰۸/۰۲ - ۲۱:۲۵
سفر به مشهد پرواز به آسمان بود

سفر به مشهد پرواز به آسمان بود

راحله، جوجه کبوترش را با این عشق بزرگ می‌کرد که روزی بیاوردش مشهد و توی حرم رهایش کند.
کد خبر : ۲۹۴۸۹۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۵ - ۱۵:۵۲
نوبت عاشقی

نوبت عاشقی

حاج احمد، نقاره زنِ حرمِ آقاست. هرروز همین ساعت، همین جا، از همین بالا سر تعظیم فرود می‌آورد و به مولایش سلام می‌کند.
کد خبر : ۲۹۲۰۶۹
۱۴۰۳/۰۷/۱۱ - ۱۳:۲۰
زنگ اول: زیارت

زنگ اول: زیارت

هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم می‌داد. بچه‌ها از توی کلاس‌ها سرک می‌کشیدند و آقا معلمشان را تماشا می‌کردند.
کد خبر : ۲۵۱۵۴۰
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ - ۱۲:۵۵
به شیرینی مهربانی

به شیرینی مهربانی

آدم‌هایی می‌آمدند و آدم‌هایی می‌رفتند. صدای استکان‌های چای بود که به هم می‌خورد و صدای قهوه چی بود که با صدای بلند، شاگردش را صدا می‌کرد.
کد خبر : ۲۵۰۳۸۸
۱۴۰۳/۰۶/۲۱ - ۱۴:۳۳
هیچ شعری زیباتر از زیارت نیست

هیچ شعری زیباتر از زیارت نیست

آمده است اینجا تا شعری برای مولایش بسراید. صندلی را عقب می‌کشد و روی آن می‌نشیند. نگاهش را از بین جمعیت روانه می‌کند، همچون زائری که برای رسیدن به معشوق، عجله دارد.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۰۸
عطر گلاب دست‌های مادربزرگ بود

عطر گلاب دست‌های مادربزرگ بود

خورشید که طلوع می‌کرد، نور لطیفِ صبحگاهی از همین پنجره، سرک می‌کشید و بهترین جا را انتخاب می‌کرد و می‌افتاد روی مهر و تسبیحی که مادربزرگ، از آخرین سفری که به کربلا داشت، آورده بود.
کد خبر : ۲۴۷۷۵۴
۱۴۰۳/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۹
چشم‌هایی که بی فروغ است

چشم‌هایی که بی فروغ است

درنگی بر وضعیت عکاسی در مشهد به مناسبت روز جهانی عکاس
کد خبر : ۲۴۶۳۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۰۸
گلستانی امن‌تر از آسمان

گلستانی امن‌تر از آسمان

کبوتر سفیدی بین آدم‌هایی که روی قالی‌ها نشسته بودند، آهسته قدم می‌زد. کسی کاری به کارش نداشت. انگار که هیچ ترسی از گرفتارشدن در دلش نبود. شاید این گلستان را امن‌تر از آسمان می‌دید.
کد خبر : ۲۴۵۰۹۲
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۱۷:۲۶
پنجره‌ای که راز دار دست‌های بی شمار است

پنجره‌ای که راز دار دست‌های بی شمار است

خورشید، پشت این پنجره است. آن کسی که نور را می‌خواهد، طلوع را همیشه، حتی در ظلمانی ترینِ شب ها، در پشت این پنجره نظاره‌ می‌کند.
کد خبر : ۲۴۳۷۲۲
۱۴۰۳/۰۵/۱۷ - ۱۳:۱۵
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->