آلبوم عکسهای قدیمی همچون صندوقچه کوچک گنجی است که درون خود روایتهای تصویری بیشماری از آدمها، مکانها، اتفاقات و بودنها و نبودنها دارد.
کد خبر : ۳۰۸۲۲۴
۱۴۰۳/۱۰/۱۱ - ۱۲:۴۸
مصطفی به آرزوهایش فکر میکرد. به اینکه دلش میخواهد حال پدرش زودتر خوب شود و به سر کارش برگردد، به اینکه یک دوچرخه داشته باشد، به خوب شدن درس و مشق و نمره هایش فکر میکرد.
کد خبر : ۲۹۸۶۹۹
۱۴۰۳/۰۸/۱۶ - ۱۴:۴۳
این عکس را در هیچ کدام از شهرهای ایران نگرفته ام. اینجا روستای امهات است، نزدیک شهر سلطان پور در ایالت اوتارپرادش هند.
کد خبر : ۲۹۷۵۱۹
۱۴۰۳/۰۸/۰۹ - ۲۲:۳۳
رایحه خوش عود و مشک و عنبر و اسپند، فضای صحن را پر کرده است. این بوی شامه نواز برای پسرک آشناست. چشمانش را میبندد و دوباره نفسی عمیق میکشد.
کد خبر : ۲۹۶۲۴۴
۱۴۰۳/۰۸/۰۲ - ۲۱:۲۵
راحله، جوجه کبوترش را با این عشق بزرگ میکرد که روزی بیاوردش مشهد و توی حرم رهایش کند.
کد خبر : ۲۹۴۸۹۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۵ - ۱۵:۵۲
حاج احمد، نقاره زنِ حرمِ آقاست. هرروز همین ساعت، همین جا، از همین بالا سر تعظیم فرود میآورد و به مولایش سلام میکند.
کد خبر : ۲۹۲۰۶۹
۱۴۰۳/۰۷/۱۱ - ۱۳:۲۰
هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم میداد. بچهها از توی کلاسها سرک میکشیدند و آقا معلمشان را تماشا میکردند.
کد خبر : ۲۵۱۵۴۰
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ - ۱۲:۵۵
آدمهایی میآمدند و آدمهایی میرفتند. صدای استکانهای چای بود که به هم میخورد و صدای قهوه چی بود که با صدای بلند، شاگردش را صدا میکرد.
کد خبر : ۲۵۰۳۸۸
۱۴۰۳/۰۶/۲۱ - ۱۴:۳۳
آمده است اینجا تا شعری برای مولایش بسراید. صندلی را عقب میکشد و روی آن مینشیند. نگاهش را از بین جمعیت روانه میکند، همچون زائری که برای رسیدن به معشوق، عجله دارد.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۰۸
خورشید که طلوع میکرد، نور لطیفِ صبحگاهی از همین پنجره، سرک میکشید و بهترین جا را انتخاب میکرد و میافتاد روی مهر و تسبیحی که مادربزرگ، از آخرین سفری که به کربلا داشت، آورده بود.
کد خبر : ۲۴۷۷۵۴
۱۴۰۳/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۹
درنگی بر وضعیت عکاسی در مشهد به مناسبت روز جهانی عکاس
کد خبر : ۲۴۶۳۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۰۸
کبوتر سفیدی بین آدمهایی که روی قالیها نشسته بودند، آهسته قدم میزد. کسی کاری به کارش نداشت. انگار که هیچ ترسی از گرفتارشدن در دلش نبود. شاید این گلستان را امنتر از آسمان میدید.
کد خبر : ۲۴۵۰۹۲
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۱۷:۲۶
خورشید، پشت این پنجره است. آن کسی که نور را میخواهد، طلوع را همیشه، حتی در ظلمانی ترینِ شب ها، در پشت این پنجره نظاره میکند.
کد خبر : ۲۴۳۷۲۲
۱۴۰۳/۰۵/۱۷ - ۱۳:۱۵
پیرمرد دستش را بلند میکرد و با خوشرویی جواب سلام همه را میداد. حاج غلامرضا از قدیمیهای بازار بود.
کد خبر : ۲۴۲۳۴۱
۱۴۰۳/۰۵/۱۱ - ۱۷:۳۰
مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»
کد خبر : ۲۴۰۸۹۷
۱۴۰۳/۰۵/۰۳ - ۱۶:۲۹
در حاشیه یکی از جادههای ورودی به مشهد الرضا (ع)، در میان ظلمت و تاریکی، چراغِ یک خیمه کوچک از دور سو سو میزد.
کد خبر : ۲۳۹۶۸۶
۱۴۰۳/۰۴/۲۹ - ۱۰:۲۴
سید هاشم به غربت شهدای کربلا فکر میکرد، به تاریکی شبِ هویزه، به نالههای جانسوز زینب (س)، به جاوید الاثرانِ طلائیه، به خیمههای سوخته، به پیکرهای بر زمین افتاده و به لالههای پرپر شده.
کد خبر : ۲۳۹۴۷۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۷ - ۱۵:۵۰
حمید سلطانآبادیان - عکاس و نویسنده
کد خبر : ۲۳۹۱۷۱
۱۴۰۳/۰۴/۲۶ - ۱۵:۳۹
هر سال اول ماه محرم که میرسید، حال و هوای باباحاجی عوض میشد. انگار همیشه منتظر همین روزها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب میکرد.
کد خبر : ۲۳۸۶۵۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۹:۴۰
دور فلکه سراب قرار میگذاشتیم و میرفتیم تا خیابان سعدی، از کوچه شاهین فر گذر میکردیم و وارد کوچه مخابرات میشدیم، از محله چهارباغ میگذشتیم تا میرسیدیم به ورودی شیرازی.
کد خبر : ۲۳۷۱۵۷
۱۴۰۳/۰۴/۱۳ - ۱۷:۵۴