درباره نویسنـده
حمید سلطان آبادیان

حمید سلطان آبادیان

عکاس و پادکستر

تعداد مطالب ۳۵
بازدید کل مطالب ۲۱۶۶۹
کامنت های مطالب ۲

آخرین مطالب حمید سلطان آبادیان

وقتی رفاقت، پیکان نارنجی را به فردوسی رساند

وقتی رفاقت، پیکان نارنجی را به فردوسی رساند

آلبوم عکس‌های قدیمی همچون صندوقچه کوچک گنجی است که درون خود روایت‌های تصویری بی‌شماری از آدم‌ها، مکان‌ها، اتفاقات و بودن‌ها و نبودن‌ها دارد.
کد خبر : ۳۰۸۲۲۴
۱۴۰۳/۱۰/۱۱ - ۱۲:۴۸
نامه‌ای برای خدا

نامه‌ای برای خدا

مصطفی به آرزوهایش فکر می‌کرد. به اینکه دلش می‌خواهد حال پدرش زودتر خوب شود و به سر کارش برگردد، به اینکه یک دوچرخه داشته باشد، به خوب شدن درس و مشق و نمره هایش فکر می‌کرد.
کد خبر : ۲۹۸۶۹۹
۱۴۰۳/۰۸/۱۶ - ۱۴:۴۳
کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم!

کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم!

این عکس را در هیچ کدام از شهر‌های ایران نگرفته ام. اینجا روستای امهات است، نزدیک شهر سلطان پور در ایالت اوتارپرادش هند.
کد خبر : ۲۹۷۵۱۹
۱۴۰۳/۰۸/۰۹ - ۲۲:۳۳
یک تکه از بوی بهشت

یک تکه از بوی بهشت

رایحه خوش عود و مشک و عنبر و اسپند، فضای صحن را پر کرده است. این بوی شامه نواز برای پسرک آشناست. چشمانش را می‌بندد و دوباره نفسی عمیق می‌کشد.
کد خبر : ۲۹۶۲۴۴
۱۴۰۳/۰۸/۰۲ - ۲۱:۲۵
سفر به مشهد پرواز به آسمان بود

سفر به مشهد پرواز به آسمان بود

راحله، جوجه کبوترش را با این عشق بزرگ می‌کرد که روزی بیاوردش مشهد و توی حرم رهایش کند.
کد خبر : ۲۹۴۸۹۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۵ - ۱۵:۵۲
نوبت عاشقی

نوبت عاشقی

حاج احمد، نقاره زنِ حرمِ آقاست. هرروز همین ساعت، همین جا، از همین بالا سر تعظیم فرود می‌آورد و به مولایش سلام می‌کند.
کد خبر : ۲۹۲۰۶۹
۱۴۰۳/۰۷/۱۱ - ۱۳:۲۰
زنگ اول: زیارت

زنگ اول: زیارت

هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم می‌داد. بچه‌ها از توی کلاس‌ها سرک می‌کشیدند و آقا معلمشان را تماشا می‌کردند.
کد خبر : ۲۵۱۵۴۰
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ - ۱۲:۵۵
به شیرینی مهربانی

به شیرینی مهربانی

آدم‌هایی می‌آمدند و آدم‌هایی می‌رفتند. صدای استکان‌های چای بود که به هم می‌خورد و صدای قهوه چی بود که با صدای بلند، شاگردش را صدا می‌کرد.
کد خبر : ۲۵۰۳۸۸
۱۴۰۳/۰۶/۲۱ - ۱۴:۳۳
هیچ شعری زیباتر از زیارت نیست

هیچ شعری زیباتر از زیارت نیست

آمده است اینجا تا شعری برای مولایش بسراید. صندلی را عقب می‌کشد و روی آن می‌نشیند. نگاهش را از بین جمعیت روانه می‌کند، همچون زائری که برای رسیدن به معشوق، عجله دارد.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۰۸
عطر گلاب دست‌های مادربزرگ بود

عطر گلاب دست‌های مادربزرگ بود

خورشید که طلوع می‌کرد، نور لطیفِ صبحگاهی از همین پنجره، سرک می‌کشید و بهترین جا را انتخاب می‌کرد و می‌افتاد روی مهر و تسبیحی که مادربزرگ، از آخرین سفری که به کربلا داشت، آورده بود.
کد خبر : ۲۴۷۷۵۴
۱۴۰۳/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۹
چشم‌هایی که بی فروغ است

چشم‌هایی که بی فروغ است

درنگی بر وضعیت عکاسی در مشهد به مناسبت روز جهانی عکاس
کد خبر : ۲۴۶۳۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۰۸
گلستانی امن‌تر از آسمان

گلستانی امن‌تر از آسمان

کبوتر سفیدی بین آدم‌هایی که روی قالی‌ها نشسته بودند، آهسته قدم می‌زد. کسی کاری به کارش نداشت. انگار که هیچ ترسی از گرفتارشدن در دلش نبود. شاید این گلستان را امن‌تر از آسمان می‌دید.
کد خبر : ۲۴۵۰۹۲
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۱۷:۲۶
پنجره‌ای که راز دار دست‌های بی شمار است

پنجره‌ای که راز دار دست‌های بی شمار است

خورشید، پشت این پنجره است. آن کسی که نور را می‌خواهد، طلوع را همیشه، حتی در ظلمانی ترینِ شب ها، در پشت این پنجره نظاره‌ می‌کند.
کد خبر : ۲۴۳۷۲۲
۱۴۰۳/۰۵/۱۷ - ۱۳:۱۵
حاجی،  حواسش به همه چیز بود!

حاجی،  حواسش به همه چیز بود!

پیرمرد دستش را بلند می‌کرد و با خوشرویی جواب سلام همه را می‌داد. حاج غلامرضا از قدیمی‌های بازار بود.
کد خبر : ۲۴۲۳۴۱
۱۴۰۳/۰۵/۱۱ - ۱۷:۳۰
یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود

یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود

مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»
کد خبر : ۲۴۰۸۹۷
۱۴۰۳/۰۵/۰۳ - ۱۶:۲۹
چراغ روشن خیمه روشنی چراغ دل است

چراغ روشن خیمه روشنی چراغ دل است

در حاشیه یکی از جاده‌های ورودی به مشهد الرضا (ع)، در میان ظلمت و تاریکی، چراغِ یک خیمه کوچک از دور سو سو می‌زد.
کد خبر : ۲۳۹۶۸۶
۱۴۰۳/۰۴/۲۹ - ۱۰:۲۴
بغضی برای هویزه شکست اشکی برای کربلا جاری شد

بغضی برای هویزه شکست اشکی برای کربلا جاری شد

سید هاشم به غربت شهدای کربلا فکر می‌کرد، به تاریکی شبِ هویزه، به ناله‌های جانسوز زینب (س)، به جاوید الاثرانِ طلائیه، به خیمه‌های سوخته، به پیکر‌های بر زمین افتاده و به لاله‌های پرپر شده.
کد خبر : ۲۳۹۴۷۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۷ - ۱۵:۵۰
تعزیه تمام می‌شود، عاشورا نه!

تعزیه تمام می‌شود، عاشورا نه!

حمید سلطان‌آبادیان - عکاس و نویسنده
کد خبر : ۲۳۹۱۷۱
۱۴۰۳/۰۴/۲۶ - ۱۵:۳۹
خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان

خانه‌ای با در‌های باز رو به آسمان

هر سال اول ماه محرم که می‌رسید، حال و هوای باباحاجی عوض می‌شد. انگار همیشه منتظر همین روز‌ها بود. پرچمِ سیاهی که خودش از کربلا آورده بود را بر سردرِ خانه نصب می‌کرد.
کد خبر : ۲۳۸۶۵۸
۱۴۰۳/۰۴/۲۱ - ۱۹:۴۰
زیارت دلیل رفاقت بود

زیارت دلیل رفاقت بود

دور فلکه سراب قرار می‌گذاشتیم و می‌رفتیم تا خیابان سعدی، از کوچه شاهین فر گذر‌ می‌کردیم و وارد کوچه مخابرات می‌شدیم، از محله چهارباغ می‌گذشتیم تا می‌رسیدیم به ورودی شیرازی.
کد خبر : ۲۳۷۱۵۷
۱۴۰۳/۰۴/۱۳ - ۱۷:۵۴
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->